پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:محسن خیمه دوز
برای تحلیل اینکه چرا جشنواره فیلم فجر ارزش هنری ندارد باید دوقطبی کاذب درونی آن را دید و تحلیل کرد.
دوقطبی کاذب به تضادی میگویند که هر دو وجه آن کاذب است. دوگانهای که وقت و انرژی بازیگرانش را میگیرد، توان آنها را مصرف میکند اما نهایتا جز پوچی و هیچی نتیجهای ندارد. این دوگانه کاذب از منظر ایدئولوژیها و تئولوژیها گاه به عنوان تضاد «حق و باطل» توجیه میشوند اما در نگاهی تحلیلی و انتقادی جز یک دوگانه پوچ و اتلافگر وقت، زمان و انرژی چیزی دیگری نیستند.
در سیاست نمونههایی از این دوگانههای کاذب کم نیستند. از جمله:
جنگ حماس و اسرائیل.
جنگ اسلام سیاسی و سلطنت.
تضاد خلق و امپریالیسم.
تضاد کار و سرمایه.
تضاد دین و سکولاریسم.
تضاد سنت و مدرنیسم.
تضاد زنگرایی و مردگرایی.
تضاد نسل قدیم و نسل جدید.
تضاد علم و سیاست.
تضاد نفع و حقیقت.
تضاد کفر و ایمان.
تضاد حکومت ایران و حکومت آمریکا.
تضاد حکومت ایران و حکومت اسرائیل.
تضاد حکومت ایران ایران و حکومت عراق. (چه در جنگ بیحاصل ایران و عراق، چه بعد از جنگ بیحاصل)
تضاد لمپنیسم تئولوژیک با لمپنیسم سکولار (چون که هر دو از یک جنساند).
یکی از این قطببندیهای کاذب هم بنیان جشنواره فیلم فجر را تشکیل داده است.
تضاد فیلمهای مزخرف جنگی (شهیدبازی، ترقهبازی، تفنگبازی، جبههبازی، دینبازی) از یک طرف و
فیلمهای مزخرف فلاکتنما (فقربازی، حقهبازی، زنبازی، مردبازی، تریاکبازی، قتلبازی، دزدبازی) از طرف دیگر.
این تضاد بیانگر یک قطببندی کاذب حکومتیست که اساس جشنواره پروپاگاندای فجر را تشکیل میدهد. جشنوارهای که فیلمهایش بیانگر دو وجهاند، دو وجهی که هر دو کاذب و غیر هنریاند:
– وجه تبلیغاتی درونحکومتی
– وجه تخریب برونحکومتی.
با این قطببندی کاذب و البته کاملا مدیریت شده و تعمدی، فیلمهای جشنواره غیر هنری فیلم فجر به دو دسته تقسیم میشوند:
– فیلمهایی با موضوعات خوب که همه حکومتیاند و به حکومت نسبت داده میشوند.
– فیلمهایی با موضوعات بد که همه برونحکومتیاند و ریشه موضوعات بد را تماما به خود مردم، به ویژه به مردم طبقه متوسط و به خانواده آنها و به جوانان، والدین، زنان و مردان همان طبقه نسبت میدهند و حکومتیان در ایجاد این فلاکتها هیچ نقشی ندارند چون که مطهرند، و مقصر فقط خود مردمند چون که خودشان فاسدند.
فیلمهای گروه اول شامل مردمیست همه مطهر، پاک، معصوم، الهی، دینی، خدایی، بیعیب، بی نقص، شایسته تقدیر، الگو، قدیس، غیر قابل نقد، و همواره درستکار با انسانهایی که هرگز اشتباه نمیکنند حتا در جنگ. هیچ جنگ بدی برای آنها وجود ندارد. جنگی که آنها انجام میدهند خوب است و جنگی که با آنها میشود بد است. جنگی که آنها انجام میدهند مقدس است و جنگی که با آنها میشود شیطانیست. بنابراین در نگاه آنان نقد جنگ و نقد مبتذل بودن نفس جنگ، وجود ندارد و بیمعناست. به همین دلیل در سینمای پروپاگاندای ایران حتا یک فیلم در «نقد جنگ» ساخته نشده و نمیشود.
فیلمهایی از این دست در مسیر همان فیلمهاییست که به هر میزان هزینه که نیاز است باید برایشان اختصاص داده شود تا شکوه و قداستشان به تصویر کشیده شود و از این طریق تبلیغ کنند که حکومت مقدس است و غیرقابل نقد.
و البته که باید اکثریت افراد حاضر در سالنهای جشنواره هم کسانی باشند که به موقع سوت یزنند، تشویق کنند و عمل پروپاگاندا را تکمیل کنند. مثل بولتنهای حکومتی، و شبهنقدهای حکومتی از افراد مجهولالهویهای به نام سینمایینویس و منتقد که دقیقا در مسیر پروپاگاندا قلم میزنند.
در این گروه از فیلمها تنها چیزی که هرگز وجود نداشته و نمیتواند وجود داشته باشد «زیباشناسی»ست. بنابراین در این گروه از فیلمها دنبال هنر و اثر هنری گشتن ناشی از جهل و نادانی به معنا و مفهوم زیباشناسیست.
گروه دوم فیلمها که وجه دوم قطببندی کاذب جشنواره را تشکیل میدهد، تماما تشکیل شده از مراسم سیاسی-عبادی تریاککشی، وافورکشی، عرقخوری و سیگار کشیدنهای پی در پی، به طوری که به تدریج از مسیر خانمبازی، مردبازی، زنبازی، بچهبازی عبور میکنند و به اوج لمپنبازی میرسند و بعد از فرود از اوج لمپنیسم به نهایت خاص خودشان میرسند، یعنی به قتل، به کشتار، به فلاکت، به فقر، به تجاوز و بعد هم تمام.
در فیلمهای این گروه یا پدر فقیر است یا مادر، یا پدر روانیست یا مادر، یا دختر رهاست یا پسر، یا پدر فرزند را میکشد یا پسر فرزند را، یا هر دو یکدیگر را، یا مرد خانمبازی و دختربازی میکند، یا زن و دختر مردبازی میکنند، یا مرد استاد تریاککشیست یا زن استاد توزیع تریاک، هروئین و عیش و عشرت است، با زن عقیم است یا مرد عقیم است. یا فضای مجازی خودش فاسد است، یا کاربران فضای مجازی خودشان فاسدند. یا مغازهدار و صاحب کار فاسد است، یا کارگر و شاگرد فاسد است، یا هیاتمدیره انجمنهای صنفی فاسدند، یا رأیدهندگان به مدیران انجمنهای صنفی فاسدند، یا هر دو با هم فاسدند.
به این ترتیب همانطور که در فیلمهای گروه اول جز تقدس و آدمهای خوب چیز دیگری نیست، در فیلمهای گروه دوم جز لجن، فساد و آدمهای فاسد چیز دیگری نیست.
قطببندی کاذب جشنواره فیلم فجر ۱۴۰۳ را ترکیب حقارتبار این دو گروه از فیلمها تشکبل دادهاند.
و این نه تنها کلاهیست که جشنواره بر سر سینما و سینماگران سادهلوح (و بعضا طماع) ایرانی گذاشته و به دست خود سینماگر ایرانی، سینمای ایران را بیآبرو کرده، بلکه زیرکانهترین نوع پروپاگاندای حکومتی از سینما را نیز به تصویر درآورده است.
در این میان خندهدارترین سخنان از آن کسانیست که انتظار دارند در جشنواره حکومتی دو اتفاق بیفتد:
– جشنواره فیلم فجر آینه سینمای ایران باشد.
– جشنواره فیلم فجر فیلمهای ممنوعه و مستقل را هم نشان دهد.
این دو انتظار مضحک نشانگر ناعقلانیت در فهم «سیاست سینما»ست.
سیاست سینما که بخش جداییناپذیر از خود سینماست باید با نقادی فهمیده، تحلیل و نقد شود. اما نقد فیلم هم مانند خود سینما آنچنان به اتبذال کشیده شده که جز چند «دوسدارم – دوسندارم» تلویزیونی چیز دیگری از آن باقی نمانده است.
از آن سخیفتر انتظار کسانیست که میپرسند چرا در جشنواره فیلم فجر سخنی از «زن زندگی آزادی» نیست؟ یا چرا جشنواره تحریم نمیشود؟
انگار که با تحریم جشنواره میتوان پروپاگاندا را برطرف کرد یا در جشنواره ضد زن، ضد زندگی، ضد آزادی میتوان از «زن، زندگی، آزادی» سخن گفت.
به این چند معناست که :
نه در جشنواره فیلم فجر اثری از هنر و زیباشناسی میتوان یافت،
نه فضایی برای نقد پروپاگاندای دو قطبی جشنواره وجود دارد (به دلیل وجود شبهمنتقدان حکومتی یا به دلیل نقدهای ضعیف پوپولیستی سینمایینویسان)،
نه سیاستهای براندازی و تحریمی میتواند کمکی به نقد بنیانهای معیوب و بعضا فاسد جشنوارههای حکومتی ایران (سینما، تئاتر، موسیقی، تجسمی، ادبی، و…) بکند.
سینمای ملی در ایران مرده است و سینمای پروپاگاندای حکومتی جای آن را گرفته است. جشنواره فیلم فجر نماد بارز دومیست بی آنکه کمکی به زندهسازی اولی بکند.
***