نقد به حسابِ تاریخ ! مهردادحجتی

تاریخ هر ملتی سرشار از وقایع ریز و درشت است . وقایعی که گاه در حافظه تاریخ می مانند و گاه از یاد می روند که تاریخ همچون ذهن ما دارای حافظه ای کوتاه مدت و بلند مدت است و در این حافظه این وقایع درشت اند که به خاطر سپرده می شوند و وقایع ریز به آسانی از یاد می روند. هرچند امروزه تکنولوژی ، دیگر این اجازه را به تاریخ نمی دهد تا وقایع هر چند خُرد و ناچیز را به آسانی از یاد ببرد . چند سالی می شود که هر یک از ما در جیب یا کیف مان حافظه ای کوچک حمل می کنیم تا آنچه را که مایل به گردآوری اش هستیم ، ضبط کنیم و این داستان امروز و فردای ماست. داستانی که قرار نیست توانگران برای ما بنویسند . در گذشته این حاکمان و توانگران بوده اند که تاریخ می نگاشته اند و آنچه در صفحه ها و لوح های تاریخ غایب است مردمانند. همان ها که بر آنها حکم می رانده اند تا هرگز به حساب نیایند! همان رعایای پابرهنه و گرسنه ای که برج ها و باروها را برای سلاطین می ساخته اند تا خود حتی به اندازه خشتی از آن سهم نبرده باشند. همان ها که گاه به بردگی و گاه به اسیری برده می شدند و اگر آزاد بوده اند ، در بند حکومتی بوده اند که از آزادی فقط نفس کشیدن را سهم داشته اند و دیگر هیچ! حاکمان بر لوح های سنگی قدرت و اقتدار خود را نقش می کرده اند ومردم همان کسانی بوده اند که آن لوح های گرانسنگ را بر گُرده می کشیده اند تا بر تارک تاریخ بنشانند! این چنین است که تمدن های بشری در تاریخ نگاشته شده اند ! تمدنی از پس تمدنی و تاریخی از پس تاریخی و تاریخ همچنان تکرار شده است . پادشاهانی که یکی پس از دیگری حکمرانده اند و سلسله هایی که یکی پس از دیگری به زوال رفته اند و آنچه مانده است الواحی است حک شده در تاریخ که روایت دوری از گذشته می دهد .روایتی مبهم و وهم انگیز!
در زمانه خط ، تاریخ را به خط نوشته اند .هرچند تاریخ نویسان اندک بوده اند و دسترسی به اسرار اندک تر و آنچه مانده است تاریخی است پیچیده در غبار که چشم را به زوایای تاریک آن راه نیست . قرن ها بعد که مورخان نه از درون کاخ ها که از میان مردم برآمدند دورانی تازه آغاز شده است. دورانی که در آن جهان با “کتاب” و “دانش” در می آمیزد تا طرحی نو دراندازد. سواد از کاستِ بسته اشراف بدر می آید تا دیگران نیز به آن دسترسی داشته باشند .دهقانان و روستاییان سواد می آموزند تا با جهل وخرافه مقابله کنند . دانش به آنها می آموزد که پادشاهان نیز همچون رعایا میرا هستند . آنها که نه خدا ، که چون خود آنها بندگان خدا هستند !

اما سهم سینمای مستند از تاریخ چیست؟ آیا سینمای مستند همچنان که توانست وقایع مهم قرن بیستم را ضبط کند می تواند به گذشته دور هم سَرَک بکشد و باجستجو میان الواح و اشیاء پرده از اسرار تاریخ بردارد؟ تکنولوژی پیشرفته امروز به کمک سینمای مستند آمده است تا از درون دهلیزهای تاریکِ تاریخ ما را به گذشته دور ببرد به درون سیاهچال های تاریک و نمناکی که بردگان در آن زجر می کشیده اند تا تمدنی بر فراز آن شکل بگیرد . امرا ، شاهزادگان و سلاطین همه سال ها تاریخ فتوحات خود را برسنگ و صخره حک کردند تا مبادا تاریخی دیگرگون نگاشته شود . اما امروز به کمک دانش ، رفته رفته پرده از اسرار برداشته می شود . تاریخ آنچنانی نیست که پیشینیان نگاشته اند . بلکه تاریخ همینی است که کاشفان به ما می گویند . کاشفانی که پوسته ضخیم تاریخ را شکافته اند تا به ژرفای تاریک آن راه یابند . پوسته ای ضخیم که جز به تیغ دانش راهی به آن نبود. امروز به کمک سینما می توان از تاریخ دور ونزدیک همه ملت ها سخن گفت. می توان آنها را به تصویر گفت . هر چند که هنوز تصویر همه آنچه در تاریخ بوده است نیست . هنوز بخش کوچکی از آنچه می توانسته باشد است . آنچه که به کشف آمده است . در این میان اما سینمای مستند ما هنوز سهم خود را به تاریخ ادا نکرده کرده است . سینمای مستند دهه های پیش سرشار از ذوق زدگی تاریخی است . سهمش ادای احترام به تاریخ است و نه بیشتر. اما تاریخ نقد و جستجو می خواهد . جستجو میان آنچه ثبت است و آنچه می بایست ثبت می شده و هرگز نشده است . خلاء میان خطوط . همانجا که ابهام به تاریخ اضافه می شود تا درون دهلیز های تو درتو سرگردان بمانیم! پس از این همه قرن هنوز مورخی از دوران پر رمز و راز اشکانیان چندان به ما نگفته است ! یا از دوران پر از دار و درفش ساسانیان! ساسانیانی که با خشم یک به یک آثار تمدن اشکانیان را محو کردند تا نشانی از آنها در تاریخ باقی نگذارند و خود که می خواستند باقی بمانند کشور به اعراب دادند و در تاریخ خوار شدند!
تصاویر حک شده بر الواح به ما می گویند ساسانیان مقتدر بوده اند . سلاطینی فایق آمده بر سپاه روم و البته ایستاده بر فراز تاریخ! در شهر باستانی شاپور شرح این فتوحات با تصاویر برجسته بر صخره کوه ثبت شده همچنان تا امروز مانده است . اما آیا این همه داستان آن دوره است؟ شرح زوال آن سلسله چه؟ شاهنامه و حکایتی درآمیخته با افسانه و حکایاتی دیگر و افسانه های دیگر و بالاخره تاریخ پر رمز وراز هزاره ما! از پس این همه قرن و سال کِی به سراغ جستجو در تاریخ مان خواهیم رفت ؟ به جستجوی گذشته ای که از خاکسترش برخاسته ایم. همان گذشته دردناکی که درآن هم عرب هست و هم مغول. هم دار هست و هم درفش . هم درد هست و هم رنج و نهایتا آنچه باقی مانده است خاکی است که در آن زاده شده ایم ، در آن بالیده ایم و امروز هم در آن زندگی می کنیم .
عجیب نیست که نسل امروز در جستجوی هویت خود به پاسارگاد برود تا عظمت مبهم گذشته خود را در آن فریاد بزند ! گذشته ای که تصویر دقیقی از آن در دست ندارد ! هویتی که نسل امروز بدنبال آن است در خرابه های پاسارگاد چه می کند؟ شاید پاسارگاد نمادی از فَرّگذشته است . فَرّ و شکوهی که او بدنبال او است .عظمت گمشده ای که پیشتر تصویر مبهمی از آن را دیده است .تصویری راز آلود که جز کاخی ویران چندان نشانی از آن باقی نمانده است. عطش نسل امروز برای کشف هویت ملی و باستانیِ خود ما را دعوت به جستجو می کند. جستجو در تاریخ میهنی که از فراز ها و فرودها برگذشته است تا به اینجا برسد . به جایی که جهان نیز ما را به جستجو فرا می خواند.
شاید وقت آن رسیده است تا با سینمای مستند به جستجوی تاریخ برویم . مکاشفه ای نقادانه که می بایست پیش از این ها انجام می شد. در همان سال ها که از “دروازه تمدن بزرگ” سخن می گفتند و ازخواب آسوده “کوروش بزرگ”!