از خون به ناحق ریخته شده “پول های داوودی” نمی روید

…اونم چه خونی…خونی که وقتی در رگ ها جاری بود حاضر نشد بره کهریزک جوونای مردمو آزار بده…وتاوان سنگینی برای این حاضر نشدن داد سنگین تر از همه زخمایی که خورده بود و دعواهای بزرگ…نوچه های اون نکبت، کوچکتر از اونی بودند که بتونن از پا درش بیارند.وحید تاوان چیز دیگری را پرداخت کرد .اون چیزایی که تو شهر تو بهش میگن کارت ما میگیم ورق.ورق به درد نخور آخه یه دوره تو جنوب شهر طهران این شهر بیغوله شده به دست ….میزدی تا درست میفهمیدی لاتهای این ورا هنوز لوطی کم ندارند و مثل اونایی که تو ذهنت بودند ازگل نیستند.ورق ناجور؛تو اومدی از یه خون به ناحق ریخته برای خودت کلاهی ببافی و بری بالا.بالاتر از نیاوران و اسکار که نمیتونی بری.ته اش هنو نفهمیدی چیه؟ته اش هیچیه بچه جون.اسکارو جایزه شانسی مثل خونه شانسی در نیاوران توهمه؛ مثل رویابافی های بچگی.بزرگ شو ورق ناجور.بدرد نخور مفت بر.بدحور داری مفت بری میکنی.مفت بری که میدونی چیه بچه؟درسته روزگار ،وجدان و مردونگی رو پخ پخ کرده اما نالوطی،هنوز تو جنوب شهر اگه ماشینت یا موتورت یا خودت بخوری به دیفال شاید مثل قدیما از هر ده نفر هشت نفر وانیایستند کمکت کنن که بلند شی اما دو سه نفر هستند که با سرعت بسیار بزنن رو ترمز و دستتو بگیرن یا بنزین بهت بدهند ویا ببرن خونت که درمونده نمونی.حالیته که…اگه حالیت بود که اینجوری از پله اول نمیخواستی بپری بالا پشت بوم.روزگار حالیت میکنه پسر.حالا میبینی.اون جنوب شهری که همه برای اسم در کردن و برند شدن حاضرند هرکاری بکنن،  تو ری و باغاتش”طهران” نیست اینجا هنوز شرف و ازادگی حتا بین لاتهاش معنی داره شاید کم رنگ سده اما بی رنگ نشده.پسرجون اینجا خاک سفید یا محل بچگیت نیست که همه مردمش اینقدر سیاه باشن.اینجا لاتی به سرپا…..نیست.اینجا هنو مردونگی میچربه به مفت بری؛ زرنگ الکی.دیگه دهه شصت نیست که از فیلم هندی داوودی بشه چندتا خونه تو نیاوران خریدو هر آدمی رو پله کرد.دنیا دار مکافاته بچه.چوبشو میخوری.الان شاید عشق کنی که قربون دست و پای بلورین این کلیشه فیلمفارسی سطحی بری اما مرد من زند تو.روزگار شلاقت میزنه.شک نکن.ورق بدرد نخور گوشت کیلوییه جیگر سیخیه.تو دنبال خروار شهرت و پول میگردی اما به انبار کاهدون زدی.این شهرت الکی و جهش ناجور زمینت میزنه.حالا میبینی.این خط این نشون.این خون یختو میگیره