خانه وبلاگ

آقای پزشکیان؛مدیریت جشنواره کودک، کودکانه و حسینقلی خانی ست

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:در طول سال هیچ خبری از تولید و حمایت از تولید فیلم کودک و نوجوان نیست در زمان برگزاری جشنواره یکدفعه برای آنکه جشنواره محل مناسبی برای شو و نمایش است یک نفر که قیافه اش بوی شهادت می دهد از تلویزیون آمده و در کارنامه کاریش تولید هیج اثر قابل تاملی دیده نمی شود و اصلا مداح و قاری ست به شیوه ای کاملا میلی ،معتبرترین جشنواره سینمایی ایران در دنیا را به شیوه حسینقلی خانی می گرداند و موجوداتی کوته فکر را در ارکان مدیریت اجرایی جشنواره می گذارد و به ناشایانه ترین شیوه ممکنه یک جشنواره بسیار معتبر را که سه دهه پیش جزو پنج جشنواره سینمایی شاخص دنیا بوده به سطحی ترین و غیر استانداردترین شیوه ممکنه در حد یک دورهمی ساده برگزار می کند.اصلا هم برایش مهم نیست لا اقل برای ایجاد گپ فرهنگی لازم است شاخص ترین و فعال ترین سینماگران کودک و نوجوان در این جشنواره حضور داشته باشند؛جل الخالق.از دیگر سو از کرامات این مداح که حقیقتا باید با این قیافه نورانیش در عرصه دیگری خدمت کند و اشتباها بر خانه قوام و صندلی مدیریت فارابی نشسته و هیچگونه بر عملکردش پاسخگو نیست فردی را در سمت روابط عمومی در ابتدای مدیریت اش گمارد که ضعیف ترین کارنامه را در میان همه روایط عمومی های جشنواره های سینمایی کشور دارد و حضور همیشگی خانواده اش در عرصه مدیریت روابط عمومی شاخص ویژه اش بود و میلی عمل کردن و پاسخ گو نبودن در قبال تصمیمات و  عملکرد سلیقه ای اش شاخص برجسته این موجود است.دوره گذار است و امثال این موجود بهترین سو استفاده را ازین فرصت انجام می دهند . مسیله این است که آقای پزشکیان که با شعار شایسته سالاری رییس جمهور شد آیا حواسش به اینگونه نارخداد های ناشیانه فرهنگی هست که در دولتش توسط اشتباهی ترین افراد برگزار می شود؟رییس جمهور باید هرچه سریع تر ازینگونه افراد توضیح بخواهد و به وزیرش دستور دهد که افرادی صاحب بیشنش و کارنامه فرهنگی و برنامه دار را در راس مدیریت سینما بگمارد.سینمای ایران دیگر حوصله حضور سهمیه ای افراد جناح های سیاسی مختلف را که هیچ ربطی به مدیریت فرهنگی ندارد و برنامه اجرایی متناسب با حوزه سینما را نمی شناسند، ندارد.در روزگاری که خوراک فرهنگی مناسبی برای فرزندان این سرزمین در عرصه سینما وجود ندارد و از سر و روی این سینما ابتذال می بارد آقای رییس جمهور باید چاره اندیشی کند و بر محور شعار شایسته سالاریش، افرادی متخصص و صاحب کارنامه و پاسخگو را برچرخه مدیریت سینما بگمارد.افرادی که دارای خروجی قابل تامل در عرصه مدیریت سینما باشند و همچون انوار و بهشتی موجب فرهنگی شدن و جلوگیری از حضور ابتذال در سینمای ایران شوند.آقای پزشکیان ؛بیش ازین درنگ نفرمایید و کار را به کاردان بسپارید و سینمای ایران را از ورطه مدیریت حسینقلی خانی و ابتذال نجات دهید

#امیر_فرض_اللهی

#پایگاه _خبری _تحلیلی_ نگاتیو

#پزشکیان

#مدیریت_حسینقلی خانی

مخور مرد

بازیگر نقش مخور در سریال ماندگار”روزی روزگاری” درگذشت.اوکه در پشت صحنه سینمای ایران نیز فعالیت داشت در77سالگی از دنیا رفت

ابتذال پژمان

تهی‌مایگانی که مجسمه بلاهت‌اند اما در عرصه جامعه امروزی، جایگاه بزرگان را اشغال کرده و با تهی‌مایگی به سطحی‌اندیشی، لودگی، منفعت‌پرستی و همه رذایل غیرانسانی آویزانند. در روزگاری که نخبگان برکنارند و پخمگان در عرصه، این تهی‌مایگان، عرصه مطبوعات، ورزش و سینما را آلوده کرده‌اند. آن یکی با هزار و یک پارتی و پول رهاست و همچنان بر طبل منفعت‌پرستی می‌کوبد؛ علی‌رغم اینکه پایش لنگ و وزن چندصد کیلویی‌اش بر هوا معلق، دامان مطبوعات ورزشی را کاملا سیاه کرده است. به طرزی عیان و زیرپوستی بر مدار منفعت‌پرستی می‌کوبد و پارتی و هم‌شهری‌های زیادی دارد تا خلاص شود از این همه فساد و ارتشایی که کرده و بسته شود آنچه نباید بسته شود. هم اوست مدافع آن میان‌مایه که قاتل یک ملت پرسپولیسی است و اشک می‌ریزد که چرا از فلان‌جا رانده شده و در برنامه‌اش با آن یکی پژمان لجن‌پراکنی می‌کند بر علیه ملت پرسپولیسی همچون تمام بحران‌هایی که در مواقع حساس برای پرسپولیس ایجاد کرد: شب بازی با الهلال و رو در رو کردن بازیکن با مدیر تیم و… به همراه صدها سوءسابقه دیگر. پژمانی که جا پای آن سردبیر روزنامه فاسد گذاشته، تیترها و بزرگنمایی‌هایش همگی ضد ملت است و در مدار منفعت‌پرستی. و آن یکی پژمان که حتی علی دایی بهش گفت “فوتبالیست که نبودی اما تو بازیگری داری یه تلاشایی می‌کنی” سینمای ایران را به لجن کشیده و فاضلاب این پژمان در اتوبان و کوی و برزن کم از ان پژمان سنگین‌وزن ندارد. این یکی با التماس به یک هنرمند، سینما را به لجن کشیده و سرتاپای این سینما را اشغال کرده است، دریغ از کمی هنر و یا پیشگی هنر و همچنان شهوت دیده‌شدنش آنچنان است که حتا در عبور از خیابان هم تصویر منحوس او را باید مشاهده کرد. آن یکی پژمان هم خود را پدرخوانده مطبوعات ورزشی می‌داند و هر کسی با او همساز نباشد بر او می‌توپد و محوش می‌کند.
بیچاره واژه پژمان که این همه یتیم و مظلوم مانده است که باید بر روی چنین منفعت‌پرستانی قرار گیرد. بیچاره ملت پنجاه میلیونی پرسپولیسی که باید چنین موجوداتی را تحمل کنند و همه عواقب اینها را دامن‌کش باشند. بیچاره فیلم‌فارسی قبلنا که ظاهرش ابتذال بود و باطنش ترویج مردانگی، مروت، جوانمردی، اخلاقیات و سینمای فعلی که توسط لودگانی همچون نامبرده که به گند مطلق کشیده شده است و سرو تهش بی‌اخلاقی، ترویج منفعت‌پرستی، بی‌اخلاقی، زرنگ الکی بودن است و نماد بلاهت. جالب اینجاست خاطراتی تخیلی در برنامه آن ناعادل تعریف می‌کند که تمام فوتبالیست‌های شاهین مرام پرسپولیسی را بد جلوه می‌دهد و خودش آدم خوبه‌ی ماجراست؛ توهم محض. یکی نیست به او بگوید که جوجه، آن سلطان که به سخره‌اش می‌گیری، روزگاری کسی جرأت نداشت از یک کیلومتری‌اش رد شود. آن حامد کاویانپور که فیکس پرسپولیس و تیم ملی بود، با تو غیر قابل قیاس است و جواد چکش ذخیره‌اش بود. این مجسمه‌های بلاهت واقعا خسته نشده‌اند از این همه نادانی و نمایش دانایی و تهی‌مایگی محض؟؟؟ خودشان خجالت نمی‌کشند از این همه شهوت شهرت، پول، دیده‌شدن و منفعت‌پرستی؟؟؟
به حال مطبوعات و سینمایی که این دو نمادش باشند باید گریست؛ آن یکی بشکه‌ای صدو اندی کیلویی که با همدستی یک عده تهی مایه، مافیای ورزش تشکیل داده و فساد سرسام‌آوری را همراهی می‌کند و این یکی به طمع دیده شدن و عقده دیده‌نشدن در فوتبال، سینمای ایران را به تهی‌مایگی محض خود فروخوانده و خود را زرنگ روزگار می‌داند، در حالی که نادان‌ترین است.
در روزگاری که دانایانش بر کنج رانده شده و این مجسمه‌های بلاهت شده‌اند اسطوره‌های کاذب و دروغینش، وای به حال ملتی که اینان را با بزرگان مقایسه کنند و آنان را بزرگ بخوانند یا بدانند؛ فضیلت حماقت تنها شایسته این تهی‌مایگان است و بس.
آری مردم می‌دانند که اسطوره‌های واقعی‌شان چه کسانی هستند؛ بگذار روزگار چند روزی بر مراد اینان باشد، حتی اگر چند روز، چند سال شود. خرد ورزان دانند…                                                  آرسین هخامنش

رضا قطبی درگذشت

اولین مدیر و موسس رادبو تلویزیون ملی ایران در 85سالگی درگذشت.او به باری فریدون رهنما و فرخ غفاری نسل تنومندی از تواتمندی های فنی هنری را در رسانه باز آفرید.نسلی که در سینما هم خوش درخشید و خون تازه ای در رگهای سینمای ایران شد

نادانی به نام زاکانی

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو: مظهر نادانیست.تاریخ بلدیه تهران چنین نادانی به خود ندیده است.بی شک حتا یک کار خوب هم در کارنامه شهرداریش دیده نمی شود:تماما میلی عمل میکند و حتا شورای شهر را هم به هیچ می گیرد مردم و خواستشان را که هیچ.رفتارش در شهرداری تماما نامردمی ست.میدان اصلی ملک8هزار ساله ری و خیابان24متری همچنان با لجبازی جاهلانه وی بسته است و هر روز رازیان{اهل ری}در برابر این سدهای ایجاد شده صلوات و دعاهای خاص برای خود و خانواده اش می فرستند.صدها هزار نفر را در مرکز ری از نان خوردن و ترابرد آسان انداخته .در میدان ری سیرک راه انداخته و پارک زکریا را کاملا از بین برده است.بجای آنکه بخش جنوبی خط6مترو را افتتاح و راه اندازی کند سودای صندلی های بزرگتر دارد و مضحکه مناظره های انتخابات ریاست جمهوری بود.مردم هنوز از گفته ها ی نپخته وی در مناظره ها به عنوان جک استفاده می کنند.کران نادانیش ساحل ندارد.بدون شک اکنون منفورترین شهردار تاریخ طهران است و این عنوان را حتما تا سده های بسیاری ادامه می یابد.گوشش نمی شنود و صدای اعتراض مردم را متوجه نیست.خودش را به اون راه زده است…قاتل بیت المال است و بی حساب کتاب خرج می کند در راستای میلش.به هیچ کس هم پاسخگو نیست.کاش اکنون که دولت جدید مستقر شده است به فکر عزل این نادان و فرستادنش به روستایش زایگان در لواسانات برای استراحت باشند.جلوی ضرر را هروفت بگیری منفعت است.وجود این نادان در امور اجرایی کشور عین خسران است.کاش پزشکیان و دولتش کاری کنند و این جاهل را به استراحت بفرستندو یک شایسته را برای شهرداری تهران انتخاب کنند

شناخت حقیقت مقدم بر بیانِ حقیقت/محمد ناصری‌راد

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:
نیک میدانیم حقیقت گزاره ای کامل، جامع و مطلق است که ما هرگز بدان نایل نخواهیم آمد. از این رو این واژه تنها مفهومی است که ما همواره در تلاشیم به آن نیل نماییم.
زین سبب ما از طریق یک رشته از حقایق خاص موقتی، نسبی و تقریبی به سوی حقیقت کامل و جامعی که نه فقط واقعیت‌های خاص، بلکه قوانین و ارتباطات متقابل عمومی را در بر گیرد، پیش می‌رویم.
در این میان همواره سرکوب، بیانِ حقیقت را در همه‌جا دشوار نموده، و سوال اصلی اینجاست که اساسا در این انفسایِ رسانه ای و خبری آیا حقیقت، بیان درست شناخته شده که درست بیان شود، یا خیر؟
در اینجا بهتر است واقعیتی را عنوان نمایم، همگان گمان می برند برای بیان حقیقت صرفا خرج کردن شجاعت کفایت کرده و از مسئلهٔ یافتن حقیقت غافل اند زین رو هرگز نمی‌توان ادعا کرد که یافتن حقیقت دشوار نیست، بله دشوارترین کارِ هر محقق، همین درایتِ شناختِ حقیقت است و بس.
بسیاری هستند که با شجاعت به ضروری‌ترین مسائل اجتماع می‌پردازند و هرگز از اصحاب قدرت باکی ندارند اما با وجود این از یافتنِ حقیقت حتی در حد نسبی هم عاجزند.
اینان اسیرِ ورطهٔ میان‌مایه‌گی گشته و با کمبود دانش مواجهند.
این دست افراد به تعبیر برتولت برشت، دنیا برایشان بیش از حد بغرنج و ملالت آور است. واقعیات را نشناخته و روابط را نمی‌فهمند.
بر من ثابت شده و لازم دانستم که در این یادداشت که به مناسبت روز خبرنگار ثبت میکنم به این مهم اشاره کنم که شناخت حقیقت مقدم بر بیانِ حقیقت است و برای نیل و کشف حقیقت، علاوه بر جسارت و شجاعت که از ضروریات و شاخصه های وجودی هر آزاده ای بالاخص خبرنگار است، بینش و دانش‌ نیز به جِد ضروری و مورد نیاز است. بینشی که حاصل زیست فردی و اجتماعی، تعقل، مباحثه و اندیشه کردن است و دانشی که اکتسابی به حساب آمده و به صورت روشمند در اصولِ یادگیری، قابل تحصیل است.        محمد ناصری راد فیلمبردار و مستند ساز

# محمد ناصری راد

کوپه شماره پنج در آمازون

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو: کتاب “کوپه شماره پنج” نبشته ثریا سجده ای برای علاقه مندان پارسی زبان در دنیا بر پایگاه نتی آمازون قرار گرفت. از این نویسنده خوش قلم در ایران نیز کتاب هایی به چاپ رسیده و در دست انتشار است.

در خلاصه قصه کوپه شماره پنج آمده است:من ناظرجستجوی دردناک ماریابودم او تنها ناامیدانه همچنان به امید چنگ انداخته بود ،ماریا سالهایی از عمرش را در بی خبری مطلق از گذشته خود سر کرده بود
کوپه شماره پنج کلید اسرارش شد.

https://a.co/d/ddzP8ox

نقدی بر فیلم “لاله های کبود”/ حسین گیتی

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:

فیلم، داستانی با همه عناصر اصل سببیت روایت می کند و عناصر ترکیب غنی ندارد.اما میتوان داستانی را پیدا کرد.
جوانی انتقام می گیرد و جوانی را که خیانت کرده و مواد مخدر پخش می کند،می کشد.روایتی سرراست از ماجرای مواد مخدر.
“لاله های کبود”فیلم قابل تحملی است،هر چندتکنیک،مخصوصا صدا به آن لطمه می زند و برای گوش خوشایند نیست.صدا بدون افت و خیز و یکنواخت و بدون پرسپکتیو.پیش زمینه و میان زمینه و پس زمینه یک صدا با طول و عرض را ارائه می دهد و حتی صدای بستن در هم پنداری جلوی پرده صورت می گیرد.آدم های اصلی کم هستند.
غیر از جوان محوری و انتقام گیر،خانم ها عمدتا در حاشیه عمل می کنند.
آدم ها هم جوان هستند، منهای پیکان که قدیمی است.اتفاقا پیکان یکی از عناصر گویای روایت است.
موزیک هم که سوار بر تصاویر است و امان نمی دهد.یعنی همینطوری می نوازد در غم و شادی و هیجان و به گونه ای عمل می کند که تصاویر را زیر پوشش خود قرار می دهد.ظاهرا قرار است که آدم ها چون فضای لوکیشن ها حاشیه ای باشند اما شهری اند و ما نمی دانیم چگونه در آن ایستگاه ظاهرا فعال دور هم جمع شده اند.غیر از کافه و ایستگاه و حضور سنگین قطار و حتی بستن فرد خاطی و سرانجام با تیر بند را هدف قرار دادن و فرار او. باضافه فوتبال جوانان و درنگی در جلوی کافه،
قصد هست که ماجرا را از یکنواختی کنش چند جوان نجات دهد.
اصلا گرامر سینمای کلاسیک را رها کرده و به کات های معمولی تن نمی دهد و چون کلاسیک های دهه ۳۰ و ۴۰،آدم ها وارد کادر می شوند و از کادر خارج می شوند. در نماهای دور با چند آدم ،توسط بلندگوئی دیالوگ ها متوجه واکنش های شان می شویم.آدم ها ،ماشین پلیس و ون را به ما نمی شناساند تا نفهمیم بالاخره می توانند قاتل را پیدا کنند.
فیلم میان تکنیک،تجربه و مدرنیسم و بهره گیری از فضا ،آب و بیشه و صدای پیوسته قطار که بوق می زند سرگردان است.عناصری چون ایستگاه نیمه متروک ،بیشه، کافه درب و داغان،پیکان و جوان محور فیلم که کم حرف می زند فیلم ویژه ای را سر و سامان میدهند. حسین گیتی

#پایگاه _خبری_ تحلیلی_ نگاتیو

فرم تازه ای از سینمای اجتماعی/پیام پویان

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:

یک شروع هیجان انگیز! نمایی زیبا و دلچسب از حرکت قطارها در سکوت یک ایستگاه متروک در حاشیه شهر، قطار هایی که می‌روند…
تيتراژ تاثیر گذار فیلم به تماشاگر از همان ابتدای نوید یک اتفاق و دیدن یک فیلم غیر متعارف را می‌دهد.

در یک نمای باز یک کافه لبه خط در پس زمینه دیده می‌شود و مهتاب (مهتاب نویدی) صاحب کافه، زنی با وقار با لباسی زیبا که یادآور فیلم‌های وسترن است دیده می‌شود. فیلم تصویری زیبا از یک زندگی ساده، همراه با قاب بندی های حساب شده به نمایش می‌گذارد. علاوه بر اینکه تصویر ها زیباست یک حس غریبی از یک جور تنهایی مبهم را هم به ما منتقل می‌کند.

یغما (محسن غفاری)؛ همچون قطار آرام حرکت می‌کند و وارد داستان می‌شود. مردی تنها از جنس خشم با دلی لبریز از کینه، کینه‌‌ای که او را به سمت انتقام سوق می‌دهد. سکوتش بیانگر هزاران فریاد است. آرام، آرام به راه خود ادامه می‌دهد. با حضورش در میان قطارها و خط‌ آهن ما را کنجکاو می‌کند. تا اینکه “بشیر” از ماشین “پاشا” پیاده می‌شود و یک بسته مواد را به زیر پل می‌برد. یغما نیز به دنبال اوست. در یک فرصت مناسب یغما بشیر را می‌کشد. در اینجاست که تماشاگر متوجه می‌شود او برای گرفتن انتقام به آنجا آمده تا جان تک تک افرادی که به او و دوستش خیانت کردند را بگیرد.

لاله کبود با استفاده از فرم‌ها و قاب‌بندی‌های زیبایش ما را به یاد فیلم وسترن‌های شهری می‌اندازد و سوی دیگر در ساختاراجرایی مدرن دارد.این فیلم با مفاهیمی سر و کار دارد که بسیاری از آنها در فیلمهای دهه ۶۰ تا ۷۰ میلادی به اشکال مختلف تکرار شده اند. فیلمساز این مفاهیم را به گونه‌ای نشان می‌دهد که جسورانه و نو است و تماشاگر را آزار نمی‌دهد. در قسمتی از فیلم ادای دینی به فیلم آگراندیسمان آنتونیونی شده است و در جاهای مختلف فیلم تاثیر پذیری و علاقه مندی فیلمساز به سینمای نوآر آمریکا و نورآلیسم ایتالیا دیده می‌شود… یغما نماد یک ضدقهرمان فیلم‌های موج‌نو و نوآر است. ضدقهرمانی که خود برای گرفتن حقش از جامعه دست به کار می‌شود. یغما دقیقاً مثل یک شیر گرسنه است که مدت‌ها صبر کرده تا به شکار خود نزدیک شود. در این میان “پروا” نیز برای گرفتن انتقام به او ملحق می‌شود. مهتاب که نقش موثری در کلیت اثر دارد اسلحه‌ای را به یغما می‌دهد. اسلحه‌ای که معلوم نیست تا امروز چند نفر را کشته، اما مهتاب هرگز برای انتقام خود از آن استفاده نکرده.
نگاه مهرشاد کارخانی به سینما مقدار قابل توجه ای متفاوت‌تر از فیلمسازان حال حاضر است. او از ابتدا راه خود را مشخص کرده و همچنان در تمام این سال‌ها به همان مسیر خود که سینمای خیابانی و با آدم‌های تک افتاده‌اش ادامه داده است. شاید مخاطب خاصی دنبال‌کننده آثار او باشند و این جنس سینما برای خیلی از افراد جامعه امروز قابل درک نباشد. اما همان افراد خاص قطعا با لاله کبود همراه می‌شوند
و نگاه فیلم‌ را دریافت خواهند کرد. کارخانی به جای استفاده بیش از حد از دیالوگ بیشتر از فرم‌ها، قالب‌بندی و میزانسن‌های با شکوه و اکت بازیگرها بهره می‌برد. او به خوبی می‌داند چطور حتی از حیوانات و اجسام در فیلمش بازی بگیرد.
در بیشتر فیلم‌های او به خوبی قابل درک است که چگونه توانمند است. در برخی از سکانس‌های فیلم قطار به تنهایی حرف‌ می‌زند. قطارهایی که سال‌هاست نمی‌آیند، بلکه فقط در‌حال رفتن هستند و در کنار آن سگ‌هایی که حضور دارند و یا از راه می‌رسند. پنجره‌های بدون شیشه و یا پنجره‌های شیشه شکسته. و سنگینی اتمسفر فیلم همه‌ی این المان‌ها می‌خواهند حرف تازه ای را به ما بگویند…

در پایان فیلم و در آخرین سکانس حضور یغما در فیلم، پس از تحویل اسلحه به مهتاب یغما روی ریل به راه می‌افتد تا از آنجا دور شود. کمی بعد یک سگ از راه می‌رسد و وارد قاب می‌شود و به دنبال یغما به راه می‌افتد!

 

سعیدراد در آسایشگاه درگذشت

سعید راد بازیگر کهنه کار سینما و یک پرسپولیسی دو آتیشه در آسایشگاه سالمندان درگذشت.