یادداشتی بر فیلم ” #ملاقات_خصوصی “

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:”پروانه، فروشنده و درمانگر داروگیاهی است. او که پدرش زندانی و برادرش سارق متواری است، وارد رابطه‌ای مجازی با فرهاد، دانشجوی هم‌بند پدرش می‌شود. فرهاد اما از اعضای باند موادمخدر داخل زندان است و ازدواج با او آغازِ درگیری‌ها برای پروانه‌ است…”
.”ملاقات‌خصوصی” را می‌توان به سادگی دوست داشت و یا در برابرش جبهه گرفت. بسته به نوعِ نگاه، سلیقه‌ و سطحِ انتظار تماشاگر، این بازخورد می‌تواند متفاوت باشد. شخصاً با کم‌کردن انتظار و پایین آوردن سطح توقع از یک روایت دراماتیک سینمایی فوق‌العاد، فیلم را با آرامش و لذت تماشا کردم
مهمترین رُکن فیلم‌های قصه‌محور، تکیه بر داستان با نمایش طرح و توطئه و تمرکز بر خطِ محوری روایت در شروعِ ماجرا و ادامه‌ی کِشش‌مندِ درام است.
فیلم‌های شخصیت‌محور اما ترجیح می‌دهند با تمرکز بر شخصیت اصلی و همراهی در موقعیت‌ها، به معرفی و نمایش وضعیت اصلی و درگیری شخصیت در زنجیره‌ی موقعیت‌ها تا رسیدن به تحولِ پایانی بپردازند.
“ملاقات خصوصی” در عین سرحالی و زیبا بودن، فیلمی‌ست که بین این دو گرایش گیر کرده و یا تلاش دارد تا هر دو سوی روایت و شخصیت را توأمان پیش ببرد. به همین جهت بدون احساسِ نیاز به طرحِ پیش‌زمینه‌ی داستانی، تماشاگر را با پروانه همراه و فرض را بر درک و دریافتِ چرایی انتخاب و ارتباطش با فرهاد می‌گذارد. این در حالی‌ست که بلحاظ منطقی پذیرش رابطه‌ی مجازی و متعاقبش پیشنهاد ازدواج با فرهاد آنهم در زندان، فاقد توجیه لازمِ باورمندانه است. این عدم تمرکز بر داستان یا شخصیت و سرگردانی روایی، سبب شده مخاطب تا انتهای فیلم تماشاگر باقی بماند و هم‌حسی یا همذات‌پنداری عمیقی با شخصیت پروانه و یا فرهاد اتفاق نیافتد. به همین جهت است که در انتهای فیلم نیز تحولِ اصلی را نه در شخصیت پروانه، بلکه در فرهاد به شکلِ تصمیم به اعتراف می‌بیند!
این اتفاق البته شاید ناشی از بازنویسی‌های مکرر فیلمنامه و تغییر پایانبندی فیلم باشد. چرا که برخی پیرنگ‌های روایی فیلم، از چنان منطقِ کمرنگی برخوردار است که باورپذیری و قبول آن‌ها سخت می‌گردد.
طرح و توطئه‌ی به دام انداختن پروانه و عاشق کردنش توسط فرهاد با کمک رئیس باند و نوچه‌ها، نقشه‌کشی و توطئه‌ی جلب رضایتِ پدر پروانه برای ازدواج توسط زندانی‌ها، پیش از آنکه از بسترِ روایت و لزوم ایجابیِ درام برخیزد، تحمیلی و الصاقی به نظر می‌آید.
از همین دست است حضور سرزده ایمان، برادر پروانه و ضرب و شتم همسایه‌ها و انتقالش به همان بند و سلول فرهاد و پدرش. یا تلاشِ رقت‌انگیز مادر فرهاد در لاپوشانی جرم پسرش و همراهی با زنِ حمالِ مواد در فریب پروانه.
در عین‌حال و با اذعان به وجود اشکالات فوق، اگر تماشاگری راحت پسند و نه چندان پرسشگر باشید، می‌توانید از داستان نسبتا جذاب، پیچش‌های روایی غافلگیرانه اما نه شاخص، شخصیت‌های یکسویه و معلوم‌السرنوشت، سکانس‌های زیبای دشت و البته ارتباط عاطفی و نهایی شخصیت‌های اصلی فیلم لذت ببرید!
ریتم فیلم به استثنای یکسوم پایانی خوب است. پایانبندی اگرچه دیرهنگام اما سکانس نهایی نشستن سرمیز غذا در اتاقِ گرم زندان و حرکت به سمت پنجره‌ای که آنسویش برف و سرماست و القای امید و روشنی و بهبود سرنوشت، دوست داشتنی است.
فیلم از لحظاتِ خاص و خوبی هم برخوردار است. قدم‌زدن پروانه در دشت سرسبز و بعدها راه‌رفتن فرهاد در همان دشت که پژمرده و اندوهبار شده، روشن و خاموش کردن چراغ در ارتباط مجازی و تکرار آن در اتاق ملاقات خصوصی، رفتن درون دریا و استحاله‌ی کنایی فرهاد با آن نمای هلی‌شات…
#رضاخسروزاد
#پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو