خانه وبلاگ صفحه 2

سینمای اجتماعی خنثی شد؛هورا

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو

                              امیرفرض اللهی

باید کف بزنیم و هورا بکشیم بابت خنثی شدن سینمای اجتماعی؛سینمایی که هویت و سجلد فرهنگی ما ایرانیان در دنیا شد؛حالا تهی از تولید شده. 

آن یکی بعد از ۸۸ یا اندرون است یا در برون بودنش به سبک سکانس پایانی فیلم پاپیون دارد فریاد می‌زند که آهای من دارم فیلم می‌سازم در حالی که فیلم‌هایش فیلم نیست با آنکه آدم باشرف و کار بلدیست  آن قصه‌ها روایت‌ها و آثاری که از او دیدیم در این فریادها نمی‌بینیم و تمرکزش در اجتماعی سازی از دست رفته  سازنده آشغال‌های دوست داشتنی که به قیف سازی رسیده و آن جایزه بگیر سده‌ای مقیم نیویورک هرگز ره به جایی نخواهد برد چرا که در اوجش تله فیلم ساز بود و خداوند او را بدجور بغل و ماچ کرده و الهه شانس است. مهدی نادری که اسیر دزدی اتباع از آثارش و همین گونه پی بگیریم ‌بینیم که پرویز شهبازی هم از سینمای اجتماعی به سینمای دوست دختر دوست پسر بازی هجرت کرده و به گیشه رسیده. دیگر که و چه می‌ماند آهان سعید روستایی که انگار کفگیر ایده‌اش به ته دیگ خورده و چند سال زیست در منطقه خلازیر و بالا شهرنشینی چند دهه اخیرش سوژه‌ای برایش نگذاشته  زن و بچه‌اش که اکنون اکران است نه روایت دارد نه رمقی نه شگفتانه‌ای 

روزگار غریبیست نازنین. 

روزگاری که دونده پرنفس سینمای ایران اسیر جریان‌های حاکم بر هالیوود شده بهمن قبادی سیاهی لشکر اسکورسیزی 

محسن چریک تنها فیلم آخرش کمی درخور تحمل بود ماهی و گربه در عشق و حال بین ایران و آمریکا و در چنین وضعیت بسیار آشفته و هدایت شده‌ای باید جیغ و فریاد بکشیم که پیر پسر اکران شد چه خوب؟؟؟؟؟آیا اساساً این فیلم اجتماعی است؟؟خیر.

 دغدغه محور است؟خیر. 

مسئله محور است؟خیر 

گیرم که سه ساعت مخاطب را پای خود می‌نشاند اندیشه‌ای دارد که مخاطبش را درگیر کند؟یا فقط باید  به بازی خوب حسن پورشیرازی قناعت کنیم 

فیلمی که برای فروش المان‌های گیشه پسند دوست دختر دوست پسری را هم رعایت کرده که فروش کند 

شخصیت اصلی این فیلم غلام باستانی با بازی حسن پورشیرازی آدمی که به هیچکس رحم نکرده و منفعت پرستی همه چیزش است و حتی به دوست دختر پسرش هم رحم نمی‌کند برای مخاطب سینمای ایران می‌شود مسئله یا دغدغه؟یا فیلم مسئله محور؟عجب خانه ویرانی دارد این سینمای اجتماعی ما که تنفس آزاد از گلویش برانده شده و باید جنس ناجور به جایش استشمام کنیم 

هوای سینمای اجتماعی که سمبل نقد اجتماعی و پرچمدار فرهنگ ایران در دنیا بود بدجور ابری و ناپیداست نازنین 

دلمان بدجور لک زده برای فیلمی که حتی اندکی ما را درگیر اندیشه و فکر کردن کند…..

در این علفزار محض سینمای ایران که سینمای اجتماعی عنصری ناپیدا و گوهر شب چراغ آن بود باید دلخوش کنیم به اکران یک فیلم سه ساعته که مسئله‌ای به ما نمی‌افزاید درنگی در ما ایجاد نمی‌کند و به جای سینمای اجتماعی آن را بنامیم و بدانیم 

عجب کویر بی‌انتهایی شده سینمای ایران….

کویری که ابتذال پژمان سرطان آن است سوژه‌ها و پرداخت‌ها در حد سردستی و غل زدن دیالوگ 

روزگار غریبیست نازنین 

کجاست آن سینمای اجتماعی که برای مردم ایران شگفتانه بود و مردم ذره‌ای از زندگی روزمره و مشکلاتشان را در آن می‌دیدند و صف کیلومتری برای آن می‌بستند برای تماشای انعکاس دغدغه هایشان

چه شد سینمایی که با جامعه آشتی بود و طبقه متوسط و آسیب پذیر در آن سیاه سفید نبود و فیلمسازان به واسطه روایت هنرمندانه ارائه طریق می‌کردند به دولتمردان…. بدین روز افتاد؟؟؟

چگونه شد که به این روز افتادیم هوای مصنوعی به جای هوای طبیعی به خوردمان داده شود و جنس لاجنس به جای سینمای اجتماعی به ما بچپانند 

ما را چه می‌شود که اینگونه کرخت شده‌ایم و ابتذال بر کلیت سینمایمان حاکم شد و بی‌خیال اندیشه ورزان فیلمسازمان شده‌ایم؟

چرا از آنها مطالبه نمی‌کنیم که باید به اصل خود بازگردید و با تمرکز خود برایمان آثاری با استانداردهای خودتان فیلم بسازید؟می‌خواهند بگویند شرایطش نیست؟ بگویند ما می‌گوییم سینماگر اجتماعی خود ساخته است باید آینه اجتماعش باشد و مسئولیت پذیری اجتماعی‌اش او را وادار به ساختن اثر اندیشه ورز کند حتی اگرامکانات تولیدش کم باشد از سینماگران خوب اجتماعی مان مطالبه‌گر باشیم 

گیرم که بهروز منفعت پرست سینمای ایران از پیر پسر خوشش نیامده باشد و یک برنامه کامل برای زدنش گذاشته باشد اما این دلیل نمی‌شود که این فیلم را سینمای اجتماعی بنامیم با وجود آنکه فیلم بدی نیست اما اشکالش این است که اجتماعی نیست

سینمای اجتماعی هویت اصلی سینمای ماست و سینمای سرگرمی همیشه بوده و هست اما آنچه مردم ایران را به شوق آورده و می‌آورد سینمای اجتماعی ناب است؛سینمایی که آینه اجتماع ایرانیست و روایتگر فراز و فرود زندگی تراژیک مان

بخواهیم که بسازند و می‌سازند  هویت سینماگر اجتماعی مردمی بودن است دیر یا زود دارد سوخت و سوز نه

خدا لعنتت کنه زاکانی

ورد زبان مردم است در ته ران. مردم آزاریش بی اندازه است دایما در حال آزار مردم.

دسته گل هایش بی مقدار است یه نمونه اش؟دوربرگردان جاده سوم منتهی به شوش در اتوبان داوود کریمی  را برداشته و مردم را اسیر ساخته

ملت برای طی این مسیر ناگریز باید خلاف جهت روند وگرنه باییست کیلومتر ها تا انتهای امام علی رفته و برگردند تا بتوانند برای رفتن به شوش در مسیر قرار گیرند.اینجاست که ورد زبان مردم شده خدا لعنتت کنه زاکانی

بسیار انسان ظالمی ست هرجور که بتواند ستم می کند برای رفتن به گیشا از چمران چند دوربرگردان می گذارد اما در جنوب شهر بسیار ظلم میکند

پدرش 70سال پیش از زاگون یکی از روستاهای شمال ملک8هزارساله ری به ری سرازیر شده و ساکن.شغلش مردم آزاریست پدرش یخ فروش بود خودش مردم آزار . در مردم آزاری گوی سبقت را بریده از همه.لذت میبرد از آزار دادن

چه در دانشگاه تهران که مسیول محروم کردن نخبگان دانشگاه از تحصیل بود چه اکنون که نابلد ترین شهردار بلدیه پای تخت ایران نهران؛ ندیده ملک ری است.

با جرزنی یک سال دیگر شهردار است تاریخ تهران چنین مردم آزاری به خود کم دیده است تا می تواند به جنگ مردم آن هم طبقه متوسط و فرو دست امده است فکر میکند صدای اینها به جایی نمی رسد.در رثای امام حسین هزاران میلیارد خرج می کند اما غافل ازینکه شیوه و مرامش یزیدیست خدا آگاهش کند و روزگار سنگین درسش دهد از آموزگاران خود که چیزی نیاموخته امید که روزگار آموزگار او باشد و بدو درس های بسیار بیاموزد

خدا می داند پس از او مدارک دسته گل هایش که بودجه های کلان بر باد ده است در چه رقم های نجومی در بیاید

اصلا ازو بعید نیست بلکه در قامت یک نابلد بلدیه تهران کاملا یک کار خراب کن حرفه ایست.کسی که افتخار می کند این چنین منفور مردم است فقط خدا از پس اش برمی آید چوب خدا نصیب اش شود …

آدم زرنگ یه پاش تو چاله ست/امیر فرض اللهی

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:

تصور اینکه مخاطب سینمای ایران یک فیلم سه‌ساعته را بتواند تحمل کند و پای تماشایش بنشیند، زیاد ساده و راحت نیست؛ چراکه حتی مخاطب خاص سینمای ایران [روزنامه‌نگاران و منتقدان] هم این عادت را ندارند. «پیر پسر» در سه ساعت و 10 دقیقه مخاطب خاص و عام خود را به‌واسطه مطالعه و شناختی که اُکتای براهنی بر درام و ادبیات نمایش دارد، با علاقه به خود خیره می‌کند.

در اینکه می‌توان این اثر را در ساختار نوشته‌اش کوتاه‌تر کرد شاید سلیقه من و شما باشد اما فیلمساز ترجیح داده این اثر پرکشش را در این مدت زمانی به نمایش بگذارد. معمولاً عادت منتقدان این است که اثری که دیالوگ زیاد دارد یا در لوکیشن‌هایی که ساخته می‌شود را سینما نپندارند اما با وجود این دو موضوع در «پیر پسر» این اثریک فیلم سینمایی و سینماست.

بزرگترین مزیت و عامل کشش این فیلم واقع‌گرایی و شخصیت‌پردازی‌اش است که باعث می‌شود مخاطب با آن همراه شود، همذات‌پنداری کند و با علاقه تا پایان آن را ببیند. این مزیت یعنی واقع‌گرایی به‌واسطه کوته‌نظری و سلیقه محوری برخی مدیران ارشد باعث شد که سینمای ایران به ابتذال محتوایی و سفارشی‌سازی مبتذل دچار شود. به‌جرأت می‌توان گفت، یکی از عوامل توجه زیاد به «پیر پسر» همین ابتذال حاکم بر سینمای ایران است که باعث شده‌اند به لحاظ محتوایی سینما از مردم و آیینه اجتماع بودن فاصله بگیرد.

شخصیت‌های اصلی و فرعی «پیر پسر» برای مخاطب کاملاً آشنا و ملموس است. شخصیت مرکزی این اثر [باستانی] با بازی خیره‌کننده حسن پورشیرازی با همه لوطی‌گری‌ها، منفعت‌پرستی‌ها و پلشتی‌هایش درآمده است، به همین خاطر مخاطب این ساعات طولانی را پای تماشای این اثر می‌نشیند و با آن همراه می‌شود.

آنها که از این بازی خوب پورشیرازی خیره شده‌اند شاید فراموش کرده‌اند که حدود 30 سال پیش در تئاتر «دندون طلا» با وجود بازیگران پرشمار و برجسته، حسن پورشیرازی در نقش نه‌چندان اصلی آنچنان بازی خیره‌کننده‌ای داشت که بازی بازیگران اصلی‌تر «دندون طلا» را تحت‌تاثیر بازی خود قرار داده بود و اساساً بسیاری از بازیگران خاک صحنه خورده تئاتر مثل حسن پورشیرازی به‌واسطه تمرین، ممارست، تلاش وافر و البته شکوفایی استعدادشان همیشه در بازیگری قابل توجهند و خیره‌کننده؛ سینمایی که اسیر ابتذال پژمان شده است، باید مسیر و شیوه خود را عوض کند تا مردم دوباره با سینما آشتی کنند، ستاره‌های کاذب که کف روی آب‌‌ هستند را از خود دور کند و به موضوعاتی اجتماعی توجه کند تا مردم باور کنند که سینما محل انعکاس زندگی آنهاست.

حضور چند بازیگر دیگر هم در این اثر باعث غنای این فیلم شده است؛ لیلا حاتمی فرزند خلف نابغه بی‌تکرار تاریخ سینمای ایران عالیجناب علی حاتمی در «پیر پسر» بازی درخور تأملی دارد و یکی از عوامل جذابیت این فیلم است. صدالبته در بازیگر بودن حامد بهداد شکی نیست اما از آنجا که او شخصیتی برونگرا دارد و در بیشتر بازی‌هایش منطبق با شخصیت‌اش بازی می‌کند، با وجود تلاش زیادی که در آوردن شخصیت علی در «پیر پسر» به‌عنوان یک فرد درونگرا انجام داده اما به‌قدر کفایت این نقش در بازی درونی به‌واسطه تجلی در انتقال حس از طریق چشم و بازی بدنی یک فرد درونگرا درنیامده است و شاید لازم بود این نقش را بازیگری که [بازی درونگرا] تخصص کافی دارد بازی کند. 

می‌توان ایراد گرفت که شاید زمان این فیلم خیلی طولانی است و به‌واسطه ایجاز در دیالوگ، شخصیت‌پردازی و نقاط عطف و گره‌گشایی زمان کمتری داشته باشد اما بازخورد مخاطب به ما ثابت کرد فیلمی که بتواند سه‌ساعت مخاطب را با علاقه میخکوب خود کند، اثری خوب محسوب می‌شود و این ایراد شاید کمی بنی‌اسرائیلی است. «پیر پسر» بدون شک پرمخاطب‌ترین اثر جشنواره چهل‌وسوم بود که در بخش خارج از مسابقه برای اهالی رسانه نمایش داده شد و در کنار «داد» ساخته ابوالفضل جلیلی و «غریزه» کار سیاوش اسعدی، سه اثر برتر حاضر در جشنواره بود.

بدون شک مخاطب سینما در ایران که نزدیک به دو دهه است با ابتذال محتوایی محض و سفارش‌سازی خنده‌دار روبه‌رو است از «پیر پسر» در صورت اکران، استقبال فراوانی می‌کند و تماشای آن را مهم تلقی خواهد کرد. درمجموع می‌توان گفت مدیران سینما باید راه را برای ساخته شدن چنین آثاری باز کنند و سینمای ایران را از علفزار درهم‌تنیده ابتذال نجات دهند؛ «پیر پسر» حکایت یک آدم زرنگ است که همیشه یک پایش در چاله است و ارزش دیدن دارد. 

#امیر_فرض اللهی

#پیر _پسر

همایون رفت

اسمش همایون نبود رسمش بود کنیه اش نبود معرفش بود

50سال پیش تر بسیار فعال بود در سینمای ایران خانه اش نشاندند…پیرشد

دیروز رفت خاطراتی برجای گذاشت

یادش گرامی

خانه دوست کجاست؟

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:

خانه ی دوست کجاست ؟
خانه ی او این جاست …؟
دوست ……….
خانه اش را برده
او از اینجا رفته !
طفلکی کار و بار حسابی نداشت
دل و دماغ کاری نداشت …
رفت سوی غربت …به دیار رائفت
به دیاری دیگر …دور از اینهمه درد
طفلکی دیگر در اینجا ! جا نداشت
در دیار خودش …اعتبار نداشت
نان گران ، خانه گران ، زنده بامید گران
رفت تا زنده بماند بامید دگران…

رضا رسولی

حیف از بیژن اشتری

رفتنش باورمان نمی شود چه خاطرات جاویدی داشتیم در روزنامه ها و جراید

اکنون همه اورا به نام مترجم کتب دیکتاتورا می شناسند اما که یادمان هست چه بود و که بود

حیف از او

 

سیاهه زاکانی

سیاهه اش خیلی سیاهه
سیاه‌تر از هر سیاهی تاریخ ایران نابابلدترین بشر موجود در این کشور هردار بلدیه‌ای شده که ندیده ملک ۸۰۰۰ ساله ری است تهران
آمار و سیاهه‌اش بی‌کران است بگذارید از اوج ناتوانی‌اش بگوییم از شهرداران سابق پایتخت راه‌اندازی و تکمیل ۸۰۰ متر زیرسازی و افتتاح دو ایستگاه حیاتی مترو خط ششم در جنوبی‌ترین بخش اش به دوره او سپرده شده و این موجود بسیار ناشایست که پر از ادعا و هیاهوست بالغ بر ۴ سال است که شهردار تهران است اما در راه اندازی این دو ایستگاه کاملاً عاجز و ناتوان
تو ایستگاهی که اگر بهره‌برداری شود بسیار از ترافیک تهران می‌کاهد و برای مردم و ترابردشان بسیار مفید است اما این موجود پر از منفعت پرستی اصلاً خود را در موقعیت پاسخگویی نمی‌بیند که چرا نتوانسته این دو ایستگاه را میدان ری و حرم را راه بی‌اندازد نادانی که رقم‌های عجیب غریبی در دوره مدیریتش در شهرداری بیان می‌شود هزینه‌های بیخودی که در میدان‌ها و مقابر انجام داده آزارهای وحشتناکی که مردم تهران را نواخته فاکتورسازی‌هایی که در دوره مدیریت او اتفاق افتاده خدا می‌داند که چقدر بعداً رسوا شود
اتوبوس‌های برقی که با چند ده میلیارد دلار اتوبوس گازی درآمد
هزینه‌های هزاران میلیاردی که کرد و کاملاً شعاری بود و تهی از مردم دوستی و نگاه ملی موجودی بس نابخرد و نالایق قلم ناتوان است ز بیان این همه وقاحت مبتذل بی‌خردی در مدیریت او قاتل طبیعت است و درختان
سرانه ایجاد فضاهای فرهنگی اجتماعی در دوره مدیریت این موجود به زیر صفر رسیده در حالی که روزی چند هزار نفر به جمعیت تهران افزوده می‌شود
واقعا آدم قحطیست در این کهن بوم ویرانسرا؟؟؟
حتی آنان که او را در شورا انتخاب کرده‌اند پرفغانند از این نابخردی محض شان
جلوی ضرر هر وقت بگیری منفعته
یک مقام در این مملکت یک آزاده در این کهن بوم یافت نمی‌شود ا این موجود را از این مقام بردارد و به گوشه‌ای بفرستد که زیان نبینیم از دست او
در این کشور هیچ اراده‌ای برای تعویض این همه نابخردی در شهرداری زاکانی نیست؟؟؟آخر به چه قیمت این همه نابخردی
بی شک او در زمره نادان‌ترین و نابخردترین مدیران تاریخ ایران است
هیچ فریادرسی نیست که آوای ما را بشنود؟؟؟؟
#سیاهه ـزاکانی

جنگ نفرین انسانی ست

جنگ نفرین میان انسانهاست.خانمان برانداز است در تقابل با فرهنگ و اندیشه…

هیچ جنگی برنده واقعی نداشته

تاریخ این را به ما می گوید

نفرین بر جنگ

سینمای اجتماعی؛ نوری که از تَرَک سقف می‌چکد…

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو: جعفر گودرزی
سینمای ما، اگر قرار باشد نجات یابد،نه با توهمات رنگ‌پریده نجات می‌یابد،نه با لودگی‌هایی که نام‌شان را “سرگرمی” گذاشته‌اند،نه با ترانه‌هایی که روی جنازه‌ی عدالت پلی‌بک می‌شوند.
سینمای ما، فقط با حقیقت نجات می‌یابد؛با دوربینی که زل می‌زند در چشمان رنج،با نگاهی که از زخم رو برنمی‌گرداند.

سینمای اجتماعی، سینمای زخم است.
سینمای درد.سینمای شرافتی که ارزان فروخته نشده.این سینما نه مد است، نه سبک؛نه شعار.
ما به سینمای اجتماعی نیاز نداریم؛ما به آن بدهکاریم.درختی که سینمای ما بر آن آویزان است،اگر هنوز برگی دارد، از ساقه‌ی همین فیلم‌های استخوان‌دار است.

فیلم‌هایی چون بی‌سروصدا و پیرپسر،نه دیالوگ‌اند، نه تصویر؛زمزمه‌اند از گلوی شهری که مدت‌هاست گریه نمی‌کند، فقط می‌سوزد.صدای خاموش اتاق‌هایی‌اند که در آن‌ها حقیقت دفن شده،
و وجدان را وادار می‌کنند تا در برابر رنج، زانو بزند.
نه برای همدردی؛برای اینکه یادش نرود هنوز درد هست…و هنوز کسانی هستند که آن را روایت می‌کنند، نه پنهان…

سینمای اجتماعی،نه سبک است، نه فرم.یادآوری زخم است برای جامعه‌ای که دارد خودش را در آینه‌های مقعر طنزهای بی خاصیت گم و فراموش می‌کند.

سینمای اجتماعی، آژیر نیست؛صدای نفس آخر است.در دورانی که طنزهای میلیونی و توهمات پاستیلی،سینما را مثل ماسکی شاد بر چهره‌ی جامعه‌ی خسته می‌چسبانند،سینمای اجتماعی، تیغ جراحی‌ست؛ماسک را می‌درد و چهره‌ی عریانِ درد را نشان می‌دهد.

در این فیلم‌ها،هیچ‌کس قهرمان نیست،همه زخم‌خورده‌اند و این یعنی:واقعی‌اند.

این سینما، درد را نمی‌فروشد؛روایت می‌کند.قصه نمی‌سازد برای فرار از واقعیت،آینه می‌گیرد جلوی صورت‌مان،تا ببینیم آن‌کس را که پنهان کرده‌ایم.

بگذارید صریح بگویم:
سینمای اجتماعی، انتخاب نیست؛ضرورت است.تنهاییِ بلند یک جامعه است که بالاخره لب باز کرده.چاقویی‌ست که به جای پوست، توهم را می‌بُرد.

سینمای اجتماعی، تیتراژ ندارد؛
چون درد، هنوز ادامه دارد.

سینمای اجتماعی، آفتاب نیست؛ترک سقفی‌ست که نور از آن چکه می‌کندروی چشمان بسته‌ی ما و اگر این نور خاموش شود،سینما، فقط تکنولوژیِ توهم خواهد بود؛صنعتی براق، بی‌نبض، بی‌اعتراف.

سینمای ما اگر بخواهد بماند،باید دوباره درد را ببیند.باید دوباره صدای بی‌صداها را پخش کند.
باید یادمان باشد:
وقتی همه لبخند می‌زنند،
واقعیت اغلب دارد می‌میرد…

#جعفر_گودرزی

هنرمندان خوداموخته و مستقل جشنواره دارند

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو: باز نشر از پایگاه خبری تارنا

نشست خبری نهمین جشنواره سراسری هنرمندان خودآموخته برگزار شد

تهران – ۴ خرداد ۱۴۰۴ | نهمین جشنواره سراسری هنرمندان خودآموخته ایران با حضور چهره‌های برجسته فرهنگی، هنری و علمی روز جمعه ۴ خرداد ۱۴۰۴ در خانه موزه انجمن هنرمندان خودآموخته ایران برگزار شد. این رویداد با هدف معرفی هنرمندانی برگزار شد که بدون آموزش رسمی، آثاری درخشان و بی‌نظیر خلق کرده‌اند و صدای نسل‌های فراموش‌شده هنر را به گوش تاریخ رسانده‌اند.

در این نشست رسانه‌ای که با حضور پژوهشگران، روانشناسان، فعالان محیط زیست و مسئولان فرهنگی برگزار شد، سخنرانان بر اهمیت نقش هنر خودآموخته در تحول نگرش اجتماعی، ارتقای زیست‌بوم فرهنگی و مسئولیت اجتماعی در حوزه محیط زیست تاکید کردند.

مهندس علی عزتی، دبیر جشنواره، در سخنرانی افتتاحیه با اشاره به بیت معروف حافظ گفت:

«نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت، به غمزه مسئله‌آموز صد مدرس شد.»

او افزود که این بیت دقیقا حال و هوای هنرمندان خودآموخته است؛ هنرمندانی که بدون آموزش رسمی و با تکیه بر جوشش درونی و الهامات غریزی، آثاری خلق کرده‌اند که نه تنها در تاریخ هنر ایران بلکه در سطح جهانی قابل توجه هستند.

مهندس عزتی ادامه داد:

«امروز، بعد از سه دهه فعالیت، در جشنواره انجمن هنرمندان ایران قصد داریم به کشف و معرفی هنرمندانی بپردازیم که سرشار از خودانگیختگی و شکوفایی‌های دگرگونه‌ای در تاریخ هنر جهان بوده‌اند. پیشینه این هنرها به قدمت تاریخ عمر بشر است و این آثار، مانند نقاشی‌های روی دیوارهای غارها، نخستین دستاوردهای جامعه بشری را به تصویر کشیده‌اند و مدخل ورود انسان به تاریخ بوده‌اند.»

او همچنین تاکید کرد:

«ما این آثار را به عنوان منابع مرجع و مانیفستی در حال تدوین می‌دانیم که به لایه‌های پنهان خلاقیت و فرهنگ ایلامی و تمدن‌های کهن پرداخته‌اند. در طول سال‌ها، انسان‌شناسان، جامعه‌شناسان و پژوهشگران حوزه اکولوژی، با رویکردهای علمی و معنوی، در کنار ما بوده‌اند تا معانی این آثار را تفسیر کنند. ما امروز قصد داریم روایت دیگری از هنرمندان ارائه دهیم؛ هنرمندانی که در گذشته از حاشیه نگاه شده بودند اما امروز باید با افتخار از آنها یاد کنیم.»

دکتر شیوا دولت‌آبادی، روانشناس، از دید روانشناسی به ذهن و جان هنرمند خودآموخته پرداخت و گفت:

«به کیفیت «بودن» و «هنر بودن» فکر می‌کنم؛ کیفیتی که ابعادی از توانمندی‌های انسانی را بروز می‌دهد و مسئولین اجتماعی را به آینده و نسلی فراتر از خودمان وصل می‌کند. هنرمند خودآموخته می‌تواند این توانایی‌ها را برای بهبود شرایط اجتماعی و محیط زیست به کار گیرد.»

دکتر هایده شیرزادی، فعال محیط زیست، ضمن بیان بحران‌های زیست‌محیطی کشور گفت:

«ما با مشکلات جدی مواجهیم: ساعت‌ها قطع برق، کمبود گاز، کمبود آب و آلودگی هوای شدید در تهران و شهرهای دیگر. اصفهان ممکن است تا ۹ سال آینده ترک شود؛ این‌ها نتیجه رفتارهای ناپایدار ماست.»

او تاکید کرد:

«ایران و طبیعتش همیشه الهام‌بخش هنرمندان بوده‌اند اما اکنون ما در محیط زیست مصنوعی زندگی می‌کنیم؛ محیطی که برای ساختن آن باید منابع طبیعی را برداشت کنیم و این تعادل به هم خورده است. برنامه‌ریزی‌های ناپایدار ما را به این نقطه رسانده است.»

شیرزادی ادامه داد:

«مسئله فقط محیط زیست طبیعی نیست؛ بلکه محیط زیست اجتماعی هم اهمیت دارد؛ یعنی مجموعه قوانین و نهادهایی که مسئولیت اجتماعی را مطرح می‌کنند. آگاه‌سازی و مطالبه‌گری ابزارهای اصلی برای ایجاد رفتار مسئولانه در مردم هستند.»

او با اشاره به موفقیت‌های محلی گفت:

«در کرمانشاه با مدیریت زباله نمونه‌ای از مسئولیت اجتماعی ایجاد شده است. هنرمندان با زبان جهانی هنر، از نقاشی و موسیقی گرفته تا مجسمه‌سازی و شعر، نقش حیاتی در آگاه‌سازی جامعه دارند. یک آهنگ زیبا درباره فجایع محیط زیستی می‌تواند تاثیرگذار باشد و فناوری‌های نوین نیز به هنرمندان در انتقال پیام کمک می‌کنند.»

دکتر سعد خان، رئیس موسسه فرهنگی اکو، با اشاره به حضور ۳۱ هنرمند خودآموخته از ۱۰ کشور عضو اکو اظهار داشت:

«جشنواره فرصتی برای هم‌افزایی فرهنگی بین کشورهای عضو است و برنامه نمایش آثار هنرمندان از ساعت ۱۵ تا ۱۷ روز پنجشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۴ در تهران برگزار می‌شود.»

او افزود:

«امیدواریم در سال‌های آینده این جشنواره در کشورهای دیگر عضو نیز برگزار شود تا هنرمندان خودآموخته بیشتری از سراسر منطقه دیده شوند. فرهنگ و هنر منطقه ما تصویری متفاوت از تبلیغات منفی رسانه‌های غربی دارد و وظیفه ماست که این چهره واقعی را معرفی کنیم.»

دکتر بهنام زنگی، استاد هنر، در سخنانی هنرمندان خودآموخته را اینگونه توصیف کرد: