پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:
یک شروع هیجان انگیز! نمایی زیبا و دلچسب از حرکت قطارها در سکوت یک ایستگاه متروک در حاشیه شهر، قطار هایی که میروند…
تيتراژ تاثیر گذار فیلم به تماشاگر از همان ابتدای نوید یک اتفاق و دیدن یک فیلم غیر متعارف را میدهد.
در یک نمای باز یک کافه لبه خط در پس زمینه دیده میشود و مهتاب (مهتاب نویدی) صاحب کافه، زنی با وقار با لباسی زیبا که یادآور فیلمهای وسترن است دیده میشود. فیلم تصویری زیبا از یک زندگی ساده، همراه با قاب بندی های حساب شده به نمایش میگذارد. علاوه بر اینکه تصویر ها زیباست یک حس غریبی از یک جور تنهایی مبهم را هم به ما منتقل میکند.
یغما (محسن غفاری)؛ همچون قطار آرام حرکت میکند و وارد داستان میشود. مردی تنها از جنس خشم با دلی لبریز از کینه، کینهای که او را به سمت انتقام سوق میدهد. سکوتش بیانگر هزاران فریاد است. آرام، آرام به راه خود ادامه میدهد. با حضورش در میان قطارها و خط آهن ما را کنجکاو میکند. تا اینکه “بشیر” از ماشین “پاشا” پیاده میشود و یک بسته مواد را به زیر پل میبرد. یغما نیز به دنبال اوست. در یک فرصت مناسب یغما بشیر را میکشد. در اینجاست که تماشاگر متوجه میشود او برای گرفتن انتقام به آنجا آمده تا جان تک تک افرادی که به او و دوستش خیانت کردند را بگیرد.
لاله کبود با استفاده از فرمها و قاببندیهای زیبایش ما را به یاد فیلم وسترنهای شهری میاندازد و سوی دیگر در ساختاراجرایی مدرن دارد.این فیلم با مفاهیمی سر و کار دارد که بسیاری از آنها در فیلمهای دهه ۶۰ تا ۷۰ میلادی به اشکال مختلف تکرار شده اند. فیلمساز این مفاهیم را به گونهای نشان میدهد که جسورانه و نو است و تماشاگر را آزار نمیدهد. در قسمتی از فیلم ادای دینی به فیلم آگراندیسمان آنتونیونی شده است و در جاهای مختلف فیلم تاثیر پذیری و علاقه مندی فیلمساز به سینمای نوآر آمریکا و نورآلیسم ایتالیا دیده میشود… یغما نماد یک ضدقهرمان فیلمهای موجنو و نوآر است. ضدقهرمانی که خود برای گرفتن حقش از جامعه دست به کار میشود. یغما دقیقاً مثل یک شیر گرسنه است که مدتها صبر کرده تا به شکار خود نزدیک شود. در این میان “پروا” نیز برای گرفتن انتقام به او ملحق میشود. مهتاب که نقش موثری در کلیت اثر دارد اسلحهای را به یغما میدهد. اسلحهای که معلوم نیست تا امروز چند نفر را کشته، اما مهتاب هرگز برای انتقام خود از آن استفاده نکرده.
نگاه مهرشاد کارخانی به سینما مقدار قابل توجه ای متفاوتتر از فیلمسازان حال حاضر است. او از ابتدا راه خود را مشخص کرده و همچنان در تمام این سالها به همان مسیر خود که سینمای خیابانی و با آدمهای تک افتادهاش ادامه داده است. شاید مخاطب خاصی دنبالکننده آثار او باشند و این جنس سینما برای خیلی از افراد جامعه امروز قابل درک نباشد. اما همان افراد خاص قطعا با لاله کبود همراه میشوند
و نگاه فیلم را دریافت خواهند کرد. کارخانی به جای استفاده بیش از حد از دیالوگ بیشتر از فرمها، قالببندی و میزانسنهای با شکوه و اکت بازیگرها بهره میبرد. او به خوبی میداند چطور حتی از حیوانات و اجسام در فیلمش بازی بگیرد.
در بیشتر فیلمهای او به خوبی قابل درک است که چگونه توانمند است. در برخی از سکانسهای فیلم قطار به تنهایی حرف میزند. قطارهایی که سالهاست نمیآیند، بلکه فقط درحال رفتن هستند و در کنار آن سگهایی که حضور دارند و یا از راه میرسند. پنجرههای بدون شیشه و یا پنجرههای شیشه شکسته. و سنگینی اتمسفر فیلم همهی این المانها میخواهند حرف تازه ای را به ما بگویند…
در پایان فیلم و در آخرین سکانس حضور یغما در فیلم، پس از تحویل اسلحه به مهتاب یغما روی ریل به راه میافتد تا از آنجا دور شود. کمی بعد یک سگ از راه میرسد و وارد قاب میشود و به دنبال یغما به راه میافتد!