درخونگاه،فیلمی که تا اکنون بهترین اثر فیلمسازش محسوب میشود؛ حکایت نسل به ژاپن رفته و از سرزمین تابان برگشته که یاکوزاهایی شدهاند در این شهر که بهشت موجود را برای خود بسازند با هر جان کندنی در ژاپن. فیلم با همین مطلع آغاز میشود. گرهگشایی فیلم که در دقیقه هشتادوپنج روی میدهد اشکال اساسی کار است. اشکالی که قابل اغماض نیست و باعث شده این اثر از یک شاهکار تبدیل به یک اثر متوسط شود. این که این یاکوزا شدهی ایرانی به ایران برمیگردد و انتهای فیلم سراغ پولهای نیستشدهاش را میگیرد و متوجه میشود پدرش با همدستی دامادش پولها را به طمع سود بیشتر به نیستی سپردهاند، موضوع عجیبی در شخصیتپردازی است؛ نمیشود در سرتاسر یک فیلم یک فرد را زیادی زرنگ نشان بدهی و آخر فیلم او را رکب خورده…
قابل باور نیست کسی که هفت، هشت سال در ژاپن جان کنده و به هر روشی توانسته پول درآورده، موقعی که به ایران باز میگردد اول سراغ پولش نرود؛ با اعتماد غیرقابل باور به مادر و خانواده، متوجه گنگی رفتار آنها نشود و اینقدر شوت باشد. از این که بگذریم در سایر ساحتهای این فیلم، خوشذوقی و خلاقیت میبینیم و در ساحت نگارش، گسترش فضا سازی و شخصیتپردازیِ سایر افراد حاضر در فیلم، موفق.
در اجرا و کارگردانی نیز اثر کمنقص جلوه میکند. بازیهای قابلتأمل، میزانسن، دکوپاژ منطبق با موضوعش و… ای کاش فیلمساز خوشقریحه در باورپذیری این گرهافکنی کمی تأمل بیشتری میداشت و اثرش را قبل از تولید نجات میداد.امین حیایی بدون شک یک بازی بسیار خوب از خود در همه وجه نشان داده ژاله صامتی نیز درخور تامل است
لوکیشن در این اثر برخلاف عمده آثار سینمایی این روزگار، شخصیت و معنا دارد و زیستبوم فرهنگی شخصیتها معنای فیلم را تجسم میکند. این مزیت بزرگی در سینمای کنونی ماست که ترکیب تصاویرِ اغلب آثار کلورآپ، مدیوم لانگشات است؛ بدون آنکه لوکیشن در آنها شخصیت داشته باشد.البته درفصل پایانی فیلم باور مخاطب در هم میریزد.اینکه از درخونگاه تا راه اهن کسی دنبال کسی بدود و انجا بدو زخم کاری زند در طاقت دونده های ماراتن است هرچند که بیننده غیر تهرانی نداند که مسافت بین این دو نقطه در تهران چقدر است اما لوکیشن را از شخصیت بودن خارج می کند
امیر فرض اللهی