پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:
به حال جامعه‌ای که فقط کتاب فال، پیشگویی، تعبیر خواب و آشپزی کمی در آن طالب دارد؛ تاریخ خوانده نمی‌شود؛ علوم انسانی در آن خوانده نمی‌شود و تهاجم محسوب می‌شود؛ میراث فرهنگی به یغما می‌رود و مردم برای جبران حفره‌های عدیده مالی به سراغ یافتن زیرخاکی و مال می‌‌روند و مافیای سازمان‌یافته‌ی یافتن تا فروش آثار باستانی و تاریخی در آن وجود دارد و هیچ سازمانی برخورد نمی‌کند با آن، باید خون گریست…
*باید خون گریست به حال سینمایی که روزگاری باغ پرمیوه‌ی گونه‌های متفاوت سینمایی بود و اکنون به لجن‌زار ابتذال و سفارشی‌سازیِ پول‌نفله‌کن، تبدیل شده و به هیچ وجه، انعکاسی از جامعه، مشکلات و دغدغه‌هایش در آن هویدا نیست.
*باید سرخ گریست به حال وضعیتی که در آن فیلمسازان با استعدادش را از «آشغال‌های دوست‌داشتنی» به ساختن «قیف» منتهی می‌کنند و هل می‌دهند.
*باید گریست و در فکر فرو رفت به حال جامعه‌ای که نخبگانش، تهدید محسوب شوند و پخمگانش بر صندلی‌های عظیم و پرتنوع جلوس می‌کنند.
*باید تراژیک گریست به حال مملکتی که فسادهای بسیار زیاد در آن وجود دارد، اما هیچ اراده کافی وجود ندارد که جلوی این همه زیان ملی را بگیرد.
*باید ایستاده گریست بر مملکتی که پولش پِهِن شده و مردمش روزبه‌روز بیچاره‌تر می‌شوند و مسئولینش فکری به حال این مصیبت نمی‌کنند.
*با چشمان پرخون باید گریست به حال مملکتی که این همه گرفتاری سیاسی، اقتصادی، فرهنگی دارد اما یک دولاخه پر موی جوانانش موضوع پرچالش آن جامعه است.
*باید زار زار گریست به حال مملکتی که سخنان دردمندانه خردمندانش شنیده نمی‌شود یا به هیچ گرفته شده و تهدید محسوب می‌شود، اما افراد بی‌هنر، ناآگاه و نادانش بیشترین توجه را به خود مشغول می‌کنند.
*باید از گریستن مُرد به حال مملکتی که بیشتر ارکان فدراسیون فوتبالش فاسد است اما رئیس ناکارآمدِ آن فوتبال، مصونیت آهنین دارد، چراکه تاج فساد را بر سر فوتبالِ این کهن‌بوم ویران‌شده گذاشته است.
*باید سر در گریبان گریست به حال مملکتی که شهردار بسیار نالایق پایتختش در قبال مردم‌آزاری و عملکرد فاجعه‌بارش هیچ پاسخگو نیست و با مسئولیت‌ناپذیری تمام به عملکرد تراژیکش ادامه می‌دهد و هیچ مسئولی او را به خاطر این همه ناکارآمدی برکنار نمی‌کند.
*باید با چشمانی دریایی گریست به حال جوانان این مرز و بوم که برای نفس کشیدن هم باید بدوند و هیچ فرصت کاری برای آنها وجود ندارد.
* با چشمان غم‌بار باید گریست به حال روزگار ما که همه فرصت‌ها را برای انسان بودن، انسان ماندن و شاخصه بودن اخلاقیات از ما گرفته است و پول، خدایگان روزگار ما شده است.
*با چشمانی لرزان باید گریست به حال مملکتی که منافع ملی در آن جایی ندارد و میلی به پیش می‌رود.
*در حالتی نزار باید گریست به حال مردم ایران که گیر کرده‌اند میان ماندن، رفتن، بودن و نبودن.
*با چشمانی خیس باید گریست به روزگاری که امروزش از فردایش بهتر است و فردایش از پس‌فردایش و هیچ سپهر امیدبخشی برای پسان‌فرداهایش وجود ندارد و مردمش به جای اتکا به خویش دنبال فرشته نجات می‌گردند.
*با چشمانی خندان باید گریست به روزگاری که گروتسک کامل است و وارونگیِ همه چیز، آن جامعه را در بر گرفته.
*با دیدگانی پراشک باید گریست به حال مردمانی که در سطل زباله، جیب یکدیگر، خانه دیگری، ماشین‌ها به دنبال لقمه‌ای هستند که به هر قیمتی زنده بمانند یا از بیچارگی رهایی یابند.
*با روی خزآب باید گریست به حال روزگاری که غضنفر را با مارادونا اشتباه می‌گیرد و اسطوره‌هایش هیچ شباهتی به پهلوانان نامی همچون آقاتختی ندارد؛ بل آنکه تماماً برعکس این بزرگمرد است.
*باید از غم مُرد به حال مملکتی که در آن بی‌ارزش‌ترین چیز، جان آدمی است و پرارزش‌ترین چیز، منفعت و پول.
*بر زندگانی باید گریست که مردگانی‌اند متحرک و از زنده بودن تنها تپه بر زمین می‌گذارند و خِرَد در زندگی‌شان بی‌معنی است.
*حالم از گریه گذشت؛ بدان می‌خندم…

#باید-گریست-امیر-فرض_اللهی/ ‎
#https://negatiw.ir/?p=3017&preview=true