میزگردی پیرامون سینمای کانون/بخش پایانی

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:

سالها بود میخواستم سخنی در این باره داشته باشم.. .دیدم میزگرد باشد بهتر است در زمان برگزاری این میزگرد،کیومرث پور احمد از زانو درد در خانه بستری بود،ابراهیم فروزش در حال کارگردانی یک سریال در جنوب کشور، کامبوزیا پرتویی در شمال کشور….
خواستیم ببینیم چرا سینمای کانون که روزگاری کارخانه فیلمسازی و فیلمساز پروری بود چرا به اتشفشانی خاموش تبدیل شده و جزیره ای متروک مانده است.چرا دیگر تولید ندارد و اخرین تولیداتش را هم اکران نمی کند.میزگرد بدی نشد…خواندنش خالی از لطف نیست. بخش دوم و پایانی این میزگرد چاپ شده در شماره ششم مجله سیاه سفید تقدیم تان.
امیر فرض اللهی

□ ترکمان: قبل از انقلاب کانون یک مؤسسۀ غیرانتفاعی بود و بعد از انقلاب رفت زیر پوشش آموزش‌وپرورش. ممکن است که تأثیرگذاری و نفوذ فکری آموزش‌وپرورش بر ساختار مدیریتی کانون چنین مسئله‌ای را ایجاد کرده باشد؟
□ اصلانی: حتماً. آموزش سیستماتیک مدرّسی با آموزش فرهنگی، دو جریان مختلف و دو نوع رویکرد متفاوت است. دربارۀ این مسئله که آقای عبدالعلی‌زاده طرح می‌کند؛ ببینید این درست است که اینترنت جامعه را از تنگنای هر سانسور و هر تحمیلی نجات می‌دهد؛ اما مسئلۀ مُد کردن مسئلۀ دیگری است. شما چگونه و با چه شیوه‌ای مد می‌کنی که پدرومادر با بچه‌شان کار کنند. پدرومادر الآن بیرون هستند و درواقع مد نیست که پدرومادر بنشینند برای بچه کتاب بخوانند؛ مد نیست که با بچه بنشینند فیلم ببینند؛ حتی مد نیست با بچه‌ سخن بگویند. این‌ها را کانون مد کرده بود. مُد کردن آموزش و ارتباط آموزشی با رها کردن آموزش فرق می‌کند. الآن آموزش رها شده است. بچه می‌تواند به همه‌چیز دسترسی داشته باشد؛ اشکال ندارد و خیلی هم خوب است؛ اما اینکه بچه در بغل مادرش فیلم ببیند خیلی فرق می‌کند تا به‌تنهایی ببیند. این را کانون داشت مد می‌کرد. اگر بچه را بغل کنی و برایش کتاب بخوانی، آنگاه کودک بغل کردن فرهنگی را یاد می‌گیرد، نه بغل کردن محبتی را. این دو باهم فرق می‌کند. این‌ها متأسفانه از دست رفته. الآن پدرومادرها بچه‌هایشان را فقط بوس می‌کنند. در این شیوۀ رفتاری آموزش تبدیل شده به محبت. محبت ما باید امر فرهنگی باشد نه امر احساسی. من هم ترجیح می‌دهم آزادی وجود داشته باشد تا تحکّم؛ ولی این آزادی می‌تواند با ریشه‌یابی و یک نوع رفتار درست به یک منش تبدیل شود. کودک باید خودش انتخاب کند و با ندیدن فیلم‌های فرهنگی حق انتخاب از او سلب شده. الآن او بزرگ شدن را در استقلال می‌بیند؛ نه در گزینش؛ که البته من با استقلال مشکلی ندارم؛ اما گزینش مسئله‌ای دیگر است که باید کنار این استقلال وجود داشته باشد. بفهمد که با گزینش بزرگ‌سال می‌شود. اقتضائات زمان جای خودش؛ ولی نه اینکه رهایش کنیم بلکه باید اقتضائات زمان را حل کنیم. با زمان، ما در حال تغییریم. اقتضائات هیچ‌وقت برای گذشته نیست. اقتضائاتی که برای گذشته بوده، بله؛ الآن کاربرد ندارد.
□ ترکمان: ببینید سی سال کانون فیلم ساخته و هر دهه هم اقتضائات فرق کرده و خودش را تطبیق داده، ولی در سال ۷۷ متوقف می‌شود. به‌جای اینکه خودش را با اقتضائات زمان تطبیق دهد، متوقف می‌شود…
□ اصلانی: در اقتضائات حل نشود، بلکه سامان بدهد و تصحیح کند. سامان دادن و تصحیح کردن مسئلۀ ما بود. همواره هم همین است. هر نظام فرهنگی سامان‌دهندۀ اقتضائات زمان خودش باید باشد، نه صرفاً همراهی‌کننده با اقتضائات.
□ ترکمان: به نظر من کانون وقتی پس از انقلاب زیر پوشش آموزش‌وپرورش می‌رود از پتانسیل فیلم‌سازی در کانون استفاده نمی‌کند؛ درواقع همان فیلم‌های تولیدشده خودشان در دفتر تکنولوژی را در مدارس به بچه‌ها نشان می‌دادند؛ ولی دریغ از نشان دادن یک فیلم از کارهای کانون. به نظر من عمده‌ترین نقطۀ توقف و ایست کانون همین دلیل بود که زیر پوشش آموزش‌وپرورش رفت و آموزش‌وپرورش هم از آن داشته‌های سی سال قبل استفاده نکرد. مدارس همه به اندک امکاناتی برای تماشای آثار مجهز بودند، ولی هیچ آثاری از کانون نمایش داده نمی‌شد. الآن هم همین‌طور هست؛ الآن، هم خود کانون هزار پایگاه در سراسر ایران دارد و هم آموزش‌وپرورش بالای این تعداد مراکز فرهنگی در شهرستان‌ها و تهران دارد؛ ولی فیلمی نمایش داده نمی‌شود.
□ اصلانی: الآن در کشور ما تیراژ کتاب به دویست رسیده، چون بچه‌ها در مدرسه اصلاً کتاب نمی‌خوانند. همه جای دنیا یک ساعت برای کتاب‌خوانی طراحی شده، در اینجا اصلاً چنین زنگی وجود ندارد. در دنیا بچه‌ها را وادار می‌کنند که کتاب بخوانند؛ البته هر کتابی که خودش بخواهد و انتخاب کند، قصه را دوباره تحلیل کند، خودش بتواند بگوید که چه کتابی خوانده، نه اینکه به او بگویند که چه چیز خوانده؛ تا اینکه همین‌طور کم‌کم به تحلیل برسد. تحلیل کردن را به این شیوۀ آزاد به بچه‌ها تعلیم می‌دهند. خب، با این شیوۀ آموزشی در مملکت ما بچه اصلاً نمی‌فهمد که کتاب خواندن یعنی چه. بعد همین بچه می‌شود معمار و خانه‌ای که می‌سازد یک‌خوابه، دوخوابه و سه‌خوابه‌ است؛ نه خانۀ دوفکره، دوکاره؛ یعنی فقط باید بروی و داخلش بخوابی. ببینید مسئله تا کجا ریشه پیدا می‌کند؟ در یکی از این آپارتمان‌های ما جایی برای قفسۀ کتاب در نظر گرفته نشده، جایی برای میز کار در نظر گرفته نشده، میز کار را در اتاق نمی‌توانی بگذاری؛ حتی اتاق اداری طوری طراحی شده که نمی‌دانی میز کارت را کجا بگذاری، چون جایی برایش تعبیه نشده؛ ولی برای خوابیدن و خوردن تعبیه شده. این مسئله از همان‌جا ریشه می‌گیرد.
□ فرض‌اللهی: آیا می‌توان گفت سینمای کودک و نوجوانی که در دهۀ شصت و اوایل دهۀ هفتاد رونق داشت، مولود سینمای کانون بود. جشنوارۀ کودک اصفهان در دوران پرشکوهش جشنوارۀ درجه‌یک دنیا محسوب می‌شد. جشنوارۀ فجر A یا حتی B نبوده است. آیا این سینما، این ژانر سینمای کودک که در دهۀ شصت مورد استقبال قرار گرفت، مولود سینمای کانون است؟
□ رمضانی: مجموعه فیلم‌هایی که در دهۀ شصت ساخته شد می‌توانست هم داخلش نشانه‌های کانون باشد، هم فیلم‌هایی بود که به‌کل دغدغۀ جذب مخاطب و تماشاچی را داشتند. شاید بعضی فیلم‌های کودک در دهۀ شصت نیم‌نگاهی به فیلم‌های کانون داشتند، ولی یا خواستند به آن موفقیت‌ها اتّکا کنند یا گاهی نزدیک آن موفقیت‌ها شدند؛ مثلاً به‌عنوان شاخص، فیلم‌های همان دوستانی که از سینمای کانون خروجی داشتند؛ مثل نادری، بیضایی، یا کیارستمی یا فیلم‌هایی که بعداً در کانون ساخته شد، آن‌ها مثل ترکش‌های ماندگاری بودند و این خلاقیت‌ها دیگر تکرار نشد. آن نکته که آقای اصلانی دربارۀ آلزایمر فرمودند بیشتر صادق است، برای اینکه مدیران با تغییر مدیریت‌ها، اصل هدفمندی و رسالت تشکیل کانون یادشان رفت. الآن مسئولان کانون اصلاً نمی‌دانند کانون چه رسالتی داشته و چقدر می‌توانسته ارزشمند باشد و هدف‌گذاری‌اش چه بوده. اگر واقعاً این آلزایمر اتفاق نمی‌افتاد، می‌توانستند با بچه‌های امروز که با دنیای دیجیتال به‌روز شده‌اند، خیلی خوب ارتباط برقرار کنند. اگر مسئولان، هدف تشکیل کانون را مرور می‌کردند، آن‌وقت خودشان را به‌روز می‌کردند. مگر الآن در دنیا فیلم‌هایی ساخته نمی‌شود که بچه‌های ما برایش سرودست می‌شکنند؟ کانون می‌توانسته سیستم را تغییر بدهد. ما الآن دیگر با وی اچ اس فیلم نمی‌بینیم؛ ولی کانون دارد با وی اچ اس فیلم می‌سازد و فیلم می‌بیند. هنوز تصور کانون آن فضاست و به خاطر همین بچه‌ها فیلم‌هایش را نمی‌بینند. این موضوع بسیار مهم است. امیدوارم مسئولان خودشان را به‌روز کنند. وقتی هدف اصلی فراموش شود، به‌مرور بودجه کم می‌شود و کم‌کم بودجه را تعریف نمی‌کنند. به‌مرور فیلم‌هایی تولید می‌کنند که نه ربطی به کانون دارد و نه حتی ربطی به فضای بیرون؛ همین‌طور در فضا معلق هستند. یک مدیری به کانون آمد و تصمیم گرفت تحولی ایجاد کند؛ فیلمی بسازد که در سینمای تجاری تعریف مناسب داشته باشد و پولش را هم دربیاورد؛ ولی نه فیلم، فیلم تجاری شد؛ نه حتی فیلم کانونی شد که به آن افتخار کنند. کانون از سال ۷۷ تا حالا ده فیلم ساخته؛ ولی هیچ‌کدام از آن فیلم‌ها نمی‌توانند به‌عنوان برَند کانون مطرح شود.
□ فرض‌اللهی: شما از آخرین فیلم‌سازهایی هستید که با کانون، حتی مدیریت فعلی کانون کار کردید و یکی از بهترین آثار شما «سبز کوچک» محصول چند سال پیش کانون بوده که همچنان در محاق توقیف است؛ ما حتی در دوره‌ای تلاش کردیم و رفع توقیفی‌اش را هم گرفتیم؛ ولی کانون علاقه نداشت فیلم اکران شود. در سر مدیریت فعلی سینمای کانون -هرکسی که رئیس کانون می‌شود سریع می‌رود، ولی این آدم همچنان می‌ماند- در سر این دوست ما، چه می‌گذرد؟
□ رمضانی: یکی از دوستان فرهیخته‌ام مطرح می‌کند که تئاتر در بعد از انقلاب نتوانست خودش را پیدا کند، دلیلش این بود که در کما به‌سر می‌بردند؛ ماشین به‌شان زده بود و نمی‌دانستند که کجایشان شکسته است. هفت، هشت سال طول می‌کشد، تئاتر خودش را پیدا کند و نمایشی روی صحنه برود که دغدغه‌اش مردم باشد. الآن بعد از چهل سال که از انقلاب گذشته، بیشتر نهادهایی که مدعی هستند سینمای کودک برایشان مهم است، هنوز متوجه نیستند که دنیای سینمای کودک روزبه‌روز دارد تغییر می‌کند و به فراخور فرمایش آقای اصلانی در دنیای فعلی دیگر پدرومادرها تعریف ندارند. کانون باید این را بفهمد و حالا باید در این حیطه و متناسب با این وضعیت فیلم بسازد. کانون باید تعریف خودش را دوباره تکرار و یادآوری کند که اصلاً وظیفه و رسالتم چیست. کانون پرورش فکری کودک است، نه کانون فیلم‌سازی کودک و نوجوان. فیلم می‌سازد که به‌عنوان‌مثال در طول یک فیلم بیست‌دقیقه‌ای به بچه‌ها بگوید، رفاقت چیست و یادت باشد که این‌ها نشانه‌های رفاقت است. من در سال‌های گذشته برای نمایش فیلمم به فرانسه رفتم و مسئول آموزش‌وپرورش فرانسه گفت پنج سال است که فیلم «خانۀ دوست کجاست» را خریده‌ایم، در دوره‌های مختلف تحصیلی کلاسی داریم به اسم رفاقت که معلم هم ندارد. در این زنگ این فیلم را نمایش می‌دهیم و می‌گوییم شما خروجی و یادداشت‌هایتان دربارۀ رفاقت و دوستی را بنویسید. فیلم معلمِ آنجاست. کانون این را یادش رفته. کانون الآن تبدیل شده به اینکه زور بزند تا فیلم بسازد، به خاطر همین هرکسی فیلم‌نامه ببرد جواب منفی می‌گیرد و می‌گویند فیلم‌نامه‌ای بیاور مثل «خانۀ دوست کجاست». هنوز دارد سی سال پیش را دوره می‌کند و هنوز در آن فضاهاست. من خبر دارم که امسال فیلم‌نامه‌ای می‌خواهند بسازند که کپی ضعیف «خانۀ دوست کجاست» است. در کل، ماجرا این است که تعریف خودشان را گم کرده‌اند. ما داریم اضافه‌کاری می‌کنیم؛ آقای اصلانی به‌درستی گفتند آلزایمر. آلزایمر بهترین کلمه‌ای است که می‌توان گفت. متأسفانه شرح وظایفشان را فراموش کرده‌اند.
□ فرض‌اللهی: آقای عبدالعلی‌زاده شما به کانون مراجعه کرده‌اید؟
□ عبدالعلی‌زاده: سینمایی که من دوست دارم با سینمایی که کانون کار می‌کرده متفاوت است. به همین دلیل فکر می‌کردم نوع فیلم‌سازی من به درد کانون نمی‌خورد. سینمای موردعلاقۀ من سینمای روز، سینمای فانتزی و سینمای مخاطب‌پسند است؛ سینمای روز دنیاست که بچه‌های امروزی خیلی دوست دارند. سیاستی که کانون دنبال می‌کرد یا من حس می‌کردم دنبال می‌کند، متفاوت با سلیقۀ من بود و به خاطر همین به کانون مراجعه نکرده‌ام.
□ فرض‌اللهی: خانم ترکمان، شما به‌عنوان فیلم‌ساز این روزگار، فیلم‌ساز ِاکنون، فکر می‌کنید شمع سینمای کانون چرا خاموش شده است؟ در سر مدیریت ۲۰ سال اخیر سینمای کانون چه می‌گذرد که هیچ خروجی‌ای ندارد. خروجی‌ای هم که دارد اجازه نمایشش را نمی‌دهد؛ مثل «سبز کوچک»…
□ ترکمان: من فکر می‌کنم در حرف‌های آقایان این موضوع که چرا نمی‌خواهد فیلم بسازد یا نمی‌تواند بسازد یا چنین سیاستی را ندارد یا اصلاً قرار است بخش سینمایی آنجا خیلی فعال نباشد، تعیین تکلیف شد. فکر می‌کنم در صحبت‌های دوستان این مباحث نهفته بود و در ذات حرف‌های آن‌ها وجود داشت. الآن کانون در حوزه‌های دیگر فعالیت می‌کند؛ در حوزۀ ادبیات، تصویرسازی و تصویرگری، کلاس‌های مختلف همچنان برای بچه‌ها دارد، ولی در حوزۀ سینما با همین طرزِ تلقی که آقای رمضانی بیان کرد عمل می‌کنند که اگر هم قرار است بسازند، همچنان در آن سال‌ها باقی مانده‌اند. خب آن آثاری که در ذهن دوستان هست به درد بچه‌های الآن نمی‌خورد، باز یک فیلمی خواهد بود که اکران نخواهد شد. مهم‌ترین بحث این است که کانون تحت پوشش و سیطرۀ فکری آموزش‌وپرورش است. من چنین فکری در ذهنم دارم. از آموزش‌وپرورش هم هیچ‌وقت حرکت رو به جلویی ندیدم. من خیلی از دست آموزش‌وپرورش شاکی هستم، به‌این‌علت که از آثار کودک در اکران هم حمایت نمی‌کند. به خیلی از آثار کودک مجوز اکران برای مدارس داده نمی‌شود؛ ولی به آثار بزرگ‌سالی که دیدنش برای کودک خوب نیست مجوز می‌دهند و کودکان از طریق مدارس آن فیلم‌ها را در سینماها می‌بینند. خب، آموزش‌وپرورش که چنین طرز تلقی‌ای دارد، نظارت بر کانون را هم عهده‌دار است. من منشأ این توقف را مدیریتی می‌دانم که متأسفانه بعد از انقلاب، کانون را تحت پوشش آموزش‌وپرورش برد، به‌اضافۀ نکاتی که آقای رمضانی و آقای اصلانی گفتند. فراموش کردند که سیاستشان چه بود؛ اسم کانون پرورش فکری کودک و نوجوان را فراموش کردند؛ دلایل و سیاست‌هایی را که کانون بر اساس آن شکل گرفت، فراموش کردند. آقای اصلانی به اینکه گروه‌های چپ در آنجا فعالیت می‌کردند یا صمد بهرنگی کتابش توسط کانون منتشر می‌شود اشاره کردند. من متأسفانه ندیدم که دوستان در کانون از این گذشتۀ ارزشمند با افتخار یاد کنند. انگار خیلی از آثاری که در آنجا تولید شده و فیلم‌سازان بنامی ساخته‌اند، دیگر جزو افتخارات کانون نیستند. سعی می‌کنند فراموشش کنند یا در لفافه به آن اشاره شود. مشکل همان بحث مدیریت هست؛ کاش کانون یک مؤسسۀ غیرانتفاعی بود با نوع دیگری از مدیریت.
□ عبدالعلی‌زاده: فکر می‌کنم این مسئله فقط به کانون برنمی‌گردد. من خاطرم هست که سی سال پیش آقای بیرنگ و آقای رسام تلفنی طرحشان را می‌گفتند و تلویزیون می‌گفت بروید بسازید. این‌طور نبود که فیلم‌نامه نوشته شود؛ شورایی تشکیل شود؛ تازه بعدش ممیزی کنند و ایراد بگیرند. به خاطر همین هم سریال‌های آن‌موقع به‌این‌علت که خلاقیت در کارها بود و مدیر به فیلم‌ساز اعتماد می‌کرد و اجازه می‌داد که او کار خودش را انجام بدهد، خیلی جذاب‌تر بوده است. من در سال ۷۷ برای شبکۀ تهران سریال می‌ساختم؛ فیلم کودک هم بود. ما می‌نشستیم؛ می‌نوشتیم و می‌ساختیم. کسی هم نمی‌گفت که متن را بخوانیم؛ ولی الآن این‌گونه نیست. در همۀ حوزه‌ها بدین شکل است. ممیزی‌هایی که در همه‌جا هست -نه‌فقط در کانون- باعث شده که عده‌ای که خودشان را صاحبِ فکرتر و صاحبِ اندیشه می‌بینند ممیزی بکنند و همین باعث می‌شود که خلاقیت از بین برود. درواقع منی که در آن شورا نشسته‌ام باید تصمیم بگیرم کاری خوب است یا خیر. درحالی‌که آن زمان اسم کیارستمی و بیضایی وجهه‌ای داشت و به او اعتماد می‌شد و او هم خلاقیتش را در کار نشان می‌داد؛ الآن همان بیضایی هم باید ممیزی شود و منِ نوعی باید درباره‌اش نظر بدهم، طبیعتاً آن اثر بعد از کلی ممیزی‌های سلیقه‌ای و ایدئولوژیک طراوتش را از دست خواهد داد.
□ ترکمان: الآن «خانۀ دوست کجاست» را در فرانسه به‌عنوان فیلمی که رفاقت و دوستی را به بچه‌ها آموزش می‌دهد، نمایش می‌دهند. از شما سؤال می‌کنم که در مدارس کشور ما چنین فیلمی به‌عنوان تبلیغ و ترویج رفاقت برای دانش‌آموزها نمایش داده می‌شود؟
□ فرض‌اللهی: یا حتی ترویج یک مفهوم…
□ ترکمان: بله؛ اصلاً هر چیزی. دوتا بچه‌ام در همین سیستم آموزش‌وپرورش اینجا بزرگ شده‌اند. یکی‌شان همچنان محصل است. هر بار که با مدرسه مرتبط می‌شوم، می‌گویم که خیلی خب، فیلم‌هایی را که الآن روی پرده است دوست ندارید، رجوع بکنید به آثاری که خوب هستند و مربوط به کانون بودند؛ این‌ها را بگذارید که بچه‌ها در مدارس ببینند. جواب می‌دهند که خیلی از این آثار موردتأیید آموزش‌وپرورش نیست.
□ عبدالعلی‌زاده: چون آدم‌ها عوض شده‌اند…
□ ترکمان: بله، یعنی حتی کارهایی که در کانون تولید شده موردتائید آموزش‌وپرورش نیست. خب، این‌ها همه تأثیر می‌گذارد و منجر به توقف می‌شود. نگاه عوض شده؛ همه مشکلات برمی‌گردد به نگاه‌ها.
□ عبدالعلی‌زاده: حتی خیلی از سریال‌های قبلی تلویزیون با مدیریت جدید قابل‌پخش نیست.
□ فرض‌اللهی: یعنی به‌عبارت‌دیگر نگاه مدیریت کلان فرهنگی روزبه‌روز رادیکال‌تر شده و دارد رادیکال‌تر می‌شود.
□ ترکمان: در نمایشگاه کتاب، همان کتابی را که مثلاً من بیست سال پیش خریداری کرده و هدیه داده بودم، دو ناشر چاپ کرده بودند. کتاب ۲۲۰ صفحه‌ای ۷۵ صفحه شده بود. پرسیدم چرا این‌طوری شده؟ گفتند اگر به این تعداد صفحه نمی‌رسید اجازه چاپ پیدا نمی‌کرد. مدیریت در حوزۀ فرهنگ مدام دارد ممیزی‌تر برخورد می‌کند؛ این به فرهنگ ضربه می‌زند. در گذشته آزادی عمل داده می‌شد. این آزادی عمل متأسفانه در حوزۀ ادبیات نیست؛ در حوزۀ فیلم هم همین‌طور. نتیجه‌اش این می‌شود که کانون متوقف شده و تلویزیون حتی آثار خودش را هم نمایش نمی‌دهد. آموزش‌وپرورشی که یکی از سیاست‌هایش و یکی از بندهای اساسنامه‌اش این است که از طریق فیلم به بچه‌ها آموزش بدهد، به رسالت خودش عمل نمی‌کند. با این اوضاع چیزی که این وسط ضربه می‌بیند سینمای کودک است، به‌اضافۀ مخاطبش که کودک و نوجوان است و البته والدینی که آن‌ها هم نیاز به آموزش دارند. وقتی فیلمی دربارۀ کودک ساخته می‌شود، می‌تواند به والدین اطلاعات فراوان بدهد. فیلم‌هایی را که روی پرده سینماست ببینید؛ واقعاً کدام‌یک به والدین آموزش می‌دهد یا کدام‌یک به بچه‌ها تفریح و شادی یا آموزش می‌دهد؟ متأسفانه هیچ‌کدام. صدمه و ضربۀ این سیاست‌گذاری‌ها به سینمای کودک و همچنین به بچه‌ها و حتی والدین وارد شده است.
□ فرض‌اللهی: آیا می‌توان گفت با توجه به اینکه در این بیست سال اخیر سیطرۀ نگاه آموزش‌وپرورش رسمی به مدیریت کانون منتقل شده؛ درحال‌حاضر نگاه کارمندی در کانون حاکم است؟
□ رمضانی: واقعاً نیازی به استفاده از کلمات قلمبه‌سلمبه نیست. ما دربارۀ یک امر روشن حرف می‌زنیم. نگاه کارمندی یا رادیکالی چه کمکی به سینمای کودک و چه کمکی به بحث می‌کند؟ مبحث این است که ما راجع به مخاطبانمان شناخت پیدا کنیم؛ ببینیم مخاطب کیست و راجع به دوستانی که متولی و وظیفۀ پرورش را عهده‌دار هستند، شناخت پیدا کنیم. اینکه الآن مدیریت کانون کارمندی اداره می‌شود یا اینکه دموکرات است یا غیردموکرات کمکی به بحث نمی‌کند؛ ما الآن راجع به خروجی کانون حرف زدیم، مثل فیلم که وقتی فیلم را می‌بینیم تأثیر فیلم مهم است؛ اینکه فیلم چقدر زحمت کشیده شده تا ساخته شود، ما آن‌ها را نمی‌بینیم و اصلاً اهمیتی ندارد؛ مهم فیلم است و تأثیرش. به نظر من تغییر منش فرهنگی، تأثیری که بر فرهنگ و کالاهای فرهنگی گذاشته، در دورۀ زمانی مشابه یکسان بوده و فقط مختص به کانون نبوده است.
□ فرض‌اللهی: آقای اصلانی به‌عنوان حسن‌ختام جلسه، به نظر شما کانونی که با این‌گونه ایده‌مندی شروع کرد و جریان و سینماگران بزرگی ساخت، چرا به این روزگار دچار شد؟
□ ترکمان: کاش می‌گفتید حالا ما چراها را بحث کردیم؛ چه‌کارش باید بکنیم؟ چه پیشنهادی داریم که از این انفعال دربیاید؟ راهکارش چیست؟ دغدغۀ همۀ ما سینمای کودک، رشد سینمای کودک و دادن آموزه‌های بهتر به کودکان و خانواده‌ها است. برای بهبود این وضعیت چه پیشنهاد‌هایی داریم تا کمکی شود به سینمای کودک و کمکی شود به شرایط مخاطبان.
□ اصلانی: ما مثل راننده تاکسی‌هایی نیستیم که بگوییم من اگر جای شهردار بودم دوروزه درستش می‌کردم. چنین چیزی واقعاً امکان ندارد. هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که اگر جای آن‌ها بود چه می‌کرد؛ واقعیت این است که سازوکار یک نظام، خودش آن‌قدر قدرتمند است که افراد را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و فقط این نیست که افراد خوش‌فکر بیایند؛ بلکه خود نظام و سازوکار آن نظام را باید متحول کرد. مسئله اینجاست که سازوکار یک نظام در نظامِ آموزشِ آزاد است نه در درس اخلاق دادن به بچه‌ها. درسِ فهمیدن با درس اخلاق فرق می‌کند. متأسفانه کانون جهتش در درس اخلاق دادن به بچه‌هاست. تلویزیون هم دارد همین کار را می‌کند؛ آموزش‌وپرورش هم دارد همین کار را می‌کند؛ مادر ما هم همین کار را می‌کند؛ هی بکن، هی نکن. بعد چنان فشاری به وجود آمده که جامعه از هرچه اسم اخلاق است متنفر شده. ما با درس اخلاق مواجه شدیم؛ این‌قدر اخلاقیات آمده که جامعه، پس زده است. این، هم دربارۀ بزرگ‌سال مصداق دارد و هم کوچک‌سال. این فیلم‌هایی که به‌نحوی طنز و لودگی دارد، واکنشی در مقابل این مسئله است؛ این نیست که بگوییم این‌ها مبتذل‌اند. یک واکنشی دارد اتفاق می‌افتد؛ در همه‌چیز یک نهیلیسم فوران کرده. این طنز نهیلیستی سازنده و نقّادانه نیست. نهیلیست در جامعه‌ای که فشار اخلاقی بی‌جهت و تکرار اخلاقی به وجود بیاید، اتفاق می‌افتد. از صبح می‌گویند دروغ نگو؛ خب، یک روزی می‌گوید دروغ بگویم؛ خودِ این جمله من را به یاد دروغ گفتن می‌اندازد. نسبت پیدا می‌کنم و فکر می‌کنم لابد فایده‌ای دارد که همه دارند من را از آن نهی می‌کنند. دست به فلان فرد نزن؛ وقتی می‌گویند دست نزن، من ترغیب می‌شوم که دست بزنم. وقتی هم نمی‌توانم این کار را بکنم، جایش را نهیلیسم می‌گیرد. فیلم‌های اخیر درواقع فیلم‌های نهیلیستی است؛ نه نقد است و نه طنز. درواقع، گریزی است از آنچه می‌تواند بود. همین مسئله در کانون هم حکم‌فرماست. کانون باید بفهمد که مکان وعظ و منبر نیست؛ حتی مکان آموزش نیست. مکان فهمیدن است؛ کانون بچه‌ها را بفهمد؛ بچه‌ها کانون را بفهمند. فیلم‌ساز بچه‌ها را بفهمد و بچه‌ها فیلم‌ساز را. فیلم بچه‌ها را بفهمد و بچه‌ها فیلم را بفهمند. باهم تفاهم فهمیدن پیدا کنند. بفهمند یک درخت زیباست؛ یک رودخانه زیباست؛ خیابان زیباست؛ آشغال نریزند؛ در خیابان تف نکنند. زیبایی امر اخلاقی است. ما فراموش کردیم که زیبایی امر اخلاقی است و فکر می‌کنیم بعضی رفتارها امر اخلاقی است؛ نخیر، خودِ زیبایی امری اخلاقی است. کسی که درخت را زیبا می‌بیند درخت را نمی‌بُرد. اگر درخت را دوستان زیبا می‌دیدند خیابان ولی‌عصر بی‌درخت نمی‌شد. من هیچ جا ندیدم بگویند درخت زیباست؛ گربه زیباست؛ پرنده زیباست. گفتیم پرنده را اذیت نکن. وقتی گفتیم نکن، پس می‌شود پرنده را اذیت کرد. در درودیوار نوشته به پدرومادرتان احترام بگذارید؛ آخر تو کی باشی بگویی که من به پدرومادرم احترام بگذارم؟ تو به من داری توهین می‌کنی و خودت هم متوجه توهین‌ات نیستی. همین موضوع الآن در کانون هم هست. کتاب‌های کانون را نگاه کنید؛ فقط یک سری کتاب‌های اخلاقی‌ است. علاوه بر این آموزش‌وپرورش الآن تبدیل شده به محلی برای فروش فیلم‌های دولتی‌ای که فروش نمی‌کنند. فیلم‌هایی که به‌ظاهر فروش دارند، بلیتی هست که آموزش‌وپرورش خریده و بچه‌ها را می‌برد تا این بدآموزی‌ها را ببینند. تمام این‌ها مسئله است؛ مکانیسمی است که هر طرفش را بگیری یک‌طرف دیگرش از دستت درمی‌رود. من نمی‌توانم بگویم چه‌کار باید کرد؛ فقط می‌توانم بگویم این وضعیت چیست…
□ ترکمان: شاید باید بگوییم این کارهایی که تابه‌حال کردند را نباید کرد!
□ اصلانی: خدا نگهشان دارد اگر این کارها را نکنند. من فکر می‌کنم باید تفکر آموزشی را نه‌فقط در کانون، بلکه در کل سیستم آموزش چه دانشگاه و چه مدارس و در همه‌جا عوض کنیم؛ ما به بچه‌ها احترام بگذاریم؛ بچه‌ها احترام ندارند؛ دانشجو احترام ندارد؛ بچه احترام ندارد. این‌ها مسئله است. احترام گذاشتن به جهان را یاد نگرفته است؛ به جهان احترام نمی‌گذارد؛ جهان برایش مصرفی شده؛ وقتی چیزی احترام ندارد می‌توانی مصرفش کنی؛ نابودش کنی و اصلاً اهمیتی ندارد. به درخت باید احترام بگذاریم. احترام گذاشتن به درخت خودش یک آموزش است و زیبایی یعنی احترام؛ یعنی دانش فهمیدن جهان. این را چه کسی یادش می‌دهد؟ در دانشگاه یاد می‌دهند؟ در آموزش‌وپرورش یاد می‌دهند؟ در مساجد یاد می‌دهند؟ هیچ جا یاد نمی‌دهند.