نقدی بر فیلم” قصر شیرین”

بهناز وفایی وحدت _ عضو انجمن منتقدان
«قصر شیرین» جدیدترین ساخته سینمایی سیدرضا میرکریمی که در استان کهگیلویه و بویراحمد فیلمبرداری شده ، داستان شخصی بنام جلال مرادی 42 ساله است که در طی یک تصادف خانواده‌ای را به قتل می‌رساند، اما تصادف در دادگاه غیرعمد شناخته می شود .
او پس از گذراندن دوران زندان، همسر و فرزندانش را ترک کرده و به شهری دیگر می رود، پس از دو سال به شهرش باز می‌گردد زیرا که زنش دچار مرگ مغزی شده است.
داستان فیلم به همین سادگی است که طرح شد ، اما زاویه نگاه نویسندگان و همچنین کارگردانی میرکریمی ، این فیلم تلخ اجتماعی و جاده ای را برای مخاطب خاص و عام شیرین می کنند .
ماجرای قصرشیرین از لوکیشنی در یک جای دور افتاده و محروم آغاز می شود و در همان ابتدا با ریتمی نسبتا مناسب مخاطب با شخصیت های داستان آشنا می شود .
ساختمان فیلمنامه ، بگونه ای بنا نهاده شده و داستان به شکلی روایت می شود و شخصیت پردازی ها از جنسی است که از همان ابتدا تماشاگر فیلم را باخود همراه می کند و در مسیر قصه که لوکیشن جاده برای آن طراحی شده ، اندک اندک اطلاعاتی درباره گذشته کاراکترها به مخاطب داده می شود ولی چیزی که برای مخاطب بیشتر مورد توجه قرارمی گیرد ، سرنوشتی است که در انتظار آدم های این قصه است .
شخصیت پردازی خوب در روند رشد و پرورش قصه قصرشیرین بسیار موثر است و حتی تاثیر کاراکتر مادر که صرفا یکبار در تصویر ویدئویی و در تبلت پسر خانواده دیده می شود در جای جای فیلم نمود دارد و در روند قصه و کنش رفتاری کاراکترهای دیگر نیز تاثیرگذار ظاهر می شود .
حامد بهداد براساس شخصیت پردازی کاراکتری که نقش آن را ایفا می کند ، کاملا بازی متفاوتی ارائه می دهد که هدایت میرکریمی در کنترل بازی سرکشی که تاکنون در آثار دیگر از بهداد دیده بودیم ، کاملا محسوس است . شخصیتی عصبی اما کنترل شده ، او از برادرهای زنش کتک می خورد و لام تا کام حرف نمی زند و در ظاهر دست این کاراکتر برای دفاع از خود بسته است اما به نظر میرکریمی با هوشمندی ابتدا شخصیت قصه اش را کنترل و محبوب کرده و در پس آن اطلاعات داستانش را آرام آرام به ذهن مخاطب تزریق می کند . داستان به گونه ای در فیلم تعریف می شود که به مخاطب مجال نمی دهد سئوال کند که مادر خانواده چرا مرگ مغزی شده یا جلال چرا مدت ها خانواده اش را رها کرده ، ساختمان قصه به گونه ای پی ریزی شده که حتی مخاطب وقتی متوجه می شود جلال ازدواج مجدد کرده و یا حتی قلب همسرش را فروخته از او متنفر نمی شود ، چرا که فیلمنامه نویس با دقت و وسواس در موقعیت های مختلف مخاطب را به شخصیت های داستانش نزدیک میکند و با ظرافت شخصیت کلیدی و محوری داستانش یعنی مادر خانواده را جلوی دید نمی آورد و فقط بازتاب کارهای مادر در جای جای فیلم تاثیر مادرانه اش را می گذارد . بنابراین موقعیت جلال و سرنوشت بچه ها برای تماشاچی فیلم ، ملموس تر نشان داده می شود و مخاطب به سمتی هدایت می شود که با شرایط قصه کنار بیاید و با کاراکتر جلال همراه شود . در این میان فیلمنامه نویس زنی را که به زندگی جلال اضافه کرده بود را از قصه بیرون می رود تا شرایط آماده شود که پسر معترض جلال نیز تحت تاثیر این شخصیت پردازی به پدرش نزدیک شود و شخصیت دختر جلال با بازی بسیار جذاب ، کمک می کند تا با قدرت و اراده ای که از مادر به یادگار دارند و با پشتوانه پدر قصر زندگی شان را بنا کنند .