بیش از یکسال است که یک پزشک هسته ای شهردار تهران است اما هیچ گونه مسیولیت پذیری در شخصیت وی وجود ندارد و دیده نمی شود بلکه فرار به جلو هم می کند.اخیرا درباره آلودگی تهران فرار به جلویی مضحک کرد و از زمان پیدایش او بر صندلی شهرداری از افتتاح خط متروی شش هیچ خبری نیست.خط مترویی که در شلوغ ترین نقاط تهران واقع است و همت در افتتاحش کمک بسیاری به رفت و امد مردم تهران می کند.او اصلا انگار انده است که شهردار نباشد و از امکانات شهرداری در جهت اهداف خاص استفاده کند.چه استفاده ای…
سالگرد بکتاش آبتین برگزار شد
در دی ماه 1400روی داد؛مرگ دلخراش ، تراژیک و نابهنگام این شاعر نویسنده و کارگردان مستند… اکنون در دی ماه1401خورشیدی در یکمین سالگرد درگذشتش اهالی فرهنگ بر گرد مزار او جمع شدند و علیرغم محدودیت های زیاد؛یاد و نام اورا زنده نگه داشتند.این مراسم که با ممانعت های فراوان روبرو شد با حضور افراد شاخصی همچون محمد رضا مویینی حافظ موسوی علیرضا بهنام امیر فرض اللهی فروغ سجادی و تعدادی از نویسندگان جوان مستند سازان و مردم عادی در حد چندصد نفر برگزار شد.در این سالگرد که با حضور برادران و دایی بکتاش و برخی از اهالی اصیل ری برگزار شد تنها اشعاری خوانده و یادش گرامی داشته شد.مزار بکتاش آبتین در محل تولدش در ملک ری و امامزاده عبدالله واقع شده است
#بکتاش_آبتین
#.پایگاه _خبری تحلیلی_نگاتیو
مدیرکل عربده کش سینما می گوید آماده گفت و گوست؛جل الخالق
مضحکه بزرگی ست.مدیری که در حوزه سینما و مستند به روش حسینقلی خانی مدیریت می کند بسیار خودکامه است؛ ویترین قشنگ درون تهی ست در مصاحبه با یک خبر گذاری سخن از آمادگیش برای گفت و گو کرده است.هرجی نیست بر دروغگو.اخرین باری که یک مستند ساز برای گفت و گو به مرکزش مراجعه کرد عربده کشید و به شیوه بچه های نابالغ در رفت از گفت و گو.بعد هم ماجرا را وارونه جلوه داد.او که در پایان دولت قبلی از همکارانش خداحافظی کرده بود به لطف وجود قحط الرجالی در این کهن بوم بر مسندش ماند و عربده کش شد و حالا نمایش ادم بودن می دهد.فردی که تا پیش ازین تهیه کننده کارهای جیم ترکیبی تلویزیون بود و اکنون تمامی مستند سازان صاحب اندیشه را از مرکزش فراری داده و به خودکامه ترین روش ممکنه حسینقلی خانی آن مرکز را می چرخاند و ادعای فرهنگی بودن دارد؛یال العجب.روزگار وارونه ایست.زرنگ الکی ها ادعای فهم دارند و فهمیدگان در انزوا یا کوچ ویا…نکند ما خوابیم یا داریم خواب مببینیم یا در دنیای دیگری به سر می بریم؟چشمانمان مالش می خواهد تا باورمان شود بیداریم یا خواب؟زنده ایم یا مرده متحرک؟ بسکه در چیزهای عجیب و حرف های غریب می بینیم و می شنویم.خدایا با ما شوخی داری؟یا بندگان خالص ات را از ما پنهان ساخته ای؟امثال این چه می گویند؟با رفتارش کار دیگر می کند و در پشت میکروفن گونه ای دگر است.نکند مخاطبش را احمق فرض کرده است؟خدا نکند اما گویا چنین است.اری اینچنین است برادر.برای مدیریت بهینه بدجور قحطی امده است…شایدم آنها که میخواهند مدیر بگمارند الک معیار و شاخص را وارونه به دست گرفته اند و مترشان برای انتخاب مدیر؛شایستگی نیست؟؟؟
آقای خزاعی؛ خبر داری در سینما چه میگذرد؟
به نام خداوند رنگین کمان
با درود. میدانی که چقدر خوب میشناسمت و مرا میشناسی. در این نبشته با آنکه هنوز بسیار زود است که دوران مدیریتات در سینما را قضاوت کنم، فقط میخواهم برخی مسائل را در حوزه سینما یادآور شوم؛ برخی مسائلی که بسیار برجسته است و باعث اختلال فراوان در سینما شده است.
1- یکی از مدیران منصوبیات که در دوران مموتی از جیب مردم ساختمانی اجاره کرده بود که سیزده سال پیش روزی یک میلیون تومان اجارهاش بود، در حالی که میشد با رهن کامل یک ساختمان، تا ساخته شدن بنای آن تشکل سینمایی، این هزینه گزاف را به هدر نداد و هر جا که پیش از این بوده، هر جا که مدیر بوده، تپه سالم به جای نگذاشته، اکنون با دیگر مدیر منصوبیات که توصیه شده از جایی دگر است، بر سر به چنگ آوردن یک سالن سینما، تخریب و ساخت کاخ جشنواره که البته پول زیادی میبلعد، درگیر است و دائما در کش و قوس این سودای نافرجام. و مسئولیتش بر نهادی که گمارده شده را فراموش کرده است. ساخت یک مجموعه برای برگزاری جشنوارههای متعدد دهههاست که ضرورتش وجود دارد، اما نه در جایی که این میرزای پراز غلطغلوط، نشان کرده، که مرکز شهر نیست؛ بسیار پر ترافیک است و صد البته چون پول زیادی میطلبد این سودا را در مخیله دارد. اندازهاش در حد معاون سازمان سینماییات نیست و در عوالم بچگی مانده است.
۲- حکومت حسین قلی خانی در مرکز گسترش: او که تهیهکننده برنامههای جیم ترکیبی در تلویزیون بود در ابتدای صدارتش بر مرکز با وجود آنکه ماشین مدیر مرکز، ماشین لوکس (آوانته) بود، پول تولید شش،هفت مستند شاخص را صرف خرید ماشینی پابلند و لوکستر کرده؛ در سه سال اخیری که در مرکز مدیر است با روشهای پنبه سر بُر، مستندسازان مستقل را از مرکز فراری داده و اثر شاخصی به تولید نرسانده؛ مرکز گسترش را تبدیل به پادگانی کرده که حضور فیلمسازان بعد از ساعت دو باید با آفیش شده باشد و عصرها و غروبها دفترش پاتوق خود و دوستانش و مدیر سابق مرکز است؛ هنرمندان مستند بسیار سخت میتوانند لای دری و در بین ملاقاتهای خصوصیاش او را ببینند و در جواب مستندسازان گفته است دیدار با من از دیدار با وزیر سختتر است. او که توصیه شده آن مشاور عالی در همه دولتهای سی سال اخیر است، در ابتدای مدیریت شما از همه خداحافظی کرد، اما ماندنش بر مرکز در دوره شما، او را نسبت به همه چیز و همه کس بسیار تند و مغرور ساخته است؛ به نحوی که چند هفته پیش بر سر مستندسازی عربده کشید و به نیروی حراستش دستور داد ورود آن فیلمساز را به سازمان سینمایی ممنوع کند؟! سامانیافتهترین برنامه فرهنگی سینما در پانزده سال اخیر (گروه هنر و تجربه) که با دستور شما مدیریتش به ایشان واگذار شده، تا قبل از این انواع مختلف فیلم در آن اکران شده و با وجود انتقادات، تجربه موفقی بوده است، اکنون به دست او به نابودی محض کشیده شده: شازدهپسر سفیر سابق ایران در فلان کشور اروپایی را در هنر و تجربه مدیر کرده که همزمان مدیر بازرگانی مرکز هم هست و قامت کوتاه فکرش از قد کوتاهش بسیار کوتاهتر؛ نه در حد مدیریت هنر و تجربه است، نه در قامت مدیریت بازرگانی مرکز و فیلمسازان را برای اکران فیلمهایشان در هنر و تجربه تحقیر میکند. یکی از تلفنچیهای این مرکز با اجازه مدیر مرکز، با وجود آنکه خانهاش در چند صد متری ساختمان مرکز قرار دارد، از جیب مردم با آژانس رفت و آمد میکند و در پس ظاهر و گفتار قشنگش برخوردهای خشن و غیرفرهنگی زیادی با هنرمندان دارد.
یکی از وجوه بارز مدیریت این تهیهکننده جیم ترکیبی بر مرکز، مدیریت کاملا سلیقهای اما در شکل مثلا ضابطهمند اما به شدت شخصی و به روش کاملا خودکامه است. تعویض ایشان از این قبای گشادتر از قدش، از نان شب برای شما واجبتر است.
۳- دیگر مدیر منصوبیات عرصه را بر فیلمسازان کوتاه بسیار تنگ ساخته و فقط به فارغ التحصیلان یک مجموعه خاص که رشتههای تدریس شده در آن هیچ ربطی به سینما، هنر و عرصه فرهنگ ندارد، مجال و عرصه جولان میدهد. در این زمینه نخبهکشی در حد اعلا در حال انجام است. نهادی که از جیب مردم اداره میشود قاعدتا نمیبایست سلیقهمحور اداره شود و میبایست فرصت کافی و بودجه مناسب برای رویشهای سبز آینده سینمای ایران در آن مهیا بوده و عدالت و انصاف در مدیریت رعایت شود.
۴- حکومت ابتذال و سفارش در سینما: به خروجی اکران اگر نیک بنگریم میبینیم که در یک دهه اخیر، سینمای ایران را ابتذال و آثار سفارشی و بیاثر و بودجه هدربِده فراگرفته. در این میان سینمای دغدغهمند و مستقل که آبروی سینمای ایران بود و باعث ارتقا و جذب مخاطب در ایران و دنیا میشد، به واسطه تنگنظریهای فراوان از بین رفته است و این اشتباه همچنان در حال ادامه است. مدیریت شما هم تاکنون دست فرمان این ابتذال و کارهای سفارشی بیهوده و بیاثر را عوض نکرده است متأسفانه. آقای خزاعی اگر در دوره کنونی مردم از سینما رویگردان شدهاند، دلیلش تنها وضعیت سیاسی، اقتصادی و کرونا نیست. مردم وقتی میبینند موضوعات فیلمهای اکران شده از مسائل جاری برآنها اینقدر دور است و دغدغههای مردم به معنی فراگیر کلمه در این فیلمهای خزعبل دیده نمیشود؛ مشکلات و تراژدیهای اجتماعی به چشم سینماگرانی که همیشه فرصت اکران خوب دارند، نمیآید و ثروتهای بادآورده در سینمای ایران حاکم شده است و عینیت آخرین ساخته عالیجناب بهرام بیضایی (وقتی همه خوابیم) در سینمای امروز متجلی شده است و سازمان مطبوع شما نیز چشم به راه توصیه های از بالاست؛ اینگونه میشود که سینما در ایران به این وضع اسفناک درمیآید. اکنون سینما در ایران رابطهاش با مردم قطع شده؛ بگذریم ازآن عده معدود که ذوب در سینمایند و هر مزخرفی را تماشا میکنند و یا برای خلوت بودن مجال با یار به سالن سینما میروند.
آقای خزاعی؛ قبل از شماT آقای دکتر که هیچ شناختی از سینما نداشت، رسانههای تصویری را به آن مجموعه عظیم رسانهای که سالهاست میلی اداره میشود، هبه کرد و تیر خلاص را به سینما زد. متأسفانه سازمان سینمایی، اکنون در بسیاری از بخشها با بخشنامههای مصوب آقای دکتر اداره میشود. این بخشنامهه، هیچ سنخیت فرهنگی با سینما ندارد و اینگونه بخشنامهها توسط ایشان قبلترها توانسته بود مطبوعات را به مطبوععات تبدیل کند.
جناب خزاعی اگر بیست سال پیش، دو سال هفتهای یکبار بر سر میز به عنوان هیئتمدیره یکی از اصناف خانه سینما که منتخب صنف خود بودیم، با شما ننشسته بودیم و شناخت کافی از شما نداشتم، این دغدغهمندیها و مسائل را گوشزد نمیکردم.
آقای خزاعی؛ مدیریت فارابی به شخصی سپرده شده که با سینما کاملا غریبه است و فارابی را به کمای مطلق برده است؛ محلی که روزگاری موجب رونق همه گونههای سینمایی بود، اکنون محل فال و تماشا شده و هیچ خروجی قابل تأملی ندارد.
آقای خزاعی اجازه دهید سینما پادگانی اداره نشود. خط قرمزهای کاذب و سلیقهای بر آن استوار نشود و عرصه فرهنگ در سینما متجلی شود و فیلمسازان دغدغهمند که هدفشان خارج رفتن نیست و در میان مردم و با نفس آنها زندهاند، مجال تولید و پخش و اکران در سینما بیابند. آقای خزاعی خیلی زود دیر میشود. تلنگر بنده را دریابید قبل از آنکه بسیار دیر شود که شاید شده باشد. امیر فرضاللهی
#امیر _فرض اللهی
#سینما
#محمد_خزاعی
معرفي كتاب جغرافياي اموات؛جريان مداوم مرگ
پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو: «جغرافياي اموات» مجموعهای از 6 داستان كوتاه به قلم محسن فرجی نویسنده، روزنامهنگار، منتقد ادبی و فارغالتحصیل رشته روانشناسی از دانشگاه تهران است كه پاییز 95 با فاصلهای ده ساله از کتاب قبلیاش «چوبخط»، منتشر شده و در مدت زمان كوتاهی توانسته است به چاپ سوم برسد. در پشت جلد این كتاب آمده است: “جدال ابدی خاطرات و فراموشی دستمایه داستانهایی است كه این مجموعه را شكل دادهاند.” یك نوع افسردگی ناشی از واقعبینی در داستانهای این مجموعه وجود دارد؛ درونمایه آنها را شاید بتوان در این جمله رومن گاری خلاصه كرد: “آدمها بعضی وقتها خیلی زودتر از وقتی كه دفن میشوند میمیرند.”
نثر داستان اول، “یك شادمانی تاسفبار”، پر از تشبیهات زیبا و باعث جلب توجه مخاطب است: “فكرهای بد حمله كرده بودند؛ لعنتیها مثل رشته دینامیت بودند.” “با دستهای خشكیدهاش كه مثل شاخههای كاجی سوخته بود؛ چادر را روی سرش نگه میداشت.” از اواسط داستان، نویسنده موفق به شگفتزده کردن خواننده میشود؛ با این وجود عدم پرداخت و عدم روایت روابط میان شخصیتها، به عنوان مثال روایت نشدن دلیل ارتباط عمیق شخصیت اصلی با فردی که حتی در دوران کودکی هم جز دوستان او نبوده؛ باعث گشته که واقعپذیربودن آن دچار نقص گردد.
در داستان دوم، دیگر از آن نثر شاعرانه و تشبیهات زیبا خبری نیست. استفاده از نام دو شخصیت داستان اول در خواننده انتظاری ایجاد میكند كه نویسنده پاسخگوی آن نیست. تلاشهای او برای وارد شدن به دنیای شخصیت اصلی به نقطه انتهایی نمیرسد و در نهایت چیزی دست مخاطب را نمیگیرد.
در داستان سوم كه سادهها نام دارد تیپی كاملا كلیشهای از فردی كه اعتماد به نفس پایینی دارد خلق شده. او در حال روایت اتفاقات روزمره برای معشوقهاش و به قول خودش دیالوگ درونی است. اما این دیالوگ درونی گاهی به دیالوگی برای مخاطب تبدیل میشود؛ دیالوگهایی كه منطقا نباید برای معشوق بیان میشد. همین مسئله باعث میشود که دنیای تصویرشده و کل روایت ساختگی به نظر بیاید. گویی تمامی داستان بهانهای برای بیان این حرف است: “آدمی كه زیر سایه ترس بزرگ شده وقتی هم كه نباید بترسد میترسد؛ مثل سگ میترسد.”در این داستان دغدغه فرجی برای بیان حرفهایش؛ حرفهایی كه از دل داستان و شخصیت بیرون نمیآید؛ چشم اسفندیار شده است.
داستان “پرنده نامرغوب” تمامی كلافگیها از خواندن داستان قبلی را از تن به در میآورد. بهترین شخصیت خلق شده تا به اینجای این كتاب، شخصیت پیرمرد این داستان است. حال كه شخصیت خلق میشود لاجرم حرفهایش هم ساختگی به نظر نمیآید و به دل مینشیند: “روی نیمكت جابجا شد بیحوصله گفت: به شرح ذیلت بابا! میموند میخواست چه گهی بخوره؟ اونم میشد یكی مثل تو.{…} پیرمرد سیگار بعدی را روشن كرد، انگار با خودش حرف یزند گفت: آه انسان ای پرندهی نامرغوب”
در داستان بعدی كه “گنجشك” نام دارد پیچیدگی و روایت از منظرهای مختلف و در هم تنیده شدن زمانها به وفور وجود دارد. هر چه جلوتر كه میرویم دلایل اتفاقات مشخصتر میشود؛ اما آشنایی دو شخصیت اصلی را گویی یك موجود نامریی رقم میزند و اوست که آن دو را به جایی كه میخواهد میرساند. حال این سوال كه چرا موجود نامریی در حال حاضر تصمیم به ایجاد آن حس و به تبع آن، این آشنایی گرفته و زمان فعلی چه خاصیتی داشته که دیگر زمانها نداشته است؛ بیجواب باقی میماند. در بعد شخصیتپردازی، شخصیت دختر داستان كاملا ساخته میشود اما نوع بیان و حرف زدن شخصیت حسن منكلی تمامی آنچه را كه از ظاهرش در ذهن مخاطب نقش بسته، نقش بر آب میكند و خواننده گویی با دو فرد متفاوت طرف است. نقطه مثبت داستان پایان آن است كه كاملا غیر قابل پیشبینی است؛ بر خلاف بقیه داستانهای این مجموعه که تا حدودی مرگطلب میباشد؛ در این داستان حس خوب زندهبودن و زندگیکردن به مخاطب داده میشود.
داستان آخر، مجموعهای ازطرحهای اولیهای است كه به بهانه دیدن هفت سیب گندیده در جوی به ذهن نویسنده میآید و همین طرحهای اولیه كه به قوام نرسیدهاند؛ در داستان بیان میشود. در پایان هم گویی همین روایتِ در ذهن خود هم به مذاق فردی که مشخص نیست جز چه دسته یا گروه داخلی یا خارجیست خوش نمیآید و او را با خود میبرد. در اینجا با محسن فرجی عصبانی رو به رو هستیم كه هیچ ابایی از تكهپرانی هم ندارد. او خیلی عصبانیست و آوردن كلمات روی كاغذ شاید تنها باعث شده باشد از عصبانیتش كاسته شود. آخر این داستان اینگونه به اتمام میرسد: “سعی میكنم نفسهایم را منظم كنم، نمیشود؛ نمیتوانم. چیز سفتی زیر كت مغز پستهای طرف به پهلوم فشار میآورد. میخواهم بپرسم ما را كجا میبرید اما نمیپرسم؛{…} فكر میكنم اصلا چند سال است هیچ كداممان داستانی ننوشتهایم{…} فكر میكنم پای هیچ بیانیه و طوماری را هم امضا نكردهایم{…} حتما دوستم كاری كرده است كه من ازش بیخبرم. كار او هم به خودش ربط دارد؛ به من مربوط نیست. من فقط هفت تا سیب گندیده پیدا كرده بودم و میخواستم بعد از عمری با آنها یك داستان بنویسم كه آن هم نشد.”
كتاب “جغرافیای اموات” با همه نقاط مثبت و منفیاش برای خوانندهای كه همه كتابهای نویسندگان بزرگ دنیا را خوانده است و به دنبال كتابی برای خواندن میگردد؛ شاید انتخاب بدی نباشد. دو سه داستان بالای متوسط در آن است و بسیاری ایده و البته با همه تلخی و افسردگیاش تا حدودی سرخوشانه روایت شده است. خود نویسنده كتاب معتقد است: “چشمانداز من نویسندگانی مانند کورت ونهگات، ریچارد براتیگان و دونالد بارتلمی هستند. در واقع، این نویسندگان، انگار تحت تاثیر مفهوم رندانگی قرار دارند و میتوانند تلخترین موضوعات را با سرخوشی روایت کنند.”
مهدی ملک
آخرین ساخته سلمان یاقوتی آماده نمایش
پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو: فیلم کوتاه داستانی “مردی در آینه” آماده نمایش شد این فیلم به کارگردانی وتهیه کنندگی سلمان یاقوتی روایت یک زن رابه تصویر می کشد که دارای اختلال شخصیتی است و… سایر عوامل این فیلم کوتاه” فیلمنامه :مستانه پارسا مشاور کارگردان :سید حسن شمس -طراح گریم :هانیه کریمی -مدیر فیلمبرداری :علی اسماعیل لو -طراح صحنه ولباس :سلمان یاقوتی -صدابردار :مهران اهمدی -منشی صحنه :محدثه حسینی فر -مدیر تولید :لیلا عباسی – مجری طرح :پیمان یاقوتی -عکاس :یاسین گودرزی -دستیار و برنامه ریز :حجت اصلانی -مدیر تدارکات :قاسم مردانی -تدوین واصلاح رنگ ونور :محمد جواد محمدی وسلمان یاقوتی با معرفی اللهه یوسفی
این پنجمین فیلم سلمان یاقوتی در مقام تهیه کننده وکارگردان میباشد وفیلمهای عشق سمی -یک ان -بدون شرح وزخم عمیق را تولید کرده است وفیلم قبلی زخم عمیق در راه اکران انلاین میباشد که بازیگرانی چون صدیف ارمیده-بهروز رحمتی -فرناز فوادی -فاطمه گراییلی -مهدیه عیدو زائی وسلمان یاقوتی دران ایفای نقش کرده اند.
#پایگاه _خبری_ تحلیلی_نگاتیو
#فیلم_کوتاه _داستانی
#سلمان_ یاقوتی
