نگاهی به چند فیلم جشنواره

نگاهی به فیلم “صدام”
رضا خسروزاد

“صلاح، بدل ایرانی صدام که دلبسته ثریا هتلدار است، ماموریت می‌یابد در میدان آزادی بیانیه بخواند و فیلم را به عراق بفرستد. حلیمه همراه او می‌شود تا انجام ماموریت را تسهیل کند…”

اگر اعطای مجوز ساخت دست من بود، قطعا به این فیلمنامه نمی‌دادم. پرداختن به یکی از منفورترین دشمنان ایرانزمین ولو به بهانه خلق فیلمی کمدی و یا تمسخر این شخصیت، بهر روی ما را مجبور به املای نامش می‌کند که موافق نظر من نیست. از سویی پرداختن به یک دیکتاتور جنگ طلب منفور در قالب کمدی، شکلی از سفیدشویی و تقلیل‌گرایی است. به ویژه که ایده فیلم با تکیه بر تیپ و چهره کاریزماتیک وی شکل گرفته است.
تیپ قلدرمآب صدام و رفتارهایی که شاخصه وی بودند و قابلیت کمیک هیبتش، قطعا مورد توجه فیلمساز بوده و شاید ایده اولیه از همینجا آمده باشد. و البته که داشتن گوهری مانند عطاران می‌تواند به هر ایده دم‌دستی قوت و قدرت و جذابیت و گیشه ببخشد.
بن‌مایه فیلمنامه به شدت کمدی است. اینکه یک ایرانی شبیه و بدل صدام باشد، در همین ایده اولیه، پتانسیل بالای ایجاد موقعیت‌های شوخ و زمینه طنز چندلایه را دارد. کمدی موقعیت اساسا ازجمله ژانرهایی‌ست که قابلیت این را دارد تا حین تماشای درام و درگیر داستان شدن، کارکترها موقعیت‌های غیرقابل پیشبینی و کمیکی برای شما رقم بزنند. صدام را می‌توان از چند جهت نگاهی اجمالی کرد. ۱-ایده و داستان ۲-سطح کمدی ۳-بازی‌ها
ایده و داستان کلی همانطور که اشاره رفت بستر مناسب و خوبی برای شکلگیری یک کمدی مفرح چندلایه است. فیلم می‌توانست اندکی فانتزی‌تر به طرح اصلی بپردازد و از شوخی‌های سیاسی پررنگ‌ و عمیق برخوردار شود. طرح، ظرفیت تبدیل‌شدن به یک کمدی-سیاسی پرسروصداتر و طبعا جذاب‌تر را داشت اما فیلمساز به ساخت یک کمدی متوسط بر اساس موقعیت اولیه رضایت داده است. البته، این را نمی‌توان الزاما یک نقطه‌ضعف برای فیلم دانست، اما فیلم از اشارات سیاسی و اجتماعی خالی‌ست. با این‌حال، داستان فیلم را می‌توان مبتنی بر دم‌دست‌ترین موقعیت‌ها و نه خلاقانه‌ترین دانست. داستان ساده‌ای که تا قبل از پرده پایانی، ضرب‌آهنگ خود را از دست می‌دهد و نمی‌تواند آن شور و حال لازمه یک کمدی سرحال را ایجاد کند.
سطح کمدی هر فیلمی که عطاران در آن حضور دارد، از لول و کیفیت استانداردی برخوردار است. اما داستان‌هایی هستند که اگر اسلپ‌استیک روبنا با بطن اصلی داستان پیرنگبندی و ممزوج نشده باشد و یا بعبارتی طنز از دینامیک موقعیت بیرون نیامده باشد، ممکن است شوخی‌ها خام و جانیفتاده به نظر برسند و یا برخی صحنه‌های غیر ژانر را شاهد باشیم. (نگاه کنید به صحنه‌های شکنجه صالح و یا کندن انگشت با دندان)
موقعیت‌ها در خیلی موارد در نیامده و آنچنان که باید و شاید موفق به خلق طنز شاداب و مفرحی نمی‌شود. نگاه کنید به صحنه گلف‌بازی ابتدای فیلم و درگیری فرزندان صدام که شوخی‌اش در نیامده و یا در ادامه زدوخورد خشایار و پادوی هتل که موجب افت طنازی فیلم می‌شود.
صرفنظر از بازی عطاران که محوریت بار طنز قضیه را بر عهده دارد، بازی‌های متوسط اما گاه نامتجانس هستند. جنس بازی ایزدیار در کنار عطاران جور نیست و در پارتنری آن بده بستان لازم را ندارد. عطاران حرفه‌ایست اما بازی گرفتن از او و اساسا بازی هر بازیگری به شدت به فضای کاری و همبازی‌ها بستگی دارد. نگاه کنید به زوج عطاران و جمشیدی‌فر که در صحنه‌های دوتایی خوب هستند. در کل “صدام” شاید در گیشه بفروشد اما رضایت و انتظار سینمادوستان را از یک فیلم کمدی برآورده نمی‌سازد.

یادداشت فیلم “ناتور دشت”
رضا خسروزاد

“در روستای احمدآباد، دختربچه خردسالی بنام یسنا گم می‌شود. آیهان که مشکلات خودش را دارد برای حل مشکلاتش دختربچه را دزدیده و پنهانی در غاری نگهداری می‌کند. اهالی روستا برای یافتن یسنا بسیج می‌شوند و در این میان احمد تلاش مضاعفی دارد تا گذشته را جبران کند…”

طرح‌و‌توطئه و گره‌افکنی بافته شده در فیلمنامه خوب و می‌توان گفت شروع جذاب و پرتعلیقی را در پی دارد و دلهره گم‌شدن یسنا به سرعت به مصیبت ربوده‌ شدنش تبدیل می‌شود. سکانس آغازین و قایق ساختن یسنا و عدم توجه پدر به او در مزرعه و دور شدن و سپس دزدیده شدنش، خوش ریتم است. اما پس از آن در حجم سکانس‌های طولانی تیم‌های جستجو کلافه می‌شویم.
البته همینجا اشاره کنم که عدم توجه پدر و دور شدن یسنا و ایجاد موقعیت برای ربایش، ما را متوجه زیرمتن و اشاره فیلمساز به نقش مراقبتی والدین نیز می‌کند. فیلم بدون ارایه توضیح و دلیل منطقی برای ربودن یسنا توسط آیهان، شروع می‌شود و تا انتها نیز روشن نمی‌سازد که چرا بایرام، آیهان را اجیر و متقاعد به انجام اینکار می‌کند.
این نکته را از دوستان دیگر پرسیدم که مبادا با توجه به اتفاق قطع فیلم در سالن مطبوعات، متوجه نشده باشم اما آنها نیز اصمینان دادند که توضیح و ارجاع روشنی در فیلم وجود ندارد. صرفنظر از این نقص، با شروع فیلم مخاطب درگیر می‌شود و قصه خوب پیش می‌رود تا جایی که با دیدن دختربچه در زیر اصطبل کاملا درگیر گره‌افکنی داستان می‌شویم. و بعدتر با قتل مرد کایت‌باز، تشدید نیز می‌گردد. درگیری میان احمد و آیهان هم مضاف بر علت می‌شود و به کشش فیلم کمک می‌کند. شخصیت‌های فرعی فیلم زیاد هستند و این شلوغی عاملی برای ساختن فضای اجتماعی و تزریق حیات در روستا و بعدتر در به تصویرکشاندن همکاری و همدردی مردم ساده‌زیست کمک می‌کند. کاراکترهای اصلی هرکدام زخم و نقص و نشانه اختلافی که در فیزیک و رفتارشان مشهود است. این نشانه-شناسه‌ها، رنگ‌آمیزی و بُعدبخشیِ آدم‌های داستان را غنی می‌کند.
کارگردانی پر زحمت و پرکار است و دکوپاژ پر تحرک است که نشان از تلاش فراوان جهت سرحال نگاه داشتن فیلم دارد. بازی‌ها اما و بخصوص بازی هادی حجازی‌فر نخ‌نما و تکراری است و یا بازی سعید آقاخانی که انگار قرار نیست هیچوقت بازیگر شود. در پایان اما اشاره کنم که سکانس ریختن سیمان بر سر احمد در چاله و بیرون آمدنش از دل مواد سربی اجرای خوب و پرتعلیقی دارد. در ادامه سپردن دختربچه به خانواده‌ و آن مچاله‌شدن در خود و اندوهش از پی‌آمدهای بعدی آدم‌ربایی، زیباست.

نگاهی به فیلم “ماریا”
رضا خسروزاد

“دختری بلوچ از روی پل به روی اتومبیل فرهاد می‌افتد و بر اثر صدمه در بیمارستان بستری می‌شود. فرهاد که فیلمساز است متوجه می‌شود دختر با نام ماریا قبلا نقش یک روسپی را در ویدیویی اتود زده است. با بررسی دوربین‌های امنیتی متوجه می‌شوند که خانواده دخالت داشته و با بهوش آمدن دختر…”

فیلم‌ اولی‌ها را همیشه باید با اندکی صبر و مدارا به تماشا نشست. پرواضح است که فیلمساز در اولین قدم خود در سینمای بلند، با نگرانی‌ها و دغدغه‌های مختلف روبروست که ممکن است تأثیر مستقیمی بر کیفیت فیلم گذاشته باشند.
“ماریا” در همان سکانس‌های ابتدایی نشان می‌دهد که کارگردان محتاط نبوده و تمایل به ریسک کردن و کسب تجربه در دکوپاژ دارد. قاب‌بندی‌های متفاوت و استفاده از حرکات ترکیبی در میزانسن دوربین، نشانگر نگرشِ نوگرا و ریسک‌پذیر کارگردان است. البته که متفاوت اجراکردن، گاه تبعات ناخوب هم دارد. حرکت‌های رفت و برگشتی دوربین در داخل اتومبیل، زوم‌بک در حین تراولینگ رو به جلو، هنگام ورود آدم‌ها به کوچه، قاب‌بندی گفتگوی فرهاد و همکارش در بالای جاده پیچ در پیچ معدن؛ که در مجموع شکلی از تلاش مشهودِ غیرضروری را نشان می‌دهد که انسجام روایی فیلم را بر هم می‌زند.
بعبارتی دکوپاژ و میزانین دوربین و گاه حرکت بازیگر، در خدمت ضرورت کنشِ صحنه نیست.
متفاوت بودن و خلاقیت در بصری نمودن داستان خوب است اما در نهایت باید فیلم به یک وحدت جمعی و انسجام کلی برسد. نگاه کنید به صحنه گفتگوی دونفره روی تخت و آن برشهای نمای درشت دختر به نمای متوسط فرهاد که گاه راکورد دوربین را هم رعایت نمی‌کند.
وجود ناکارآمد و یا تطویل برخی سکانس‌ها فیلم را از ریتم می‌اندازد. سکانس دفتر فیلمسازی و لو دادن اطلاعات به دستیار توسط فرهاد و متعاقب آن مراجعه به بیمارستان از این جمله است.
فیلم در نیمه دوم یکدست‌تر و بهتر پیش می‌رود و در گره‌گشایی توطئه و معماهای طرح‌ شده کِشش روایی بیشتری ایجاد می‌کند و کارگردان نیز کمتر به خودنمایی می‌کند و در نتیجه تماشاگر با تمرکز بیشتر جذب حل‌وفصل پایانی می‌گردد.
“ماریا” قرار است به نقش مخرب فضای مجازی در از بین بردن اعتماد و ایجاد سوءتفاهم بپردازد و اینکار را با بیانی غیرمستقیم بخوبی انجام می‌دهد.
در پایان اشاره کنم که “ماریا” جایزه بهترین فیلم توکیو را دریافت کرده و امیرنادری فیلمساز سرشناس نیز آینده فیلمسازش را روشن دیده.