سینمای مستقل ابتدا در آمریکا معنا پیدا کرد و گسترش یافت؛ در واقع سینمای مستقل به آن دسته از فیلمهایی اطلاق گردید که خارج از نظام استودیویی هالیوود ساخته و پرداخته میشدند. به تبعیت از این نامگذاری، در ایرانِ قبل از انقلاب هم به مانند بقیه جهان، سینمای مستقل به آن دسته از فیلمها گفته میشد که خارج از بدنه سینما -و اصطلاحا خارج از فیلمفارسی رایج- تولید و عرضه میشدند. این اصطلاح شامل فیلمهای هنری و غیرتجاری میگشت که توسط فیلمسازان صاحب سبک و صاحب اندیشه ساخته میشد؛ فیلمهایی که غالبا از سوی جریانات روشنفکری و در تقابل با سینمای بدنه بود. تفاوت سینمای بدنه با سینمای مستقل، گاه به تفاوت محتوا و گاه به تفاوت میان فرم بازمیگشت؛ این سینما با فاصلهگیری از معیارهای سینمای بدنه، جریانات روشنفکری و آنهایی را که غیر از تفریح کارکرد دیگری را از سینما انتظار داشتند، هدف و مخاطب قرار میداد.
سینمای بدنه در قبل از انقلاب غالبا به زندگی فواحش، رقاصهها و الواط میپرداخت و دلیل آنگونه رویکردها این بود که سیستم ممیزی از یکسو و اصناف از دیگر سو مانع از آن میگردیدند که فیلمسازان به زندگی اصناف و اقشار دیگر بپردازند و از آنجا که فواحش و لمپنها فاقد انجمنهای صنفی بودند؛ پرداختن به زندگی آنها سهلتر و بیدردسرتر جلوه مینمود. البته فیلمسازان مستقل گهگاهی از حمایتهای دولتی برخوردار میگردیدند و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به عنوان یک نهاد فرهنگیِ دولتی از فیلمسازان مستقل حمایت مادی و معنوی به عمل آورده و موجبات رشد و گسترش این سینما را فراهم میآورد، البته گروهی گفتهاند که حمایت این کانون مشروط به مضامین خاص بوده و سیاستهای فرهنگی دولت در زمینه تولید این فیلمها مدنظر قرار میگرفت، ولی عدهای هم گفتهاند، کانون دخالتی در کار آنها به وجود نمیآورده و به آنها اختیار تام میداده است…
برخلاف مضامین سینمای بدنه که به موضوعاتی همچون عشق، شانس و تصادف میپرداخت، سینمای مستقل به تبعیت از رئالیسم، انسان را قربانی شرایط اجتماعی تصویر میکرد؛ از همین روست که پدیده موج نو در سینمای ایران را باید متاثر از سینمای مستقل قلمداد نمود. همچنین نخستین ساختههای سینمای مستقل ایران بخاطر شباهت در ساخت و پرداخت، فیلمهای نئورئالیستی سینمای ایتالیا را در اذهان تداعی میساختهاند. فیلمسازانی همچون عباس کیارستمی، مسعود کیمیایی، امیر نادری، داریوش مهرجویی و… از جمله کسانی بودند که با فاصلهگیری از سینمای بدنه، سینمای مستقل را بنیان نهادند. این فیلمسازان بسیاری از فیلمهای خود را مدیون حمایتهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و وزارت فرهنگ و هنر بودند. همچنین سینمای مستقل با وامگیری از ادبیات معاصر توانست جلوه فکورانه بیشتری به این نوع سینما ببخشد. به عنوان نمونه مسعود کیمیایی فیلم «خاک» را مدیون داستانی به همین نام نوشته محمود دولتآبادی بوده است. داریوش مهرجویی نیز فیلم «دایره مینا» را براساس یکی از داستانهای غلامحسین ساعدی میسازد و فیلم «تنگسیر» امیر نادری نیز براساس رمانی از صادق چوبک ساخته و پرداخته میگردد، که گاه این وامگیری مستقیم بوده است؛ فیالمثل فیلمنامه فیلم «بیتا» توسط رماننویس مشهور گلی ترقی نوشته و توسط همسرش هژیر داریوش ساخته و عرضه میگردد که مضمون خاص آن توجه محافل هنری را جلب میکند. ناگفته نماند سینمای مستند یکی از گونههای فیلم است که در جرگه سینمای مستقل در قبل و بعد از انقلاب قرار گرفته است. از سوی دیگر سینمای موسوم به موج نو را باید پرچمدار “سینمای مستقل” در قبل از انقلاب قلمداد نمود و عباس کیارستمی را اصلیترین بنیانگذار سینمای مستقل در قبل و بعد از انقلاب دانست، علاوه بر آنکه هژمونی کیارستمی در فیلمسازانی که تحت نفوذ و تاثیر او قرار داشتهاند به وضوح و روشنی قابل مشاهده است.
در دهه پنجاه سینمای بدنه که با کمبود تماشاگر مواجه می شود، در رقابت با فیلمهای خارجی وارداتی مرز اخلاقیات را میشکند و فیلمهای ایرانی بیشتر به سکس و مضامین غیراخلاقی توجه نشان میدهند؛ قهرمان زن فیلمها را فاحشهها و زنان بدنام تشکیل میدهند و زنان بیشتر از مردها در شکستن مرزهای اخلاق در سینمای بدنه ایران سهیم میگردند. این مقوله به سینمای مستقل نیز سرایت میکند، به گونه ای که یکی از شخصیتهای فیلم ارزشمند علی حاتمی که منتسب به سینمای مستقل است را نیز یک فاحشه تشکیل میدهد. البته در این زمینه اتفاقات دیگری هم در بخش سینمای مستقل رخ میدهد و فیلم «مریم و مانی» ساخته کبری سعیدی (شهرزاد) که یکسال قبل از انقلاب ساخته شد، یکسال بعد از انقلاب به نمایش درمیآید که حامل حرفی تازه در حوزه سینمای مستقل بوده است. متاسفانه از آنجا که این فیلم در زمان مناسبی به نمایش درنیامد، صدایش شنیده نشد و چندان مورد اعتنا قرار نگرفت. تا قبل از او، فروغ فرخزاد و شهلا ریاحی تنها کسانی بودند که عرصه کارگردانی در سینمای ایران را تجربه کرده بودند، که فیلم خانم شهلا ریاحی فیلمی متعلق به سینمای بدنه بود و آثار فروغ فرخزاد مثل «خانه سیاه است» به سینمای مستقل تعلق داشتهاند.
با پیروزی انقلاب 57، هم فیلمهای سینمای بدنه و هم سینمای مستقل مورد غضب قرار گرفتند؛ سینمای تجاری به علت سابقه آن در قبل از انقلاب مورد سرزنش قرار گرفت و سوپراستارهای آن ممنوعالکار شدند و سینمای مستقل به علت رویکردهای ایدئولوژیکشان که منافی ایدئولوژی حاکم بود نیز مورد بیمهری قرار گرفتند، چرا که گاهاً اندیشههای مارکسیستی را ترویج میکردند، مانندِ «گفت هر سه نفرشان»، «آقای هیروکلیف»، «انفجار» که اولی و دومی ساخته غلامعلی عرفان و سومی ساخته ساموئل خاچیکیان بودهاند. البته در کنار این فیلمها بسیاری از فیلمهای تجاری دیگر به علت حضور سوپراستارهای قبل از انقلاب و عدم رعایت موازین شرعی به محاق توقیف گرفتار آمدند.
سینمای مستقل در دهه شصت مورد حمایت دولتی قرار گرفت و سعی شد سینمایی متفاوت از دل فیلمهای مستقل بیرون آورده شود، از اینرو فیلمهایی همچون «مادیان»، «آنسوی مه»، و… مورد حمایت دولتی قرار گرفتند و به رقابت با سینمای بدنه که به موضوعاتی همچون قاچاق مواد مخدر، اختلافات خانوادگی و بازسازی وقایع انقلاب اشاره داشت، پرداختند. در این میان سیاستگذاران و متولیان سینمایی میکوشند، با حمایت از سینمای مستقل یک سینمای نوین که مختص سینمای انقلاب باشد را بنیان نهند، از اینرو سعی میکنند در سیاستگذاریها با الگوسازی از فیلمسازانی همچون تارکوفسکی و پاراجانف، یک سینمای عرفانی را بنیان نهند؛ درواقع، خود، نقش آلترناتیو سینمای ایران را بازی کرده و خودشان، هم ژست پوزیسیون میگیرند و هم نقش اپوزیسیون!
یکی از مضامین مورد علاقه فیلمسازان سینمای بدنه در آن دوران موضوع فئودالیسم (خان و خانبازی) بود. درآن زمان آنقدر به این مضمون پرداخته شد که روزی سید محمد بهشتی رئیس بنیاد فارابی در مصاحبه ای به کنایه درباره این فیلمها گفت: اگر قیامهای روستاییان آنگونه که این فیلمها القا میکنند، در قبل از انقلاب علیه فئودالها وجود داشت، میبایست زودتر از اینها در مملکت انقلاب اتفاق میافتاد!!!
سینمای مستقل در دهه شصت در حیطه نقش زنان حرفی برای گفتن نداشت. درحالیکه بدنه سینمای ایران دراختیار نقشهای کلیشهای و سنّتی زنان بود، بطوری که بسیاری از زنان نقششان از آوردن چایی برای خواستگارانشان فراتر نمیرفت؛ علی ژکان با ارائه فیلم «مادیان» یکی از بهترین آثار مستقل در زمینه مسائل زنان را ارائه کرد که سوسن تسلیمی در نقش یک زن عصیانگر در این فیلم، درخشید و فیلمساز توانست زنانی را که یا علیه سنت شوریده و یا قربانی آن میگردند را به خوبی به نمایش گذارد.
در اواخر دهه شصت با پایان جنگ و بازشدن نسبی فضای فرهنگی جامعه، فیلمهای مستقل به عرصههای ناپیموده سرک کشیدند که بسیاری از آنها توقیف شدند و در این میان فیلمهای ساختهشده توسط برخی از نهادهای دولتی نیز طعم توقیف را کشیدند، که از میان آنها میتوان «آدمبرفی» ساخته داود میرباقری و به تهیهکنندگی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی را نام برد. البته این فیلم سالها بعد با بازشدن بیشتر فضای فرهنگی تحت تاثیر انتخابات سال 1376 و به ریاست جمهوری رسیدن سید محمد خاتمی در کنار آثار دیگری همچون بانو (ساخته داریوش مهرجویی) فرصت نمایش عمومی پیدا کرد و از توقیف بهدرآمد.
تا قبل از دوران اصلاحات، متولیان سینمایی به فیلمهای بدنه و سینمای مستقل نگاهی برابر داشتند، به گونهای که هر دوی این نوع فیلمها از فرصت برابر در اکران و نمایش فیلم برخوردار بودند، ولی سیاستگذارانی که تازه به قدرت رسیده بودند، به مرور از حمایت از سینمای مستقل کاستند و انتخاب نمایش فیلمها به عهده سینماداران گذاشته شد، که همین مقوله ضربه سنگینی به سینمای مستقل وارد ساخت، چرا که آنها از فرصت نمایش فیلمهایشان درسینماها محروم شده و به کنج عزلت خزیدند.
در دهه هفتاد و هشتاد به دشواری میشد مرز سینمای بدنه و مستقل را از هم جدا ساخته و به سادگی آنها را از یکدیگر تفکیک نمود، چرا که بسیاری از آنها مضامین و پرداختی مشترک داشتند و تنها فیلمهای مستند در قواره فیلمهای سینمای مستقل قرار میگرفتهاند.
در بعد از دوران اصلاحات، سینمای مستقل در انزوا باقی ماند و در حالیکه فیلمهای سینمای بدنه از اکران گسترده برخوردار گشته و از آن حمایت میشد، فیلمهای سینمای مستقل تحت عنوان سینمای مستند و تجربی از اکران محدود در چند سینما برخوردار شده و آنچنان که استحقاق آن را داشتهاند مورد توجه قرار نگرفتند. این مقوله را باید یک رویکرد ارتجاعی و بازگشت به عقب تلقی کرد، چراکه در قبل از انقلاب نیز فیلمهای مستقل در سینماهای محدود و یا تنها در سینماکاپری (بهمن فعلی) از فرصت نمایش برخوردار میگشتند. البته سینمای هنر و تجربه همه سینمای مستقل را نمایندگی نمیکند و صرفا بخشی از آن را پوشش می دهد؛ ردّپای سینمای مستقل را گهگاهی درسینمای بدنه نیز میتوان دید.
اکنون نزدیک به یک دهه است که فیلمهای مستقل تحت عنوان “سینمای هنر و تجربه” در چند سینمای محدود به نمایش در میآیند و در رقابت با سینمای بدنه از شانس رقابت چندانی برخوردار نیستند، که این مقوله را باید مصداق به محاق انداختن اندیشه تلقی کرد. البته این نکته را هم باید مدّنظر قرار داد که سینمای مستقل هنوز نتوانسته در جهت جذب مخاطب بیشتر گامهای اساسی بردارد و از آنجا که تهیهکننده بسیاری از اینگونه فیلمها مراکز و موسّسات دولتی هستند، برای نمایش گسترده این فیلمها رغبت چندانی از خود نشان نمیدهند. ختم کلام اینکه حمایت از سینمای مستقل، به رشد و تعالی سینما خواهد انجامید و اندیشهها را در سینما بارور خواهد ساخت و خواهد توانست توقعات آن دسته از تماشاگران فکوری را که از سینما انتظاری بیش از سرگرمی صرف دارند، برآورده سازد.