پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:
خیلی بیش از آنکه فکرش را بکنید.
تئاتر خصوصی بیش از آنکه نگاههای بیشتری به تئاتر اضافه کند و موضوعات اجتماعی را به روی سن بکشاند، تئاتریها را به سوی مخاطب روان کرده و آنها نیز متأسفانه برای روی صحنه ماندن حاضرند به خواست رانتخوارهای تئاترخصوصیدار و سالندار به سوی مخاطب بدوند و هر مزخرفی را به خورد مخاطب بدهند و اسمش را هنر بگذارند؛ بدون آنکه نسبتی با هنر، شاخصهای استاندارد تئاتر و هنر صحنه داشته باشد.
جوانان تازه به عرصه آمده یا با جامعه پیرامون خود قهرند یا توان به صحنه کشیدن دردها، معضلات و روزگار اکنون را ندارند و یا اینکه میخواهند باشنده اجتماعی بر صحنه تئاتر باشند اما مجالش را نمییابند؛ حال یا سرمایهگذاری نمییابند که این کار را بکنند یا نظارت و ارزشیابی آنچنان سخت است که هنر تئاتر رابطهاش با جامعه را به طور فراگیر از دست داده است. هیچ نگاه تألیفی سطح یکی در تئاتر دیده نمیشود و همه چیز برای خودنمایی است و بودن برای بودن خالی از عریضه، تهی از محتوا و جامعه. یک میلیون بار شاهکار بزرگان تئاتر دنیا را به روی صحنه بردن که هنر نیست، اینکه بتوانی دغدغهمند باشی و حتا ذرهای از روزگار اکنون مردم ایران را به صحنه بیاوری و کمی آیینه اجتماع باشی، هنر کردهای. برای دوستان شخصی کارکردن، خودنمایی است نه هنر، آنهم از نوع تئاترش. متأسفم که باید بگویم نسلهای اخیر تئاتر، حاضریخورند؛ حال و حوصله چرخ در اجتماع را ندارند؛ مطالعه در آنها بسیار کمرنگ است و فرزند زمانه و جامعه خویشتن نیستند. به یاد میآورم که چند دهه پیش حقوقخواندهای همچون محمد یعقوبی ساکن کنونی کانادا، آنچنان در نوشتن و کارگردانی فرزند زمانه خویشتن بود که «زمستان ۶۶ »اش، نقطه طلایی آثار اجتماعی تئاتر چند دهه اخیر محسوب میشود و دیگر آثارش هم بسیار در خور تأمل بود. به یادتان میآورم تا وقتی بهرام خان بیضایی در ایران بود، بسیاری از شناختهشدههای تئاتر جرأت آنرا نداشتند هر مزخرفی را به روی صحنه ببرند و اسمش را تئاتر بگذارند. به محضرتان عرض میکنم بیضایی که بود محمد رحمانیان یا حسین کیانی و یا حمید پورآذری، حتا حمید امجد در خیالشان نمیگنجید که ویدئوآرت را به خورد مخاطب دهند و اسمش را تئاتر بگذارند. اوضاع خیلی درام است: علیرضا نادری خود خواسته کنار کشیده یا سرخورده شده از مصایبی که برایش ….
بازیگران نقشهای فرعی، سکان تئاتر به دست گرفتهاند و کشتی تئاتر را با میل شخصی خود به سویههای بسیار خنثی و مبتذل میکشند؛ شاگردان عالیجناب بیضایی به مزخرفسازی در سینما و تلویزیون مشغولند؛ ستارههای کاغذی سینما بر صحنهاند برای خودنمایی و فریب و بیوگرافی درستکردن کاذب؛ جوانان و هنرمندان دغدغهمند نمایش یا فرصت حضور و بروز نمییابند یا مجال این کار به آنها داده نمیشود. خلاصه آنکه انگاری هنر تئاتر با جامعه قهر قهر است و اصلا وظیفه خود نمیبیند که انعکاسی از روزگار پریشان احوالی ایرانیان باشد و اوضاع بسیار سخت معیشت اجتماعی مردم را به طرزی که میشود روی صحنه آورد. بگذارید و بگذرید از آثار شکسپیر، یونسکو و سایر بزرگان ابدی تئاتر دنیا؛ حال و روز جامعهتان را دریابید، اگر هنری،ذوقی، قلمی دارید برای آفرینش. کاری کنید که مردم به صورت فراگیر با تئاتر آشتی کنند و مدیران تئاتر مجبور شوند حلقههای کاذب خط قرمز را کناری بگذارند و مجال برای انعکاس روزگار سخت مردم ایران برای جاری شدن بر صحنه تئاتر در سالنها باز شود. اگر جوانان ما انگیزه، درک عمیق و تحلیل درست از جامعه را داشته باشند حتما میتوانند آثار خوبی به صحنه بیاورند و مردم را مجبور کنند تا به سوی سالنهای تئاتر روان شوند تا کمی از آلام و دردهایشان را به صحنه ببینند. آری میتوان از در و دیوار خطوط قرمز کاذب بالا رفت؛ آنها را به کناری نشاند و حتی خطوط قرمز را به عقبنشینی واداشت و مدیران این عرصه را مجبور ساخت؛ که ضرورت زمانه است؛ که با خطوط قرمز چهار دهه پیش نمیتوان کار کرد.
#اوضاع تاتر خیلی درامه/#امیرفرض اللهی

