پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو: “بیهمهچیز”“روستایی در جغرافیایی نامعلوم که مردمش گرفتاریها و مشکلات فراوانی دارند، انتظار ورود لیلی خانم مشکلگشا را میکشند. کدخدا و دهیار و دکتر و استوار و بقیه اهالی تلاش میکنند تا نظر مساعد لیلی خانم را جلب کنند، اما بین امیر و لیلی مسایلی در گذشته اتفاق افتاده که ماجرا و درگیری زیادی را با قصدِ انتقام لیلی به همراه میآورد…”این روزها در سینمای ایران معدود فیلمهایی هستند که میتوانند مخاطبشان را با لذتی همراه سازند که در حین تماشای فیلم بخواهد به همراهش بگوید چه خوب و حساب شده کار شده و به این یا آن اِلِمان توجه کن. “بیهمهچیز” از همین دست فیلمهاست که علاوه بر لذت بردن از تماشای فیلم و همراهی با داستان و شخصیتها، نیاز میبینی تا در مورد حال و هوای حاکم در همان ابتدای فیلم، با همراهت حرف بزنی و گفتگو کنی. فیلم با تلاش و مصائب اهالی برای استقبال از ورود لیلی خانم شروع میشود و از همان شروع با شخصیتهای فرعی فراوان و بهطبع خردهداستانهای موازی در کنار تمرکز بر شخصیت امیر و در ادامه حضور پر رنگِ لیلی تلاش در ایجاد درگیری حسی-عاطفی با تکیه بر برانگیختن کنجکاوی تماشاگر دارد که در این راه البته به خوبی موفق است.
فضاسازی و بازیهای خوب و شخصیتپردازیهای قوی به همراه فیلمنامهای جذاب، فیلمی درخور توجه را رقم زدهاند. فیلمنامه البته، اقتباسی از نمایشنامهی “ملاقات بانوی سالخورده” است که به شدت آداپته شده تا جایی که فقط اشتراک موضوعی و ایده اولیه را با نمایشنامهی دورنمات حفظ کرده است. این بازآفرینی و پردازشِ روایی قصه و شخصیتپردازیهای قوام یافته در کنار کارگردانی هوشمندانه، فیلم را تماشایی و درگیرکننده ساخته است. پربازیگری اثر و بازیهای خوب و گاها درخشان و پُرتحرکی میزانسنها در کنار فیلمبرداری خوب، تماشاگر را جذب و درگیر و همراه میسازد. تنها ضعف فیلم شاید تطویل بعضی از سکانسها باشد که ریتم فیلم را میاندازد و گاه بیش از نیاز درامِ صحنه، سبب تطویل سکانس میشود. همچنین با پیشرفت قصه و شناخت شخصیتهای داستان انتظار میرود تا تماشاگر با چرایی و دلایل متقاعدکنندهای همراه شود تا با انگیزه و عمل و پیآمدِ ناشی از عمل گذشتهی شخصیتها بخصوص لیلی و امیر، دقیقتر و عمیقتر همراه شود که این رنگآمیزی عاطفی نسبتا کامل صورت نمیپذیرد و تلخی کینهی بانوی سالخورده ملموس و منتقل نمیشود.
طراحی دکور و لباس و صحنه آرایی اما کاملا چشمگیر و در خدمت اثر بوده بطوریکه انسجام کامل در جزئیات، شما را ترغیب به تماشای پرلذت فیلم میکند. بازی بسیار خوب هدیه تهرانی و پرویز پرستویی در کنار سایر نقشهای مکمل که در کاراکترهایشان جا افتادهاند فضایی ملموس و قابل باور ساخته که تماشاگر را درگیر قصهی نسبتا جذابش کرده و تا انتها با خود همراه میبرد.
بیشترین بار غنای فیلم را علاوه بر بازی بسیار خوب و درونی هدیه تهرانی، طراحی صحنه و لباس و فضاسازی پر تحرکِ میزانسنهای بازیگران و دوربین به دوش میکشد که اگر فیلمبین حرفهای باشید از پرکاری صحنهها و قوامیافتگی فضاسازی و ریتم و تمپوی سکانسها لذت خواهید برد.
رمز و راز و وهمآلودگی عاشقانهی فیلم و کشف ضمنی رابطهی گذشتهی لیلی و امیر و طرح و توطئهی داستانی با همزمانی بسطِ شناختِ لایههای احساسی-درونی و متناقض شخصیتهای اصلی، تماشاگر را مجاب به خوشآیند نسبی و رضایتش از تماشای فیلم میکند. بازیهای فرعی نیز به شدت پردازش و رنگآمیزی احساسی شده و البته گاهی با پررنگی رگههای کمیک و طنز، تلاش بر برآورد سلیقه جمعی مخاطبش دارد که البته نمیتوان گفت موفق نبوده است. فضاسازی، ریتم و حرکتها و میزانسنهای دوربین بخصوص در یکسوم ابتدایی فیلم، نشان از زحمت و مرارت بالا در برداشتهای پلانسکانسی دارد که نیازمند هماهنگی بالا و داشتن اکیپی هوشمند و برنامهپذیر است و مُهری بر تایید و تشویقِ تسلطِ بر کارگردانی نزد سازندهی اثر است.
شخصا اذعان میکنم آنچه در بخش ابتدایی فیلم اتفاق میافتد از هر لحاظ از تمام فیلم یک سر و گردن بالاتر است و کاش همین دقتنظر و وسواس و حساسیت کارگردان در قوامیافتگی موقعیتهای دراماتیکِ داستانِ فیلم و چرایی کنش و واکنشهای شخصیتهای اصلی و فرعی تا انتها ادامه مییافت.