سال هاي آتش زير خاكستر ! مهردادحجتي

انتخابات رياست جمهوري همواره سياست هاي فرهنگي را زير تأثير گرفته است و با روي كار آمدن هر رييس جمهوري فرهنگ دچار قبض و بسط شده است. از دوره “سازندگي” گرفته تا “اعتدال” . تنها در يك دوره هشت ساله “اصلاحات” است كه فرهنگ توانسته نفس بكشد و به بسط بينديشد. در همه ادوار بيشتر دچار قبض شده است تا بسط ، بويژه دوره تاريك “مهرورزي ” احمدي نژاد. در اين دوره بود كه كشور دچار چالش هاي جدي شد و با تحريم هاي گسترده بين المللي عملا به انزوا كشانده شد. دولتي كه قرار بود دولت”پاك دستان” باشد ، فاسدترين دولت از كار درآمد. دو معاون رييس جمهور، محمدرضارحيمي وحميدرضا بقايي هر دو به جرم فساد مالي توسط قوه قضاييه به زندان برده شدند. رييس دفتر جنجالي رييس جمهور” رحيم مشايي” از سوي همفكران اش “سر كرده جريان انحرافي” ناميده شد و خود رييس جمهور “محمود احمدي نژاد” در آخرين اقدام براي شانس مجدد بازگشت به قدرت در انتخابات رياست جمهوري سال 96 توسط شوراي نگهبان احراز صلاحيت نشد! و اين فرجام هشت سال تلاش براي”عدالت گستري” آن دولت بود. دولتي كه ريشه در تفكر اسلاف خود در أواخر دهه شصت و أوائل دهه هفتاد داشت . همان كساني كه در فرصت كوتاه صدارت شان در وزارت فرهنگ و ارشاد كمر همت به تحديد فرهنگ بستند و از هيچ اقدامي هم فرو گذار نكردند. از مميزي گسترده كتاب گرفته تا محدود سازي مطبوعات، از مميزي فيلم هاي سينمايي گرفته تا محدود سازي تئاتر . همه و همه نشان از خشم لجام گسيخته افرادي داشت كه قراربود فضا را بيش از پيش بر فرهنگ ببندند. در رأس آنها كسي قرار داشت كه بيش از ديگران از وضع فرهنگ ناخشنود بود.كسي كه قرار بود بر مسند وزارت بنشيند و از شوربختي اهل فرهنگ ، سياست هاي كلان فرهنگ را هدايت كند. هم او كه بعدها درپاسخ به اين پرسش كه : آخرين فيلمي كه ديده چيست؟ گفته بود: “خوشبختانه بعد از وزارت ارشاد مجبور نبوده فيلم ببيند !” “مهندس سيد مصطفي ميرسليم” همان فرد گريزان از سينما بود. وزير فرهنگ سال هاي نخست دهه هفتاد كه امسال پس از سال ها از پس پرده سياست بيرون آمد تا ديگر بار خاطرات آن سال ها را در ذهن اهل فرهنگ زنده كند.
او در میان شش کاندیدای ریاست جمهوری بیش از دیگران سابقه فرهنگی داشت. سابقه از آن رو که در کارنامه اش وزارت فرهنگ و ارشاد هم بود ! او اوایل دهه هفتاد وقتی که علی لاریجانی صندلی وزارت را به قصد ریاست سازمان صدا و سیما ترک کرد بر آن صندلی نشست تا دو سه سالي سکان فرهنگ را در دست بگيرد. همان سال هاي حیرت آوری که فرهنگ به مميزي گسترده گرفتار آمد و عرصه بر هنرمندان تنگ شد. او سال ها بعد در سال 92 طي گفتگويي با شبکه سه سیما در برنامه اي با عنوان “کارنامه” صریحا به “مطلوب نبودن فضای نقد و بسته بودن فضای مطبوعات ” در دوره وزارتش اعتراف کرد.
مصطفي ميرسليم را شايد بتوان يكي از پايه گذران عصر احمدي نژاد دانست. كسي كه فرهنگ را مقوله اي دردسر ساز مي دانست و ترس از آن موجب دلواپسي اش مي شد! او چند سال با چنين تفكري عهده دار مسئوليت وزارتخانه اي بود كه چشم همه اهل فرهنگ به آن دوخته شده بود. سينما ، تئاتر، موسيقي ، هنرهاي تجسمي ، شعر ، رمان و نهايتا مطبوعات از آن وزارتخانه هدايت مي شدند. وزير قرار بود در همه اين عرصه ها نظر دهد و براي آنها تصميم بگيرد. در همان دوره او همراهاني داشت. يكي از آنها عزت الله ضرغامی معاون امور سینمایی اش بود هم او که هنرمندان را به اجبار برای نماز جماعت گرد میآورد و برای بازدید از تونل مترو به زیر زمین می بُرد! فیلم جنجالي ” توفان شن” محصول همان سال هاست .فيلمي كه پيشتر امكان ساختش فراهم نشده بود و حالا با روي كار آمدن ضرغامي اين فرصت فراهم شده بود تا كارگردان جواني كه سوداي نشستن بر اريكه قدرت داشت فيلم مهم و پرخرج جنجالي اش را بسازد. فیلمی که نام سازنده اش”جواد شمقدری” را بر سر زبان ها انداخت و موجب نزديكي بيش از پيش او به يك جريان فكري شد.جريان فكري خاصي كه قرار بود چند سال بعد قدرت را يكپارچه در دست بگيرد و نسخه تازه اي براي همه امور بپيچد. شمقدري اما براي نشستن بر صندلي معاونت امور سينمايي هنوز چند سالي بايد منتظر مي ماند. همان چند سال فاصله اي كه دولت اصلاحات بر سر كار آمد و ادامه روند محدود سازي حيطه فرهنگ توسط ميرسليم و يارانش را متوقف كرد. پس از دولت اصلاحات بود كه اين فرصت براي پيروان آن تفكر فراهم شد تا پروژه نيمه تمام شان را اينبار با فراغ بال بيشتر دنبال كنند . در دوره احمدي نژاد هرچند ميرسليم عهده دارمسئوليتي نبود اما تفكر روي كار آمده دنباله رو همان تفكر بود. دو وزير ارشاد احمدي نژاد نمونه هاي شاخص چنين تفكري بودند. بخصوص صفار هرندي كه از كيهان آمده بود. او چندسالي به عنوان سردبير دوشادوش يار هم سنگرش حسين شريعتمداري در روزنامه كار كرده بود و از همانجا امور فرهنگي دوره اصلاحات را زير نظر گرفته بود .او خشمگين از اصلاحات، به محض نشستن بر كرسي وزارت اين فرصت را پيدا كرد تا همان پروژه نيمه كاره ميرسليم را كامل كند. دوره احمدی نژاد دوره ای برآمده از خاکسترهای دوران میرسلیم بود.
به نظر مي رسد ایده ريل گذاري سينما از دوره وزارت ميرسليم ومعاونت ضرغامي آمده است . همان دوره ای که گروهی از مديران به بیرون رانده شدند تا مدیران جدید جای آنها را بگیرند. “سیدمحمدبهشتی” و پس از آن “محمدحسین حقیقی” از بنیاد سینمایی فارابی كنار گذاشته شدند تا فردی سازگار با افکار وزیر بر سر کار بیاید. “محمد رجبی” همان فرد دلخواه بود . کسی که خواهرش فاطمه رجبي – همسر غلامحسين الهام – چند سال بعد از شیفتگان “محمود احمدی نژاد” شد و در مدح او کتاب”معجزه هزاره سوم” را نوشت! گویا اين چنين نطفه یک دوره پر تلاطم سیاسی كه قرار بود يك دهه بعد كشور را دستخوش حوادثي غير فابل جبران كند داشت در دوره وزارت “میرسلیم” بسته مي شد . دوره ای که در خاطره بسیاری از اهل فرهنگ به دوران تاریک فرهنگ مشهور شد و هرگز هم از ياد ها نرفت .
معاون او ضرغامی پس از دوم خرداد 76 به قوه قضاییه و صدا وسیما کوچ کرد. او چند سال بعد بر همان صندلی تکیه زد که پیشتر علی لاریجانی بر آن نشسته بود.او رییس رسانه ای شد که قرار بود فرهنگ تراز انقلاب را ترویج کند. در همین دوران بود که پای بسیاری از همفکران او به آن سازمان باز شد و تولیدات “فاخر”در دستور کار قرار گرفت.سریال های پرخرج تاریخی یکی پس از دیگری ساخته شدند تا ثابت شود او قصد بر جا گذاشتن کارنامه ای پر هزینه از خود دارد!
جواد شمقدري اما در دوره نخست رياست جمهوري احمدي نژاد ، مشاور هنري او شد . تا در كنار مهدي كلهر ديگر مشاور رييس جمهور سر در كار هنرمندان كند و از دور و نزديك در كار شان دخالت كند. او از اينكه فردي ديگر جايگاه معاونت امور سينمايي را اشغال كرده است ناخشنود بود و اين ناخشنودي را آشكارا ابراز مي كرد. دخالت مشاور هنري در امور اجرايي كار را به آنجا رساند كه بالاخره تيم مديران چهار ساله نخست جاي خود را به تيم ديگري دادند كه قرار بود در چهار ساله دوم امور اجرايي فرهنگ و هنر را را در دست بگيرند. محمدرضا جعفري جلوه از صندلي معاونت امور سينمايي وزارت ارشاد برخاست تا جوادشمقدري بر آن صندلي بنشيند. صندلي وسوسه انگيزي كه شمقدري سال ها در انتظارش بود. او كه از عملكرد جعفري جلوه دل خوشي نداشت و او را همواره متهم به كُندكاري مي كرد. به محض نشستن بر صندلي معاونت اقدام به تعطيلي “خانه سينما” كرد.او آنجا را تعطيل كرد تا بتواند قدرت بلامنازعش را به رخ اهل سينما بكشد. قدرت بلامنازعي كه از حمايت رييس جمهور احمدي نژاد سرچشمه مي گرفت. شمقدري معتقد بود سينما بايد به مسير انقلاب بازگردد و براي اين منظور بايد آن را ريل گذاري كرد. در اين ميان اگر افرادي مانع شدند بايد آنها را كنار زد تا مسير هموار شود. او همچون سٓلٓف خود “میرسلیم” معتقد بود بدون سینما هم می توان زندگی کرد بي آنكه خللي در زندگي مردم بوجود آيد! شمقدري و تيم او چهار سال فرصت داشتند تا سينما را به مسيري ببرند كه خود مي خواهند. آثاري هم براي نمونه ساختند تا ثابت شود در عزم خود جدي هستند. آثاري همچون “پايان نامه” و “قلاده هاي طلا” نمونه هايي از اين دست بودند كه قراربود تراز سينماي انقلاب معرفي شوند. همان سينمايي
كه با همت شمقدري و ياران قرار بود بر همان مدار همچنان به پيش برود.

امروز در حالي براي دوازدهمين بار فردي بر كرسي رياست جمهوري مي نشيند كه بايد با اين نگراني كار خود را آغاز كند كه هنوز چنين تفكري همچون آتشي زير خاكستر در صدد شعله ور شدن و فرا گير شدن است. آيا اين آتش اينبار از زير خاكستر برخواهد خاست؟ آتشي كه ممكن است دامن فرهنگ و هنر را بگيرد و آن را خاكستر كند.