پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو
امیرفرض اللهی
باید کف بزنیم و هورا بکشیم بابت خنثی شدن سینمای اجتماعی؛سینمایی که هویت و سجلد فرهنگی ما ایرانیان در دنیا شد؛حالا تهی از تولید شده.
آن یکی بعد از ۸۸ یا اندرون است یا در برون بودنش به سبک سکانس پایانی فیلم پاپیون دارد فریاد میزند که آهای من دارم فیلم میسازم در حالی که فیلمهایش فیلم نیست با آنکه آدم باشرف و کار بلدیست آن قصهها روایتها و آثاری که از او دیدیم در این فریادها نمیبینیم و تمرکزش در اجتماعی سازی از دست رفته سازنده آشغالهای دوست داشتنی که به قیف سازی رسیده و آن جایزه بگیر سدهای مقیم نیویورک هرگز ره به جایی نخواهد برد چرا که در اوجش تله فیلم ساز بود و خداوند او را بدجور بغل و ماچ کرده و الهه شانس است. مهدی نادری که اسیر دزدی اتباع از آثارش و همین گونه پی بگیریم بینیم که پرویز شهبازی هم از سینمای اجتماعی به سینمای دوست دختر دوست پسر بازی هجرت کرده و به گیشه رسیده. دیگر که و چه میماند آهان سعید روستایی که انگار کفگیر ایدهاش به ته دیگ خورده و چند سال زیست در منطقه خلازیر و بالا شهرنشینی چند دهه اخیرش سوژهای برایش نگذاشته زن و بچهاش که اکنون اکران است نه روایت دارد نه رمقی نه شگفتانهای
روزگار غریبیست نازنین.
روزگاری که دونده پرنفس سینمای ایران اسیر جریانهای حاکم بر هالیوود شده بهمن قبادی سیاهی لشکر اسکورسیزی
محسن چریک تنها فیلم آخرش کمی درخور تحمل بود ماهی و گربه در عشق و حال بین ایران و آمریکا و در چنین وضعیت بسیار آشفته و هدایت شدهای باید جیغ و فریاد بکشیم که پیر پسر اکران شد چه خوب؟؟؟؟؟آیا اساساً این فیلم اجتماعی است؟؟خیر.
دغدغه محور است؟خیر.
مسئله محور است؟خیر
گیرم که سه ساعت مخاطب را پای خود مینشاند اندیشهای دارد که مخاطبش را درگیر کند؟یا فقط باید به بازی خوب حسن پورشیرازی قناعت کنیم
فیلمی که برای فروش المانهای گیشه پسند دوست دختر دوست پسری را هم رعایت کرده که فروش کند
شخصیت اصلی این فیلم غلام باستانی با بازی حسن پورشیرازی آدمی که به هیچکس رحم نکرده و منفعت پرستی همه چیزش است و حتی به دوست دختر پسرش هم رحم نمیکند برای مخاطب سینمای ایران میشود مسئله یا دغدغه؟یا فیلم مسئله محور؟عجب خانه ویرانی دارد این سینمای اجتماعی ما که تنفس آزاد از گلویش برانده شده و باید جنس ناجور به جایش استشمام کنیم
هوای سینمای اجتماعی که سمبل نقد اجتماعی و پرچمدار فرهنگ ایران در دنیا بود بدجور ابری و ناپیداست نازنین
دلمان بدجور لک زده برای فیلمی که حتی اندکی ما را درگیر اندیشه و فکر کردن کند…..
در این علفزار محض سینمای ایران که سینمای اجتماعی عنصری ناپیدا و گوهر شب چراغ آن بود باید دلخوش کنیم به اکران یک فیلم سه ساعته که مسئلهای به ما نمیافزاید درنگی در ما ایجاد نمیکند و به جای سینمای اجتماعی آن را بنامیم و بدانیم
عجب کویر بیانتهایی شده سینمای ایران….
کویری که ابتذال پژمان سرطان آن است سوژهها و پرداختها در حد سردستی و غل زدن دیالوگ
روزگار غریبیست نازنین
کجاست آن سینمای اجتماعی که برای مردم ایران شگفتانه بود و مردم ذرهای از زندگی روزمره و مشکلاتشان را در آن میدیدند و صف کیلومتری برای آن میبستند برای تماشای انعکاس دغدغه هایشان
چه شد سینمایی که با جامعه آشتی بود و طبقه متوسط و آسیب پذیر در آن سیاه سفید نبود و فیلمسازان به واسطه روایت هنرمندانه ارائه طریق میکردند به دولتمردان…. بدین روز افتاد؟؟؟
چگونه شد که به این روز افتادیم هوای مصنوعی به جای هوای طبیعی به خوردمان داده شود و جنس لاجنس به جای سینمای اجتماعی به ما بچپانند
ما را چه میشود که اینگونه کرخت شدهایم و ابتذال بر کلیت سینمایمان حاکم شد و بیخیال اندیشه ورزان فیلمسازمان شدهایم؟
چرا از آنها مطالبه نمیکنیم که باید به اصل خود بازگردید و با تمرکز خود برایمان آثاری با استانداردهای خودتان فیلم بسازید؟میخواهند بگویند شرایطش نیست؟ بگویند ما میگوییم سینماگر اجتماعی خود ساخته است باید آینه اجتماعش باشد و مسئولیت پذیری اجتماعیاش او را وادار به ساختن اثر اندیشه ورز کند حتی اگرامکانات تولیدش کم باشد از سینماگران خوب اجتماعی مان مطالبهگر باشیم
گیرم که بهروز منفعت پرست سینمای ایران از پیر پسر خوشش نیامده باشد و یک برنامه کامل برای زدنش گذاشته باشد اما این دلیل نمیشود که این فیلم را سینمای اجتماعی بنامیم با وجود آنکه فیلم بدی نیست اما اشکالش این است که اجتماعی نیست
سینمای اجتماعی هویت اصلی سینمای ماست و سینمای سرگرمی همیشه بوده و هست اما آنچه مردم ایران را به شوق آورده و میآورد سینمای اجتماعی ناب است؛سینمایی که آینه اجتماع ایرانیست و روایتگر فراز و فرود زندگی تراژیک مان
بخواهیم که بسازند و میسازند هویت سینماگر اجتماعی مردمی بودن است دیر یا زود دارد سوخت و سوز نه