“نبرد لطیف”/ رضا خسروزاد

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:
نگاهی به فیلم “دست ناپیدا”
انسیه شاه حسینی

“عکاس خانمی عازم جبهه گشته و گروهش را گم می‌کند. آشنایی با زنانی که لباش شهیدان را می‌شویند و در پشت جبهه از خودگذشتگی می‌کنند سبب تغییر دیدگاه او می‌شود…”

فیلم‌ بر اساس تجربیات فیلمساز تلاش دارد فضای واقعی دوران جنگ را بازنمایی کند. بر همین اساس رویکردی کاملا زنانه به فیلم دارد. از شخصیت اصلی لیلا گرفته تا کاراکترهای فرعی اصلی که زنان پشت جبهه هستند، موکد نقش پررنگ زنان است. لیلا که سرخورده از زندگی مشترک است تصمیم دارد تا رها از اسارت شوهر ناسازگارش، خودش را پیدا کند و فردی مفید برای جامعه‌اش باشد. تمام تلاش فیلمساز رساندن تماشاگر به این نکته است که زنان همدوش مردان یک جامعه را می‌سازند و چه بسا نقش آنها بسیار بیش از مردها در حفظ نسل و تربیت و پرورش است. نجات سارا دختربچه بی‌سرپرست از کارون و بعدتر نجات امید کودک شیرخوار بجا مانده از مادری شهید و احتمالا پذیرش سرپرستی و تربیت او نیز موکد همین نظر است.
فیلم اما فاقد شخصیت‌پردازی قابل قبول است و صرفا کاراکترها در حد تیپ می‌مانند و تماشاگر هرگز با لیلا یا سایر شخصیت‌ها دعوت به همذات‌پنداری نمی‌شوند. به همین جهت است که فیلمساز در جهت خلق فضای روحی مذهبی با قابهای زیبایی همچون دیگ‌های شستشوی لباس‌ها و خونابه، کوه لباسهای خونین، مجروحان زیر درخت و سرم‌های آویخته از شاخه‌ها و صحنه‌هایی از این دست تلاش می‌کند دل تماشاگر را به دست بیاورد اما به جهت فقد ارتباط کافی با شخصیت اول، این صحنه‌ها تا حد زیادی کارکردی جز زیبایی بصری و غافلگیری لحظه‌ای پیدا نمی‌کنند. در نهایت “دست پنهان” با آنکه قابلیت تبدیل شدن به یک اثر قابل توجه را داشته اما متاسفانه در ساختار کلی بیشتر به یک شاعرانه‌ کلیپ‌وار و نبردی لطیف نزدیک شده است تا ساختاری سینمایی و یک فیلم دفاع مقدس.

“تابستان سرد”       نگاهی به فیلم “تابستان همان سال” محمود کلاری

“جواهرات عمه گم می‌شود و جهت پیداکردنش، عطا را پیش رَمالی آیینه‌بین می‌برند و او ناخواسته مشخصات داوود پسرخاله جوان و مهربانش را می‌دهد و این آغاز دردسرها زندگی اوست…”

آغاز فیلم با نریشن، روایتی ساده و سرراست و بی‌حاشیه را شروع می‌کند. لطافت روایی پسربچه با قاب‌بندی‌های دقیق و جذاب و میزانسن‌های حساب شده، جذابیت شروع فیلم را بالا برده است. دیدن قاب‌بندی‌های درست‌ و توجه به رنگ و نور و رعایت کمپوزیسیون صحنه‌ها خالی از لطف نیست. البته از فیلمبرداری چون محمود کلاری هم همین انتظار می‌رود. فیلم در ادامه اما با اُفت دراماتیک به کُندی و درجا‌زدن داستان و فرودِ ریتم، دچار می‌شود و از آن گیرایی آغازین به شدت کاسته می‌شود. افتادن ریتم بخصوص در یک‌چهارم پایانی فیلم، قاب‌بندی‌های خوش آب‌ورنگ و بازی خوب بازیگران را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و عدم همراهی نسبی تماشاگر را به همراه دارد. سادگی صحنه‌ها و طراحی صحنه در کنار نور و رنگ درست، همراه با بازی‌های بسیار خوب دیدن فیلم را لذت‌بخش کرده است.
البته یکی دو سکانس در ارایه اطلاعات یا بسط و گسترش داستان کمک نمی‌کند و تطویل بی‌مورد به روایت می‌دهد. همچنین صحنه‌ خواب پسربچه و سیلاب در خانه‌ی رمال با آن کودکان زال چندان در وجه معنایی فیلم جا نیفتاده است.
بازی‌های خوب و لطیف و در خدمت کار و پرهیز از نمایش بیمورد چهره‌ها و بازی‌گیری بسیار عالی از بازیگران خردسال از جمله نکات خوب فیلم است.