پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو: “حسن پدر خانواده حاشیهنشین بر اثر بالارفتن قند به بیمارستان منتقل و فوت میکند. تحویل جسد متوفی و خاکسپاری مستلزم پرداخت هزینه است که البته برای بازماندها که آه در بساط ندارند مشکلی جدی است. نادر و کریم و پری و دایی اسد تلاش میکنند تا به هر نحو ممکن از پس مشکلات برآیند و آبرو داری کنند…”
شروع فیلم تند و خوشریتم است و از فضاسازی باورمندانهای برخوردار است. اما پس از طرح موقعیت اولیه داستان به جای گسترش طولی در عرض حرکت میکند و این سبب کندی ریتم و از دست رفتن خوش ریتمی شروع میشود.
جدیت آغازین موجود در روابط آدمها به سرعت جای خودش را به طنز و حتی لودگی نازل و سطحی میدهد و متعاقب آن انتظارات تماشاگر را تنزل میدهد. خصوصا که همان میزان کاربلدی در فضاسازی شروع اولیه در سرتاسر فیلم و به ویژه سکانسهای داخلی مداوم تکرار میشود.
پرت شدن مداوم داستان از یک موقعیت به موقعیت منفصلِ دیگر و تغییر نالازم خط محوری درام بواسطه داستانهای متعددِ فرعی، به همراه شوخیها و دیالوگهای گاه نالازم و حتی لوس و طنزها و لودگیهای آیتموار و پرتکرار به همراه شلوغی بیدلیل سکانسها و حجم آدمهای نامربوط و بیدلیل که به بهانه تعزیه صرفا کاربرد اِشغال فضا دارند، سبب میشود تا فیلمی بلاتکلیف و معلق میان کمدی موقعیت و طنز تلخ اجتماعی را شاهد باشیم.
این درجا زدن داستان و کندریتمی و حوصله سربریاش اگر با هشیاری و به خواست فیلمساز بود، باورمند میشد که قصد کارگردان تزریق استیصال و درماندگی شخصیتها به تماشاگر و ایجاد همحسی است اما تلاشهای ناکارآمد در مزاح و گرفتن خنده با توسل به دیالوگ و طنزهای آیتمی آشنا و کلیشهای موید تلاش ناموفق کارگردان در ایجاد ارتباط و سر پا نگهداشتن فیلم است.
این درجازدن داستان و کندریتمی و حوصله سربریاش اگر با هشیاری و به خواست فیلمساز بود، باورمند میشد که قصد کارگردان تزریق استیصال و درماندگی شخصیتها به تماشاگر و ایجاد همحسی است اما تلاشهای ناکارآمد در مزاح و خنده گرفتنهای کلیشهای موید تلاش ناموفق کارگردان در ایجاد ارتباط و سر پا نگهداشتن فیلم است. اگرچه در اینخصوص باید اذعان کنم کمی دچار شک هستم که آیا خندههای داخل سالن تعدادی از تماشاگران از سر درک و دریافت چیزیست که من نیافتم یا سطح و درجهی رضایت به تبسم و خنده و قبول موقعیت متفاوت است.
یادداشتی بر فیلم “برف آخر”
“دکتری دامپزشک که در تلاش برای نجات احشام گاوداری دچار سوختگی شده است، حالا مخفیانه به شکار گرگ میپردازد. این در حالیست که خورشید دختر دوست دامدارش خلیل، گمشده و اهالی در جستجوی جسدش هستند که به گمان پدرش خلیل توسط گرگها دریده شده است. رعنا فعالِ محیط زیست که خلیل را مقصر کشتن گرگها میداند برای نجات گرگی زخمی متوسل به دکتر میشود. ارتباط دکتر و رعنا سبب تغییر دیدگاه و نزدیکی احساسی آنها میشود اما…”
ریتم کند فیلم در شروع، نیازمند حوصله و تعمق و آرامش است تا شما را همراه سازد. معرفی مبهمِ شخصیتها و ایجاد خردهموقعیت برای شخصیت اول و همچنین عجول نبودن در گسترش داستان و بهرهبردن از جغرافیای بکر و زیبا بعنوان بسترِ شکلگیری درام، از جمله خصوصیات و شناسههای فرمال فیلم است که سبب میشود تا با اثری نسبتاً خاص و جذاب روبرو شویم.
معرفی شخصیت دکتر در خلال برخورد و گفتار و عملش در رویدادهای روزمره سبب میشود تا شناختی بطئی و درست از شخصیت دکتر پیدا کرده و اگرچه کُند و پرحوصله، اما با او همراه شویم. تأکید بر سوختگی بدنِ دکتر و نمایش مکرر زخمهایش از جمله کُدهای تحلیلی شخصیت است که در هر نوبت ارجاع معنایی و کنایی به حیواندوستی، تنهایی، دردمندی و در نهایت پوستاندازیاش دارد. همچنین است استفاده از قابهای طبیعت که علاوه بر زیبایی بصری و کارکرد موتیفوار به نظرم در هر نوبت کاربرد احساسی عاطفی ویژهای از دلفریبی، خشم و طغیان طبیعت را نیز به همراه دارد.
بخشی از لذت تماشای فیلم کشف زیرمتنها و خوانش سکوتهای فیلم است که فیلمساز به تماشاگرش فرصت این همراهی را نیز میدهد.
در کل و به نحوی موجز میتوان به سه عامل شاخص سرحال بودن فیلم اشاره کرد؛ ۱-روایت خطی و سرراست داستان و پرهیز از غافلگیریهای ساختگی و تحمیلی که انسجام روایی و ساختاری قابل قبول را در پی دارد.
۲-شخصیتپردازی حساب شده و چندلایه که به مدد ریزپردازیهای دقیق با شخصیتهای اکتیو و باشناسنامه مواجهایم. ۳-بهرهگیری از جغرافیا و طبیعت و اتمسفر حاکم بر منطقه بعنوان شخصیتی مستقل که بسترساز رویدادهای منطقی و موقعیتهای کششمند درام است. ۴-و در نهایت کارگردانی و میزانسنِ بازیها و دوربین به همراه فیلمبرداری دقیق و حسابشده و تدوین بسیارخوب که مجموع فاکتورهای بالا به انضمام بازی درست و اغلب درونی کاراکتر امین حیایی، نکات درخور توجه فیلم است.
دکتر یکه مردیست که در روستایی دورافتاده مشغول زندگی آرام خود بوده و حالا مشکلات و مصایبی که احاطهاش کردهاند از اصل خود دورش کردهاند. اگرچه به ظاهر غیرممکن اما او آرزو و تلاش دارد تا دوباره به همان آرامش سابق برسد. سکانس نهایی فیلم، ماندن در برف و تعقیب گرگ و رسیدن به گمشده، به خوبی این وصال دوباره برجسته میسازد. شروع زیبا و پایانبندی خوب، روایت ساده و کششمند، بهرهمندی از طبیعت روستایی، طرح مسأله و دغدغه حفظ و حمایت از محیط زیست و حیات جانوری و در نهایت حس خوب امیدواری و بهبودی در پایانبندی، از جمله دلایل خوشآمدتان از فیلم خواهد بود.
#پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو
#رضا خسروزاد