خانه وبلاگ صفحه 11

چگونه فجر؛ عمار شد

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:  خیلی دشوار نبود به‌مرور فضای غیرفرهنگی بر سینمای مطبوعات حاکم، سپس خرافه‌هایی به‌جای پرسش و نقد در نشست‌های جشنواره و مطبوعات وارد شد. تهدید فضای مطبوعات نسبتاً آزاد در دو، سه دهه پیش و چیدن دندان سینمای اجتماعی که طلایه‌دار سینمای ایران در دنیا بود و در ایران نقش انعکاس دردها و دغدغه‌های مردم را ایفا می‌کرد، از پس‌زمینه‌های این شدن بود. چینشی که بسیاری از سینماگران دغدغه‌مند کاربلد و نخبه را از جریان تولید اکران و پخش سینما در ایران خارج ساخت و به‌جای ‌آن، ابتذال، لودگی و کارهای سخیف سفارشی را جایگزین سینمای جان‌دار دغدغه‌مند ترگل و پیش روی اجتماعی کرد. ابتدا سینماگران بسیار شناخته را سعی در تطمیع و خنثی‌سازی کردند و حتی سفارش‌سازی، سپس آنها که کج‌دار و نیمه‌جان با روش‌های روایتی موج‌نوین آثاری می‌ساختند را با شیوه‌های مختلف گرفتار و از رده خارج کردند؛ با لطایف‌الحیلی. اینجا بود که اندیشه مستقل در همه ساحات فرهنگی به‌جز سینما مورد دستبرد واقع شد. هم تحدید شد، هم تهدید… بخش‌هایی همچون ادبیات، فیلم مستند، فیلمسازی زیرزمینی و مستقل هنر تئاتر نیز از این گزند مصون نماند. گزندی که یکسان‌سازی محتوایی و خنثی‌سازی کامل فرهنگ هدفش بود اما اهداف غایی بلندپروازانه‌تری در سر داشت. اهدافی کاملاً قشری و کمینه‌ای بر بستر فراوانی که به‌دلیل قامت بسیار اندکش قدرت تاثیرش بسیار محدود است و حتی مخاطب کاملاً عام، فریبش را نمی‌خورد، مقهورش نشده و برایش قابل تشخیص است. از سال 1388 خورشیدی کار بدانجا کشیده شد که اندک هنرمندان مستقل که در صحنه تولید اثر در تئاتر، ادبیات و سینما مانده بودند و همچنان با جان‌سختی در حال تولید آثاری تاثیرگذار بر مردم و جامعه، تحمل نشدند. خودشان و آثارشان به محاق برده شدند، برخی رفتند و برخی از صحنه به‌در شدند. عده‌ای به مبتذل‌سازی روی آوردند برای تنازع بقاء و عده‌ای در لاک و غار خزیدند و از چرخه فرهنگ خارج شدند یا شیوه‌های زنده‌ماندن به‌واسطه کار فرهنگی را عوض کردند.

ازسویی‌دیگر آن جناح قشری که بر پول فراوان مسلط بودند با تولید برای سفیدشویی هر آنچه سفید نبود و تولید آثار سلبی با پول ملی در جهت منافع میلی و قشری خود به کادرسازی و تقویت شبکه سفارش‌سازی پرداختند و دراین‌میان برخی شبه‌هنرمندان و شبه‌روشنفکران نیز برای بقاء و حضور در صحنه، آنها را همراهی می‌کنند؛ تبهکارانی که می‌فهمند کارشان غلط است اما به‌دلیل منافع شخصی در تولید کارهایی شرکت دارند که هیچ اعتقادی بدان ندارند، فقط جیب خود را پر می‌کنند و لکه سیاهی بر هنر اصیل می‌پاشند.

نوچه‌های فکری این جریان قشری آنچنان صحنه را اشغال کردند که در همه عرصه‌های فرهنگ مجالی برای اندیشه و خردورزی نمانده؛ ناشرانی که تا چندی پیش آثاری در خور، تولید و منتشر می‌کردند به‌دلیل شرایط وخیم اقتصادی مجالی برای‌شان نمانده که وظیفه‌شان را انجام دهند و در عرصه سینما به‌دلیل نابخردی‌های سیاسی- اقتصادی بسیار کلان‌، هزینه تولید فیلم آنچنان بالا رفته و آن سازمان‌های سینمایی قشری، دستمزد عوامل را آنچنان گران کرده‌‌اند که تولید برای دغدغه‌مندترین سینماگران اجتماعی و جان‌سخت سینمای ایران به امری تقریباً محال یا بسیار دشوار تبدیل شده است و اینگونه پیش رفت که در جشنواره چهل، چهل‌ویک و چهل‌ودوم فجر به ایستگاهی رسیدیم که تهی از هرگونه دغدغه‌مندی اجتماعی و قطع رابطه مطلق سینما با مشکلات تراژیک فعلی مردم ایران در ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی، خانوادگی و… است. آری این‌چنین، چنین شد جوری که وای بگندد نمک. حالا سفارش‌سازان بر دیگری حسد می‌ورزند و می‌جنگند که چرا دیگری سهم کلان‌تری از غنایم برداشته است… و یکسان‌سازی موضوع و سوژه در سینما همچون ابتذال آشکار در سینمای اکران، حال مخاطب عام و خاص فراگیر در میان مردم را به هم زده است، مردم و مخاطب خاص سینمای ایران دیگر هیچ روزنه امیدی برای تماشای یک اثر کمی دغدغه‌مند که انعکاس‌دهنده درست زندگی و مصائب آنها باشد، نمی‌بینند و عادت چند‌دهه‌ای سینما رفتن از سبد رفتاری آنها کنار رفته است و مشکلات اقتصادی در نتیجه چمبره کم‌سوادان آنچنان بر مردم چیره شده که اگر هم بخواهند، با دشواری بسیار می‌توانند به سینما بروند، کتابی بخوانند یا به تماشای تئاتری بپردازند؛ آن هم اگر بخواهند، اثر ماندگار یا قابل تأملی نمی‌یابند که برای خواندن، شنیدن یا تماشایش شوق و انگیزه در خور داشته باشند.

                                                                                                     روزنامه هم میهن .امیرفرض االلهی                    

“جنون وطن‌پرستی” “شکار سلطان” “سادگی هوشمندانه”

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:
رضا خسروزاد

نگاهی به فیلم “میرو”
حسین ریگی”سالهای جنگ و جنوب سیستان، میرو با پدر و مادرش مه‌گل زندگی ساده‌ای دارند. دشمنی میان میرو و جمعه ریشه در حرف مردم و اختلافات میان خانواده‌شان دارد‌. پدر میرو در پی صید سلطان که کوسه ماهی بزرگی‌ست می‌میرد و میرو تلاش دارد تا بتواند جای پدر را پر کند. مادر اما او را خام و ناتوان می‌داند تا اینکه…”

قاب‌های زیبا و کارپستالی از جغرافیای زیبای جنوب و گستره آبی دریا و طبیعت بکر و مردم بومی و وفاداری به گویش و نمایش درست فرهنگ آن خطه، از مشخصه‌های بارز فیلم است.
میرو که در اوج دوران جوانی است با شرارت و ندانم کاری‌هایش موجب دردسر برای خانواده‌اش می‌شود. او عاصی و ناراضی از وضعیتش و حساس به حرف و حدیث‌هایی که در مورد پدرش زده می‌شود مدام در حال ایجاد مشکل و دردسر است. پدر کوشش می‌کند او را با خود به دریا ببرد تا مرد کار و زندگی شود اما او این شکل از زندگی را خواهان نیست. اقدام ابتدایی او پس از برملاشدن دزدی خروس و شرطبندی و از دست دادن گردنبند، شکلی از فرار از مشکلات و عدم پذیرش مسئولیت است. مرگ پدر اما او را آگاه می‌کند که برای زندگی باید بجنگد و مسئولیت پذیر باشد.
او در حمایت از مادر و اثبات توانش تلاش می‌کند تا جایگزین پدر شود اما برای این پذیرش باید به خودشناسی برسد و این اتفاق نمی‌افتد مگر جاپای پدر بگذارد در آن صید ماهی جمعی و شکار سلطان! بعد از این است که با دیدن ماهی غول‌پیکر دریا که سلطان می‌نامندش و اقدام به نجات دشمنش با کشاندن قایقش به ساحل و نشان دادن به جمعیت دوست و دشمن نگران در ساحل، که حالا به معنای واقعی کلمه مرد شده است.

“جنون وطن‌پرستی”
نگاهی به فیلم “مجنون”
“عملیات خیبر در جزایر مجنون. مهدی زین‌الدین فرمانده جنگ تلاش دارد تا با عقب راندن عراقی‌ها جزایر را از تصرف آن‌ها خارج کند. شرح جان افشانی و رشادت یارانش و هوشیاری او در نحوه سازماندگی و فرماندهی منجر به پیروزی، روایت مستند محور فیلم است…”

برای تماشا و جذب فیلم شدن اگرچه لازم نیست شهید زین‌الدین مورد شناخت کاملتان باشد اما جهت درک بهتر این مطلب اشاره‌ مختصری به زندگی ایشان می‌کنم. پس از درگیری‌های غرب ایران و سرکوب گروهک‌های مخالف، شهید زین‌الدین به تبریز برگشت و در جهت استحکام جمهوری اسلامی تلاش می‌کند و سپس به جبهه می‌رود و از جمله در عملیات چهل روزه خیبر و پس از کشته شدن شهید باکری و شهید همت، توانست با فرماندهی درست جزایر مجنون را آزاد و به جهت این رشادت نشان فتح دو را دریافت کرد. در خصوص زندگی ایشان کتابهای متعددی نوشته شده است.
“مجنون” از آن دست فیلم‌های جنگی است که به دلیل درستی فیلمنامه و قدرت کارگردانی و صحنه‌پردازی عالی و بازی‌های قابل قبول، بعنوان یک اثر سینمایی می‌پذیری و فارغ از جنبه مستندش استقلال کافی را برای یک فیلم درگیر کننده و نسبتا تماشایی دارد. شخصیت‌پردازی خوب، معرفی مختصر و درگیرکننده و پرهیز از گزاف‌گویی و اضافه‌گویی و جامه قداست پوشاندن به تن شخصیت، از جمله نکات قوت یک پردازش سینمایی است. در ادامه نیز پروداکشن عالی و بازسازی صحیح و بی‌نقص جغرافیا و فیلمبرداری و نور خوب و تدوین صحیح و خوش‌ریتم، فیلم را سرحال و جاندار ساخته که ناخواسته تا انتها به تماشا می‌نشینی و با لحظات نفسگیر جنگ همراه می‌شود.
پختگی بصری فیلم، جلوه‌های ویژه، طراحی صحنه و لباس درست، از جمله نکات قدرت فیلم است. لحظات خوبی هم در فیلم هست که همحسی خوبی ایجاد می‌کند. زدودن خاک و گل از موی شهید حسن‌پور با سر شکافته‌اش، برگردان شهید روی موتور به پشت جبهه، تصویر مروری رزمندگان درون سنگرها از نگاه فرمانده، دستمال گذاشتن زیر سر رزمنده نوجوان و آن باران بعد از خبر شهادت باکری…لحظات گیرایی در فیلم را رقم زده است. تنها نکته ناخوب فیلم افتادن ریتم و کشش در سکانس ماقبل آخر و پیش از حمله نهایی است که با یک تدوین مجدد و احیای ریتم رفع نقص می‌شود. ختم کلام آنکه می‌توان گفت روشن کردن آتش وطن‌دوستی و تحریک ملی‌گرایی و دفاع از مام میهن را توانستم در کف.زدن‌های مکرر تماشاگران و بروز احساسشان در تیتراژ پایانی فیلم ببینم.

“سادگی هوشمندانه”
“آپاراتچی”

“جلیل عاشق سینماست. اگرچه نقاش است و بی‌سواد اما چند فیلم ساخته و بر خلاف خواست پدر و البته حمایت همسر، کوشش می‌کند فیلمساز شود. سپردن نقش اول فیلم به ناصر شاپالاق که لات و چاقوکش شهر است، سبب بوجود آمدن مساله می‌شود اما…”

اقتباس داستانی همیشه با اما و اگر همراه است و به یک بحث کیفی میان ادبیات و سینما منجر می‌شود و البته که ادبیات همواره در قصه‌پردازی و خیال‌پردازی جلوتر است. برای من که داستان آپاراتچی نوشته روح‌الله رشیدی را نخوانده‌ام دیدن فیلم خالی از لطف نبود. این نکته را در همین اولین قدم، نشانه موفقیت فیلم فرض می‌کنم. چرا که در قیاس میان کیفیت روایت، همواره این ادبیات است که پشت سینما را به خاک رسانده است.
شروع این اقتباس با بازسازی تظاهرات دهه ۶۰ و سپس دستگیری فیلمساز همراه است. احتمال اعدام نقاش بی‌سواد عاشق‌پیشه، شروع ماجراست که سرعت خوبی به فیلم می‌دهد و به درستی سبب همراهی تماشاگر با فیلم می‌شود.
فیلمنامه‌نویس به درستی فضای قصه و آدم‌هایش را شناخته و پردازش کرده و در خلق ماجرا و پیچش‌های دراماتیک روایت و ارایه تیپ‌ها درست عمل کرده است. لوکیشن شهر کوچک ترک زبان جذابیت باورپذیر و نمکینی را به کار بخشیده است. طراحی صحنه و لباس نامرئی و در خدمت کار و بازی‌های باوزپذیر و میزانسن‌های درست و دقیق، سبب شده تا فیلم را بعنوان یک اثر قابل اعتنا، منسجم و دلنشین بپذیری.
بازی‌ها درست و حساب شده است. شوخی‌ها و مزه‌های فیلم به اندازه است و آن خامی لازمه باورپذیری فضای کلی فیلم بسیار زیرکانه و هوشمندانه است. مخالفت پدر و اصرارش بر زیرآب زدن پسرش اندکی جا نیفتاده و توجیه مناسبی نمی‌یابد اما به مرور پذیرفتنی می‌شود. فیلم در نیمه دچار افت اندکی می‌شود اما با آمدن کاراکتر ناصر شاپالاق و شروع ساخت فیلم در فیلم، ریتم و جذابیت دوباره به کار بازمی‌گردد. ختم کلام آنکه اگر تمایل به دیدن یک اثر ساده و بی‌ادعا و خودمانی با رگه‌‌های طنز خفیف دارید، از تماشای “آپارتچی” پشیمان نمی‌شوید و از سادگی هوشمندانه‌اش خوشتان خواهد آمد.

“نبرد لطیف”/ رضا خسروزاد

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:
نگاهی به فیلم “دست ناپیدا”
انسیه شاه حسینی

“عکاس خانمی عازم جبهه گشته و گروهش را گم می‌کند. آشنایی با زنانی که لباش شهیدان را می‌شویند و در پشت جبهه از خودگذشتگی می‌کنند سبب تغییر دیدگاه او می‌شود…”

فیلم‌ بر اساس تجربیات فیلمساز تلاش دارد فضای واقعی دوران جنگ را بازنمایی کند. بر همین اساس رویکردی کاملا زنانه به فیلم دارد. از شخصیت اصلی لیلا گرفته تا کاراکترهای فرعی اصلی که زنان پشت جبهه هستند، موکد نقش پررنگ زنان است. لیلا که سرخورده از زندگی مشترک است تصمیم دارد تا رها از اسارت شوهر ناسازگارش، خودش را پیدا کند و فردی مفید برای جامعه‌اش باشد. تمام تلاش فیلمساز رساندن تماشاگر به این نکته است که زنان همدوش مردان یک جامعه را می‌سازند و چه بسا نقش آنها بسیار بیش از مردها در حفظ نسل و تربیت و پرورش است. نجات سارا دختربچه بی‌سرپرست از کارون و بعدتر نجات امید کودک شیرخوار بجا مانده از مادری شهید و احتمالا پذیرش سرپرستی و تربیت او نیز موکد همین نظر است.
فیلم اما فاقد شخصیت‌پردازی قابل قبول است و صرفا کاراکترها در حد تیپ می‌مانند و تماشاگر هرگز با لیلا یا سایر شخصیت‌ها دعوت به همذات‌پنداری نمی‌شوند. به همین جهت است که فیلمساز در جهت خلق فضای روحی مذهبی با قابهای زیبایی همچون دیگ‌های شستشوی لباس‌ها و خونابه، کوه لباسهای خونین، مجروحان زیر درخت و سرم‌های آویخته از شاخه‌ها و صحنه‌هایی از این دست تلاش می‌کند دل تماشاگر را به دست بیاورد اما به جهت فقد ارتباط کافی با شخصیت اول، این صحنه‌ها تا حد زیادی کارکردی جز زیبایی بصری و غافلگیری لحظه‌ای پیدا نمی‌کنند. در نهایت “دست پنهان” با آنکه قابلیت تبدیل شدن به یک اثر قابل توجه را داشته اما متاسفانه در ساختار کلی بیشتر به یک شاعرانه‌ کلیپ‌وار و نبردی لطیف نزدیک شده است تا ساختاری سینمایی و یک فیلم دفاع مقدس.

“تابستان سرد”       نگاهی به فیلم “تابستان همان سال” محمود کلاری

“جواهرات عمه گم می‌شود و جهت پیداکردنش، عطا را پیش رَمالی آیینه‌بین می‌برند و او ناخواسته مشخصات داوود پسرخاله جوان و مهربانش را می‌دهد و این آغاز دردسرها زندگی اوست…”

آغاز فیلم با نریشن، روایتی ساده و سرراست و بی‌حاشیه را شروع می‌کند. لطافت روایی پسربچه با قاب‌بندی‌های دقیق و جذاب و میزانسن‌های حساب شده، جذابیت شروع فیلم را بالا برده است. دیدن قاب‌بندی‌های درست‌ و توجه به رنگ و نور و رعایت کمپوزیسیون صحنه‌ها خالی از لطف نیست. البته از فیلمبرداری چون محمود کلاری هم همین انتظار می‌رود. فیلم در ادامه اما با اُفت دراماتیک به کُندی و درجا‌زدن داستان و فرودِ ریتم، دچار می‌شود و از آن گیرایی آغازین به شدت کاسته می‌شود. افتادن ریتم بخصوص در یک‌چهارم پایانی فیلم، قاب‌بندی‌های خوش آب‌ورنگ و بازی خوب بازیگران را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و عدم همراهی نسبی تماشاگر را به همراه دارد. سادگی صحنه‌ها و طراحی صحنه در کنار نور و رنگ درست، همراه با بازی‌های بسیار خوب دیدن فیلم را لذت‌بخش کرده است.
البته یکی دو سکانس در ارایه اطلاعات یا بسط و گسترش داستان کمک نمی‌کند و تطویل بی‌مورد به روایت می‌دهد. همچنین صحنه‌ خواب پسربچه و سیلاب در خانه‌ی رمال با آن کودکان زال چندان در وجه معنایی فیلم جا نیفتاده است.
بازی‌های خوب و لطیف و در خدمت کار و پرهیز از نمایش بیمورد چهره‌ها و بازی‌گیری بسیار عالی از بازیگران خردسال از جمله نکات خوب فیلم است.

به اسم رسانه به کام نامعلومان

بعداز1388خورشیدی بسیار روی داده است.تعداد فعالان عرصه رسانه های سینمایی مشخص است.نهایتا از دویست سیصد نفر عبور نمی کند.چه خبرنگار چه نویسنده و منتقد اما هر سال در سینمای رسانه ها در جشنواره های فیلم فجر بالغ بر هزار فرد نامعلوم دیده می شوند که برایشان با خانواده گرامی کارت صادر شده است و همراه با چیبس و مخلفات فیلم می بینند و…عرصه کار را برای فعالین رسانه بسیار تنگ و دشوار می کنند.صف بسیار طولانی که در نتیجه حضور این کارت صادر شدگان نامعلوم الحال در سینمای رسانه بر سر ورود به سالن،گرفتن شام،دستشویی رفتن و…ایجاد می شود سرسام آور است و مصیبت زا…و با برنامه ریزی فشرده و غیرکارشناسی جشنواره…عرصه را برای بدنه اصلی رسانه های سینمایی کشور طاقت فرسا می کند.در این میان هرچه دبیر گماشته شده در جشنو واره پرت تر…مصیبت افزون تر…امسال هم یکی از آن سالهاست که مصیبت اهالی رسانه در فعالیت آسان برای کار خبری و تحلیلی بواسطه حضور همیشگی این نامعلوم الحالان در خانه جشنواره، بسیار است.ارج و قرب اینان نزد مسیولان جشنواره قابل مقایسه با اهالی رسانه های سینمایی نیست.انگار اینجا خانه آنهاست و ما مطبوعاتی های سینمایی استخوان خرد کرده جای آنها را اشغال کرده ایم.روزگار وارونه ایست برادر…وارونه وارونه

#به_ اسم_ رسانه_ به_ کام _نامعلومان

برکت نان ندارد

شرکت برکت وابسته به ستاد اجرایی فرمان امام که امسال مسیول ارایه پذیرایی و شام سینمای رسانه هاست در سبد غذایی حود از دادن نان کنار غذا به اهالی رسانه امساک می ورزد.این در حالیست که مشخص نیست این شرکت بواسطه کدام مناقصه یا رایزنی این قرارداد بزرگ را با جشنواره امسال فیلم فجر بسته است.پرسش های زیادی در این زمینه مطرح است.حجم غذای شام ارایه شده به اهالی رسانه نیز به قدر سیر شدن یک نوجوان یا خردسال است نه افراد بزرگسال. 

نگاهی به فیلم های دو روز اول جشنواره/رضا خسروزاد

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو: رضا خسرو زاد

توهمِ شکار

شروع جشنواره و روز آغازین همیشه با تداخل برنامه‌ها و تاخیر و عدم هماهنگی عجین است.
امروز دو فیلم از برنامه روز نخست را در لابلای تجدید دیدار دوستان و حرف و گپ‌ و گفت دیدم که شروع خوبی برای یک جشنواره سینمایی نبود. انتظار و سطح توقع و نوع نگاه را هرقدر هم در این سال‌ها تنزل داده باشند بازهم مدیوم سینما و تصویر باید از حداقلِ استانداردی برخوردار باشد که اگر در نظر گرفته نشود، مخاطب اساسا با چیزی به نام‌ سینما و فیلم سینمایی روبرو نخواهد شد و محصول نهایی هرقدر هم که نام سینمایی را ید‌ک بکشد، هرگز نخواهد توانست نظر مخاطب واقعی سینما و فیلم‌شناس را جذب کند. آنچه در روزگار حاظر و نزد مدیران فرهنگ و هنر و بخصوص در مقوله سینما می‌بینیم، توهم بازسازی و تعریف سینما و شکار مخاطبان جدید در قالب تئوری مطلوب و سیاست موردنظر است.

“شکار حلزون”
کارگران؛ محسن جسور

“بهنام فرزند دکتر داوری زنی را برای پدر تنها و افتاده خود اجیر می‌کند تا به امورات او برسد. زن که پدر و شوهر سابقش توسط دکتر محکوم شده‌اند، باعث می‌شود تا قاضی بازنشسته برای جبران اعمال گذشته اقدام کند…”

اولین مواجهه و پرسش برایم نام فیلم بود. هر جور به قواره و داستان فیلم نگاه می‌کنم به پاسخ مشخصی در این‌باره نمی‌رسم مگر ارجاع به شنیدن ندای درونی که ممکن نیست مگر با وجدان بیدار که در وجه کنایی معادلش کم‌شنوا بودن پسربچه و نیازش به سمعک برای شنیدن صدا در فیلم است. ایراد آنجاست که فیلمساز هیچ ارجاع درست و سرراستی به تماشاگر برای این مسئاله نمی‌دهد.
دکتر داوری که اکنون ناتوان و درمانده است تلاش می‌کند تا حداقل یکمورد از خطاهای خودش را درست کند و البته که در اجرای همین یکمورد هم ناتوان است. نمونه‌ای از بیشمار آدم‌هایی که مسیر را به انتها رسانده و دریافته‌اند که زندگی را غلط رفته‌اند. ارجاعات فرامتنی به دستگاه قضا و نمونه‌های مشخصا مطرح در ابتدای انقلاب و توجیه عملکردشان در اجرای قانون و نه الزاما پیاده‌سازی عدالت، مسیر بیراهه‌ایست به تطهیرِ ناموجه آدم‌هایی که خودخواسته و دانسته مسیری رفتند که حالا دیگر مطلوبِ موردنظر نیست. فیلم از انسجام داستانی و روایی لازم جهت سرپا ماندن برخوردار نشده و همراهی و به انتها رساندنش نیاز به مساحمه و تحمل دارد.
روابط آدم‌ها و شخصیت‌های داستان بطور کامل منعقد نشده و نمی‌شود، تا همراهی و هم‌حسی تماشاگر را با خود به دنبال داشته باشد.این ضعف تا آنجا پیش می‌رود که در احساسی‌ترین صحنه‌ها واکنش تماشاگر همچنان نظاره‌گرِ متبسم است. اگرچه فیلمساز تلاش دارد در برخی سکانس‌ها، مانند عبور شترمرغ‌ها در پس‌زمینه حضور بهنام و نقد شخصیت پسر قاضی در معادلسازی با تمثیل شترمرغ و یا سکانس آتش‌زدن پرونده‌ها توسط دکتر و سوختن در آتش اعمال گذشته، ارجاعات فرامتنی داشته باشد، اما این ارجاعات به سبب عدم قوام و جاافتادگی داستان راه به جایی نمی‌برد.

“دو روز دیرتر”
کارگردان؛ اصغر نعیمی

“خواهر مجرد آقاجان در جشن تولد صدسالگی‌اش فوت می‌کند و ثروتش به آقاجان عطار می‌رسد. آقاجان تصمیم دارد این ثروت را بین نوه‌ها تقسیم کند. سهیل داماد کوچک آقاجان و همسرش که بچه‌دار نمی‌شوند تلاش می‌کنند تا از قافله عقب نمانند. اما درست وقتی که دارای فرزند می‌شوند…”

تاکید بر فرزندآوری و ازدیاد جمعیت از جمله فرازهای مطلوب و موکد است که طبیعتا حمایت و همراهی دولتی را نیز به همراه دارد. پرداختن و دستمایه قرار دادن چنین سوژه‌ای اگر بر مدار واقع‌نگری اجتماعی نباشد می‌تواند تبعات ناخواسته‌ای را به همراه داشته باشد. به همین جهت فیلمساز تلاش کرده تا با یکی به نعل و یکی به میخ زدن، هردوسوی این جبهه را راضی نگاه دارد.
فیلم شلوغ و پرسرو صدا شروع می‌شود. حجم‌زیاد آدم‌ها و دیالوگها و دادکشیدن‌های مداوم آقاجان به جای حرف زدن با بازی تیپ و لهجه ترکی، در همان شروع فیلم روی اعصاب و از حوصله خارج است. پر دیالوگ بودن صحنه‌ها و تکرار بی‌مورد و بیش از اندازه برخی کلام‌ها و اکت‌ها و موسیقی اندک و بی‌ربط، عدم همراهی مخاطب را به همراه دارد.
نگاه سنتی آقاجان و تمایلش به طب سنتی و مغازه عطاری در تقابل با خانم دکتر و طب مدرن، کلیشه‌ی تکراری و بی‌کارکردی‌ست که رمق چندانی به داستان نمی‌دهد و فیلم علیرغم تلاش و تمایل فیلمساز نمی‌تواند مخاطب را با خود همراه سازد.

“بی‌بدن”
مرتضی حسینعلی‌زاده

“شکوهی بازپرس ویژه، درگیر پرونده ارغوان دانشجوی گمشده است. او تلاش دارد تا گره از پرونده بگشاید که با احتمال قتل توسط سروش دوست پسرش ارغوان مواجه می‌گردد. با تحقیقات بیشتر مسائل پیچیده‌تری مطرح می‌شود و این آغاز تقابل دو خانواده در مساله قصاص است…”

داستان‌های جنایی_معمایی همیشه بستر مناسبی برای طرح و توطئه و ایجاد تعلیق و هیجان در فیلم هستند. اما از آنجا که پرداختن به اجرای عدالت و طرح مباحثی چون درستی و نادرستی قوانین و نحوه‌ی رسیدن به روشنگری در پرونده‌های کیفری و بعبارتی مضامین اجتماعی، جایگزین پیرنگبندی درامِ قصه و موضوع می‌شود، می‌توان گفت فیلم از اثری جنایی_معمایی به محصولی اجتماعی_آسیب‌شناسانه بدل می‌شود که اگر جذابیت‌های روایی و بصری درستی نداشته باشد در حد اثری تلویزیونی تنزل پیدا می‌کند.
“بی‌بدن”خوب شروع می‌شود و به درستی و سرراستی پایه‌های درام را بنا می‌کند اما گسترش و لایه‌بندی درستی پیدا نمی‌کند و از این لحاظ بسیار نزدیک می‌شود به آثار سینمایی مشابه در سال‌های اخیر.
“بی‌بدن” می‌توانست با اندکی سخت‌گیری و پردازش حرفه‌ای‌تر چه در فیلمنامه و چه در کارگردانی، بدل به فیلمی سرحال و توانمند شود.
اما ظاهرا فیلمساز به همان حداقل‌های کلیشه‌ای بسنده کرده است.

“تابستان همان سال”
محمود کلاری

“در کِش‌وقوس تحولات اجتماعی دهه سی، عطا پسربچه هفت ساله که پدرش زندانی سیاسی است، با مادر و مادربزرگ و عمه‌اش در خانه سنتی‌‌شان زندگی می‌کنند. جواهرات عمه گم می‌شود. عطا را پیش آیینه‌بین می‌برند و او ناخواسته مشخصات داوود پسرخاله جوان و مهربانش را می‌دهد و…”

روایت فیلم با فرمت نریشن، کلیشه‌ای اما ساده و سرراست داستان را شروع می‌کند. لطافت روایی پسربچه، قاب‌بندی‌های دقیق و جذاب، میزانسن‌های روایی و چیدمان بصری درست تصاویر، جذابیت آغازین فیلم را دوچندان می‌کند. اما در ادامه و با اُفت کششمندی زیبایی قاب‌ها و شناخت اولیه شخصیت‌ها، کُندی بیش از اندازه‌ی روایت و درجا زدن داستان و فرود ریتم، باعث می‌شود گیرایی فیلم به شدت آسیب ببیند.
افتادن ریتم بخصوص در یک‌چهارم پایانی فیلم،
قاب‌بندی‌های و تصاویر خوش آب‌ورنگ و بازی خوب بازیگران را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و دلزدگی نسبی و عدم همراهی کامل تماشاگر را به همراه دارد. همچنین است اجرای صحنه‌هایی با کارکرد مشابه که کمکی به ارائه اطلاعات یا بسط و گسترش داستان نمی‌کند و تطویل بی‌مورد به روایت می‌دهند.
لازم به اشاره است که دلپذیری فضای داستان و حس و حال لطیف صحنه‌ها تا نیمه‌های فیلم بستر مناسبی برای طرح مضمون و محتوای مورد نظر فیلمساز است که متاسفانه ضعف و سستی داستان و عدم ارجاعِ مشخص به جریانات و آدم‌های سیاسی آن دوران، از مخاطب تمرکز زدایی می‌کند و مسیر روشنی نمی‌یابد. به نظر می‌رسد فیلمساز به همین مضمون بسنده می‌کند که سیاست و عشق آبشان به یک جوی نمی‌رود و چه آدم‌های پاک و بی‌آلایشی که تقدیرشان را دیگران رقم زده‌اند.

نگاهی به فیلم “تمساح خونی”ساخته جواد عزتی

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو: رضا خسروزاد

“پیمان و هومن، دلالهای خرده‌پای دلار با بیست هزاردلار پول امانی دستشان، در یک کلاپ خصوصی قمار می‌کنند و از فرید، پادوی رئیس بزرگ پانصدهزاردلار ببرند. در ادامه درگیری‌های دزد و پلیسی موقعیت‌های کمیک و طنزی را رقم می‌زند…”

فیلم با شتاب و خوش‌ریتم شروع می‌شود و با تکیه بر کمدی موقعیت‌ پیش می‌رود. فیلمساز با طرح کلی فرضیه داستانی‌اش به سرعت تمرکز را بر موقعیت‌های طنز بنا می‌گذارد. گریز از روایت محوری و پرداختن به کمدی موقعیت اگرچه کلیت کار را بلحاظ داستانی سست می‌کند اما شکلی از راحتی و سیالیت در پرداختن به صحنه‌ها را به فیلمساز می‌دهد.خوش‌ریتمی و پرکاراکتر بودن و ضرباهنگ و تمپوی بالا از جمله نکات قابل توجه فیلم است و احتمالا شوخی‌های کلامی آن سبب جذب مخاطب ساده‌پسند و بدنبال خنده‌ی این دوران باشد.

زاکانی ؛ دشمن مردم

پیرو انتشار طومار دادخواهی اهالی ری مبنی برضرورت بازگشایی و رفع موانع عبور ازمیدان مرکزی ری به اصلی ترین خیابان مرکزی 24متری؛زاکانی شهردار نالایق تهران در واکنشی عجیب با دهن کجی به این خواسته مردم ری امضا کنندگان این طومار را تهدید کرد.وی در مصاحبه ای گفت طومار این امضا کنندگان را درهم خواهم پیچید.این در حالیست که هزاران نفر از اهالی و کسبه مرکز ری درخواست دارند جلوی این تصمیم نابخردانه و حسینفلی خانی زاکانی گرفته شود و ورودی 24متری از میدان اصلی برای وسایل نقلیه باز شود.بنابرگزارش های رسیده مردمی از آنجا حجم گستردگی واکنش مردم ری به این نابخردی و تصمیم سلیقه ای بسیار است این شهرادار ناشایست با وعده های سرکاری،سعی در فریفتن برخی از کسبه بزرگ و پاساژ دارهای برجسته این خیابان دارد.از آنجا که زاکانی فقط به درد رجز خوانی توخالی می خورد و فاقد شایستگی برای کارهای اجرایی ست و نابخردیش بر درو دیوار باغات ملک8هزارساله ری{تهران}هویدا ست ترافیک بسیار سنگینی بواسطه این تصمیم سلیقه ای بر جاده قدیم تهران ری و منطقه مرکزی این ملک هشت هزارساله حاکم کرده است و در قبال خواست رازیان گوشش ناشنوا و چشمش نابیناست.وی هیچ گونه انتقادی را برنمی تابد و آنرا با تهدید جانی و پاک کردن صورت مسیله جواب می دهد.ازین بدتر اعضای شورای شهر تهران است که درقبال این مشکلات عظیمی که این شهردار نالایق ایجاد کرده هرگز وظیفه ذاتی خود را انجام نمی دهند و مردم را نمایندگی نمی کنند.حدودهفت ماه است که میدان و این خیابان ری بسته شده و مردم ری اسیر این نابخردی شهردار رجز خوان شده است…رازیان در این طومار از مسیولین سطح یک کشور خواسته اند که جلوی اینگونه سلیقه محوری ها گرفته شود اما دریغ از یک صدای همراهی…

عقده حقارت؛ تخریب برای…

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو: بعضی‌ها هم اینطورند؛ یک عمر ذائقه‌سنجی کردند، به هر جمعیتی نالان شدند اما استعداد هیچ کاری را نداشتند، حالا الکی خودشان را می‌زنند به یک کاری و چون استعداد ندارند، برای دیده شدن، شخصیت‌های برجسته اجتماعی و جامعه را به سخره می‌گیرند. اینان اینقدر هوشمند نیستند که بفهمند «آدم زرنگ همیشه یه پاش تو چاله ست». فقط اکنونشان را می‌بینند و قد فکرشان آنقدر نیست که بیش از منفعت و  حالشان را ببینند. حتا اگر چند دهه باشد که در نبشتن باشند اما چون حقیقت را درک نکرده‌اند و بویی از آن نبرده‌اند و منفعت، همه چیزشان است، نبشتن را معبری برای رسیدن به منزل منفعت می‌بینند و اصلا درکی از این ندارند که مایه اصلی نبشتن، حقیقت و جوشش درونی است؛ جوششی که منجر به زایش حقیقت و بازنمایی آن است، نه وارونه نمایی و مجالی برای انتقام عقده ادیپ خود.

اخیرا یکی از این منفعت پرستان که حزب باد است و برای دیده‌شدن و  کسب منفعت در زندگی‌اش هر کاری انجام داده، در یک دوریالی در یکی از تارنماهای داخلی، کاری ساخته سرتاسر مبتذل و ادیپ‌وار . در این کار سخیف و بی‌ارزش توهین‌های بسیاری به جامعه شده: اول اینکه این آدم سخیف فهم مخاطب و جامعه خود را دست کم گرفته و ساختار درامش باسمه‌ای و آبکی است و دو ریالی‌اش فاقد اعتبار در این وانفسای روزگار وارونه‌شده‌ی ایران. دوم اینکه برخی از شخصیت‌های برجسته اجتماعی ایران را که در کار خود کم‌نظیر بوده‌اند معادل سازی، وارونه‌نمایی و تخریب کرده است؛ از جمله این شخصیت‌ها شمس مطبوعات ایران بوده که  یک سرمایه اجتماعی قابل تأمل در تاریخ مطبوعات و بهترین سردبیر روزنامه‌های چهار دهه اخیر ایران است. کسی که هر روزنامه‌ای که سردبیرش بوده، آن روزنامه پرمخاطب ترین بوده و بسیار پر شمارگان. تولید محتوای درجه یک به خصوص در حوزه سیاسی و اجتماعی به قد قامت فکر این انسان خوش‌ذوق در حالت بیشینی و مطلوب قرار داشته است و به همین واسطه روزنامه‌هایش همیشه بر افکار عمومی و مردم تأثیر قابل ملاحظه گذاشته و چون در ۸ سال سردبیری‌اش در کیهان فرصت و مجال آن را داشته که تجربه خوانش و یادگیری از آثار منتشره بزرگان مطبوعات را داشته باشد، این فرصت کم‌نظیر؛ او را تبدیل به یک سردبیر خوش‌ذوق و عمیق کرده است. اکنون که این سرمایه اجتماعی بزرگ در تبعیدی ناخواسته به شغل شریف دیگری مشغول است و در آن شغل نیز موفق؛ عقده موفقیت کم‌نظیر او هنوز در ذهن آدم‌های کوتوله‌ای جاری و ساری است و عقده ادیپ‌وار در دو ریالی که در شبکه نمایش خانگی در حال پخش است به تخریب این شمس واقعی مطبوعات پرداخته‌اند. واقعا این همه بی‌شرمی را چه می‌توان گفت و نبشت؟ انسان حقیری که اکنون بعد از این تخریب بچه‌گانه به دست و پای شمس مطبوعات افتاده که من قصد اهانت به شما را نداشتم و به اهالی مطبوعات بگویید مرا مورد نوازش قرار ندهند و… هکذا؛ یا زنگی زنگی یا رومی روم.

این گفتارها و رفتارها فقط از آدم‌های حقیر برمی‌آید؛ حقیرانی که هیچ نی‌اند اما همه چیزند و همه جا مقرب. این آدم حقیر حتا حرمت پدر خود را هم که از زحمت‌کشان مطبوعات قدیم است نگه نداشته و این درک و شعور را ندارد که اقبال عمومی و مستمر یک مطبوعاتی در نزد مردم در سالیان متوالی اتفاقی و شانسی نیست. یک عمر مطالعه و هوش بالا می طلبد که آدمی به چنین جایگاه کم‌نظیری برسد. شمسی که حتا در شرایط محدود و پر از خط قرمز اکنون اگر بدو اجازه دهند روزنامه‌ای درآورد بدون شک شمارگانی چند ده‌هزاری خواهد داشت، آنهم در شرایطی که اکنون شمارگان کل روزنامه‌های کشور به سی، چهل هزار نسخه در روز هم نمی‌رسد. واقعا چه می‌توان گفت از این همه بی‌خردی و قدر سرمایه‌های اجتماعی خود را از سوی قدرت ندانستن. با تخریب و تهمت، اینگونه افراد حقیر نمی‌شوند بلکه تهمت‌زننده و تخریب‌گر خود را ناخواسته در دره سقوط پرتاب می‌کند. تخریب‌گری که در چند سال سردبیری‌اش در یک روزنامه به ظاهر هنری هیچ نوفیق و موفقیتی نداشت؛ به باسمه‌ای‌ترین شیوه ممکن کاغذی را سیاه می‌کرد و بدون آنکه تأثیری بر مخاطب داشته باشد قیافه آنچنانی به خود می‌گرفت. آدمی حیرت می‌کند ازین همه وقاحت و عقده خود بزرگ‌بینی. فردی که نه فیلمنامه‌نویس خوبی است، نه روزنامه‌نگار  و نه هیچ کار  اما ادعای بلندی در این مشاغل دارد و قامت کوتاهش اجازه نمی‌دهد این همه کوچکی خود را ببیند. آرزوی شفای عاجل برای همه کوتاه‌قامتان این روزگار در ایران یک آرزوی جمعی است…

  امیرفرض اللهی

 

توقف شور زندگي در شهر ۸ هزار ساله « ری»

«طومار دادخواهي» ساكنين و كسبه اهالي ري خطاب به روساي سه قوه درباره تعطيلي ۸ ماهه مركز شهر
روزنامه اعتماد: گروه اجتماعي| ساماندهي ميدان شهرري طي دو فاز «طراحي المان» و «احداث پياده‌راه در خيابان فداييان اسلام»؛ اينها نام دو پروژه‌اي است كه از حدود يك‌سال پيش زندگي را براي اهالي شهر تاريخي چسبيده به پايتخت يعني «ري» سخت كرده و به نظر مي‌آيد اين «توقف زندگي و كسب‌وكار» قرار نيست به سرانجام برسد. كار تا جايي پيش رفته كه اهالي اين منطقه در طوماري كه با امضاي چند صدنفر از ساكنين منطقه، بازاريان و تشكل‌هاي شهري رسيده، خطاب به روساي قوه مقننه، قضاييه و چندين نهاد ناظر و قضايي خواستار برخورد با عاملان و يافتن راهي براي از سرگيري شور زندگي در اين منطقه شدند. بررسي اخبار مرتبط با اين پروژه نشان مي‌دهد كه حتي بر اساس آنچه مسوولان وعده داده بودند، حالا بايد اين پروژه به سرانجام مي‌رسيد، اما گويا ماه به ماه نهايي شدن اين پروژه به تاخير مي‌افتد و زمان‌هاي تازه‌اي به عنوان تاريخ پايان پروژه معرفي مي‌شود. «اعتماد» پس از تماس اهالي اين منطقه با روزنامه و درخواست پيگيري اين موضوع و همچنين دريافت نسخه‌اي از اين طومار در تماس با مقامات مرتبط در حوزه شهري خواستار پاسخ اين مسوولان شد، اما شهرداري منطقه ۲۰ ماجرا را به سازمان زيباسازي نسبت مي‌دهد و زيباسازي هم معاونت خدمات شهرداري را مسوول مي‌داند و اين سيكل همين‌طور ادامه پيدا مي‌كند بي‌آنكه پاسخي شفاف در اين‌بار به شهروندان و منتقدان چنين پروژه‌اي ارايه شود. ماجرا اما دقيقا چيست و منتقدان و اهالي ملك ري چه مي‌گويند؟

ماجراي پروژه‌اي خبرساز كه شهر را قفل كرده است

جست‌وجويي ساده در اخبار مربوط به شهرري، بحث درباره يك پروژه را برجسته مي‌كند و حالا نزديك به يك‌سال است كه هفته‌اي نيست نقد و نظري درباره مركز قفل‌ شده اين شهر منتشر نشود؛ موضوعي كه حتي بسياري از كارشناسان حوزه شهري و مسوولان نزديك به تيم مديريت كنوني هم نسبت به آن نقد دارند و مي‌گويند چنين پروژه‌اي چندان اولويت ندارد و حالا كه به مرحله اجرا رسيده نبايد اينقدر طول مي‌كشيد. به عنوان مثال در ارديبهشت ۱۴۰۲ رسانه‌هاي محلي از آغاز «بازآفريني و بازپيرايي در اطراف حرم عبدالعظيم(ع)» نوشتند و مدعي شدند كه «ميدان شهرري سامان مي‌گيرد.» همان زمان رييس شوراي شهرستان ري با اشاره به آغاز عمليات اجرايي بازآفريني و بازپيرايي در اطراف حرم عبدالعظيم(ع) گفته بود كه ساماندهي ميدان شهرري طي دو فاز «طراحي المان» و «احداث پياده‌راه در خيابان فداييان اسلام» اجرا مي‌شود و درباره روند آن گفته بود: «بازآفريني و بازپيرايي ميدان شهرري را به عنوان يك كارويژه‌ در دستور كار قرار داريم و از ابتداي سال 1401 اين طرح در سازمان زيباسازي شهرداري تهران به مطالعه گذاشته شد. اساتيد معتبري در حوزه معماري و شهرسازي اهتمام ويژه به اين طرح داشتند و در نهايت يك طرح بسيار فاخر طراحي شد و جلسه تبيين و بازديدهاي ميداني انجام و تذكرات نسبت به اصلاح طرح ارايه شد.» جعفر شربياني، رييس شوراي اسلامي شهرستان ري درباره ديگر جزييات هم به فارس گفته بود كه «فاز اول مربوط به خود ميدان و المان داخل ميدان است كه كارگاه آن تجهيز شده و عمليات اجرايي آن نيز شروع شده است. فراخوان نيز اعلام شده تا يكي از بهترين طرح‌هايي كه متناسب با تاريخ باستاني و سبقه مذهبي ري دارد به عنوان المان انتخاب شود. در اين طرح يك پيشخوان از ابتداي خيابان فداييان اسلام در ميدان شهرري تا مقابل بيمارستان فيروزآبادي به صورت شيب‌دار اجرا مي‌شود و ادغام پارك زكرياي رازي نيز در اين پيشخوان به عنوان فضاسازي شهري و فاخر انجام خواهد شد.» نكته مهم اين بحث اما ماجراي ترافيكي و قفل‌ شدن شهر است كه همان موقع هم محل بحث بود، اما مسوولان مدعي بودند كه مساله‌ساز نخواهد شد. به عنوان مثال شربياني پيش‌تر در اين باره گفته بود: «در اين طرح كمترين مداخله ترافيكي را داريم و احداث زيرگذر كنسل شده است و فقط به لحاظ كالبدي بازآفريني و بازپيرايي انجام مي‌شود و اين محدوده يك مكان براي برگزاري اجتماعات مذهبي، ملي، جشن‌ها و مراسمات شهرستان نيز خواهد بود. طرح پياده‌راه از ميدان ساعي تا ميدان مدرس توسط سازمان زيباسازي براي اجرا آماده شده و تامين اعتبار نيز صورت گرفته و در مرحله پاياني انتخاب پيمانكار است و در اين طرح از معارضات آب قنات هم در فضاسازي استفاده خواهد شد.» بيش از ۸ ماه از زمان چنين اظهاراتي گذشته اما همچنان اين موضوع نه تنها به سرانجام نرسيده كه شرايط بغرنجي براي كسبه و اهالي اين منطقه ايجاد كرده است.

«طومار دادخواهي» اهالي «قبله تهران»

اهالي ملك ري كه به «قبله تهران» هم معروف است در طوماري بزرگ با هزاران امضا خطاب به مسوولان مملكت نسبت به آنچه «نابخردي شهرداري تهران» عنوان كردند، خواستار كمك به رفع موضوع و برخورد با متخلفان شدند. در بخشي از اين نامه و طومار كه به امضاي هزاران تن از ساكنين و كسبه اهالي ملك ري رسيده است و نسخه‌اي از آن هم براي خبرنگار «اعتماد» ارسال شده از رييس‌جمهوري، رييس قوه قضاييه، سازمان بازرسي كل كشور و ديوان عدالت اداري خواسته شده جلوي نابخردي مسوولان در بستن اصلي‌ترين خيابان مركزي ري كه منجر به ايجاد مشكلات فراواني شده، گرفته شود. اهالي همچنين در اين باره به «اعتماد» مي‌گويند: «سد تردد در نتيجه اين شرايط و پروژه باعث ترافيكي هميشگي و طاقت‌فرسا براي ساكنين ري شده كه رونق كسب را هم از اين منطقه مركزي اين شهر8 هزار ساله گرفته است.» يكي از كسبه بازار ري درباره اين شرايط به «اعتماد» مي‌گويد: «آقاي زاكاني به بهانه سنگفرش و پياده‌راه‌سازي حدود شش ماه است ميدان اصلي ري را بسته و جلوي تردد مردم از خيابان 24متري را گرفته است. او به جاي پاسخگويي مسوولانه با حضور در مسجد بهانه‌هاي مختلفي آورده و پروژه يك هفتگي را هفت ماهه ساخته است.» خلاصه اعتراض و نقد ساكنان و كسبه اين منطقه به اين صورت است كه «حدود ۷ ماه از محصور شدن ميدان شهرري به منظور حذف المان نامناسب ميدان و اجراي پروژه‌اي به منظور بهسازي و زيباسازي اين ميدان و تحمل شلوغي، خاك و محدوديت رفت‌وآمد توسط مردم مي‌گذرد، اما هنوز نه تنها به سرانجام نرسيده كه همچنان مشكلات پابرجاست و روز‌به‌روز هم بيشتر مي‌شود.» اين توضيحات در حالي است كه اهالي حتي به نتيجه رونمايي‌شده هم به‌ شدت نقد دارند و مي‌گويند نه تنها تحولي ايجاد نشده و زيبايي‌اي رخ نداده كه همچنان هم مشكلات پابرجاست.

عذرخواهي ديرهنگام؟

اگرچه انتقادات به اين پروژه از ماه‌ها پيش و حتي قبل از آغاز ساخت آغاز شده بود و اهالي پيش‌بيني اين شرايط را داشتند، اما مسوولان شهرداري چندان توجهي به اين انتقادات نداشتند و كار به جايي كشيده شد كه به تازگي يك عضو شوراي شهر تهران از مردم شهرري براي پروژه عذرخواهي كرد؛ عذرخواهي‌اي كه از نگاه بسياري از اهالي ديرهنگام و غيرسازنده است. براساس گزارش خبر تسنيم، هفته پيش جلسه ديدار مردمي اصناف خيابان شهيد بيات (24 متري) شهرري با اعضاي شوراي شهر تهران و شهردار منطقه 20 در مسجد اميرالمومنين(ع) برگزار شد كه در آن بحث اين پروژه هم بارها از زبان اهالي و مسوولان مطرح شد. در اين جلسه يكي از زنان حاضر در برنامه از عدم پيش‌بيني خط اتوبوسراني و تاكسي در محدوده ميدان شهرري و خيابان بيات گلايه كرد و گفت: مردم اين منطقه به‌ واسطه ترافيك موجود در ميدان شهرري و خيابان بيات و نيز نياز به حمل‌ونقل ارزان، بيش از هر چيز به خط اتوبوسراني نياز دارند و حذف اين خدمت شايسته نيست. علاوه ‌بر اين يكي ديگر از اهالي ابتداي خيابان بيات از تجمع معتادان متجاهر و دستفروشان اجناس دست ‌دوم در بخشي از پياده‌راه گلايه داشت و افزود: هنوز طرح پياده‌راه تكميل نشده، اما شاهديم كه افراد معلوم‌الحال و مستعمل‌فروش كه اغلب در ميان آنها سارق و خرده‌فروش مواد مخدر نيز هست، در اين پياده‌راه بساط مي‌كنند و بخش زيادي از پياده‌راه را اشغال كردند. نماينده كسبه ميدان حضرت عبدالعظيم نيز در اين ديدار از عدم تردد خودروها در ميدان گلايه كرد و گفت: به نظر مي‌رسد با سنگفرش شدن كامل ميدان امكان ورود خودروها وجود نداشته باشد، لذا به ‌واسطه نبود دسترسي مناسب اگر اين دسترسي محدود شود، مشتريان براي خريد از اين منطقه تمايل كمتري خواهند داشت. در ادامه همچنين غلامرضا شنگي، شهردار منطقه گفته كه «در حال حاضر اين پروژه در مراحل پاياني قرار دارد و بر اساس وعده سازمان زيباسازي شهرداري تهران تا دهه فجر افتتاح خواهد شد.» علاوه‌ بر اين جعفر شربياني، عضو شورا هم در اين جلسه گفت: «از طرف مديريت شهري تهران از مردم شريف شهرري، كسبه 24 متري و تمامي كساني كه اجراي اين پروژه موجب ايجاد نارضايتي براي آنها شده است، عذرخواهي مي‌كنم. اين پروژه با هدف خدمات‌رساني بهتر به مردم آغاز شد، اما در اجرا موجب بروز مشكلاتي براي كسبه و اهالي شد كه تلاش كرديم در حين كار رضايت مردم را كسب كنيم.»

خبرنگار «اعتماد» در تماس با مسوولان شهرداري تهران، سازمان زيباسازي، شهرداري منطقه ۲۰ تهران و ديگر مسوولان منطقه تلاش كرده كه پاسخ اين مسوولان را هم پوشش دهد، اما تا لحظه تنظيم اين گزارش مسوول و نهادي حاضر به پذيرش مسووليت در اين زمينه نشده و حتي نهادهاي مختلف پرونده و پروژه را به ديگر نهادها نسبت مي‌دهند.

#پایگاه_خبری_تحلیلی_نگاتیو