خانه وبلاگ صفحه 50

آسیب‌شناسی مستندهای تاریخی ایران

(بی‌توجهی به تاریخ گذشته، بی‌توجهی به آینده است)

محسن خيمه‌دوز
khaimehdooz@gmail.com

1- فهم تاریخ، بنیان مستند است.

تاريخ را از منظر هاي گوناگون روايت كرده‌اند. برخي آن را مبناي تحليل‌ها و پژوهش‌ها دانسته‌اند (ماركس، كان، كالينگ‌وود)، برخي تاريخ را از منظر شناخت آثار تاريخي در نظر مي‌گيرند (ديويس، هابزبوم، كار،تيلور، ترنر، تامسن) ، برخي ازمنظر شيوه بررسي ِ تاريخ به آن نگاه مي‌كنند (هايدگر و كانت)، برخي از منظر گذشته‌شناسي به تاريخ نگاه مي‌كنند (وودسون) و برخي هم تاريخ را از منظر زنانه و به قصد رد ديدگاه‌هاي مردانه از تاريخ، روايت مي‌كنند (هابزبام، اسكات، وايت، ديويس، روباتم، تامسن).
از كثرت ديدگاه‌ها در مورد تاريخ، اولين نتيجه‌اي كه حاصل مي‌شود اين است كه معنا و مفهوم تاريخ در ظرف هيچ نظريه‌اي به تنهائي نمي‌گنجد، چرا كه اولأ مادۀ تاريخ به وسعت خود هستي‌ست و نمي‌توان صورت واحدي براي آن در نظر گرفت، ثانيأ تاريخ را نه كتاب‌هاي تاريخ يا انديشه‌هائي درباره تاريخ، كه انسان‌هاي موجود در تاريخ مي‌سازند و چون آنها هر كدام وابسته به يك دوره زماني و مكاني خاص‌اند و از آن گذشته، در همان دوره زماني و مكاني خاص هم، هر فردي در موقعيت خاص خود زندگي مي‌كند، بنابراين سخن گفتن از كل تاريخ جز يك ادعاي گزاف، بيش نيست. و هر نوع ادعا در باره جهت، مسير و ماهيت تاريخ در كليتش، فقط يك حدس، و نهايتأ يك شهود معنايي‌ست.
ايرادي ندارد كه از پژوهش‌هاي موردي و جزئي تاريخ استفاده كرد و از آن استقرائاتي درباره خود تاريخ به عمل آورد، اما نمي‌توان درباره جهت و سمت و سوي تاريخ بويژه سمت و سوي اخلاقي، ارزشي و نرماتيو تاريخ حكم صادر كرد، همان طور كه در باره معناي هستي (پوچ بودن و يا تكاملي بودن هستي) نمي توان نظر و حكم قطعي داد. آنچه تا كنون بوده (و هست) يا حدس‌هاي پژوهشي بوده و يا شهودهاي استتيك و زيباشناختي.
بنابراين تاريخ را بايد ظرف تغييرات ديد نه سمت و سوي تغييرات.
زيرا بيرون از تاريخ چيزي وجود ندارد كه تاريخ نسبت به آن سمت و سو داشته باشد.
هر چند همه اجزاي تاريخ نرماتيو و جهت‌دارند اما خود ِ تاريخ نه يك پديده جهت‌دار كه بستر تحولات و برآمده از مجموعه جهت‌هاي انسان‌هاي موقعيت‌مند است.
اما چرا انسان از ماهيت و جهت تاريخ مي‌پرسد؟ بويژه آنكه از يك سو ميل به زيستن آرام و در صلح دارد، بدون جنگ و كشتار و فقر و خونريزي و ترور و ديكتاتوري، و از ديگر سو مي‌بيند كه در همان تاريخ زيستي‌اش هر روز جنگ و خونريزي و ترور و وحشت و فقر و بي‌پناهي، بيداد مي‌كند و حتا شايد برخي از پژوهش‌ها از افزايش اين آسيب‌هاي زيستي هم گزارش كنند.
در چنين وضعيتي‌ست كه ذهن پرسش‌گر انسان كه جوياي امنيت و رسيدن به تعادل است، اين پرسش برايش ايجاد مي‌شود كه به راستي تاريخ چيست؟ و در چه جهتي سير مي‌كند؟ ويراني يا بهبودي؟
مفهوم “انسان در موقعيت”، اگر كليد اساسي فهم تاريخ نباشد، يكي از كليدهاي اساسي تاريخ مي‌تواند باشد، بطوري كه با درك موقعيت‌هايي كه انسان در آنها قرار دارد، بي‌آنكه او را اسير ان موقعيت‌ها بدانيم (نوعي دترمينيسم تاريخي و اجتماعي)، مي‌توان به تبييني از جهت‌گيري‌هاي ارزشي و اخلاقي او دست يافت و حتا براي تنظيم رابطه ارزشي و اخلاقي انسان‌ها در موقعيت‌شان، از منطق و قاعده‌اي رفتاري هم سخن گفت (چيزي شبيه آنچه كارل پوپر از آن به “منطق موقعيت” ياد مي‌كند) تا اينكه انسان يك سره اسير “اتفاق” و “رخداد” نباشد.
فهم انسان در موقعيت براي فهم جهت‌گيري‌هاي نرماتيو تاريخي، از آن جهت مهم و اساسي‌ست كه انسان‌ها ناگزير با تمام ضعف‌ها و حُسن‌هاي‌شان، همواره در پرسپكتيو خاص خود زندگي مي‌كنند. پرسپكتيويسم، از اين منظر، هم واجد ارزشي اخلاقي‌ست، هم واجد معنايي جامعه‌شناختي، و هم مهم از منظر روش‌شناختي و معرفت‌شناختي‌ست.
فهم و پذيرش اينكه انسان‌ها هر كدام نه تنها در پرسپكتيو خود مي‌زي‌اند بلكه حق دارند در آن زندگي كنند، ناظران تاريخ را به نوعي پلوراليسم ارزشي و اخلاقي مي‌رساند كه حتا اگر جهت تاريخ را روبه سوي نابودي هم ببينند، باز هم نبايد به فكر تحميل فكر خود و باورهاي خود بر تاريخ بيفتند چرا كه تحميل‌كننده باورها وارزش‌ها به تاريخ، خودش هم از منظر موقعيت خود و پرسپكتيو خود، تاريخ را به سوي بهبود و خوشبختي فرا مي‌خواند. و جالب آنكه بخشي از جهت‌گيري‌هاي ضد انساني تاريخ از ناحيه همان‌هائي بر تاريخ تحميل شده كه پيش از آن قصد داشتند تاريخ را به سمت خوشبختي و بهبود ببرند.
بنابراين شايد بتوان نتيجه‌اي منطقي از اين سخنان گرفت به اين مضمون كه:
تاريخ را همان‌گونه كه هست با انسان‌هاي متكثر، در موقعيت‌هاي متكثر، با پرسپكتيوهاي متكثر و نُرم‌هاي متكثر، بايد خواست و پذيرفت. تا بتوان در يك تلاش جمعي و حداكثري، به تحقق اهداف حداقلي و غير كلان دست يافت، بي‌آنكه آنچه هزينه بهبود تاريخ مي‌شود، هيزمي شود براي روشن‌كردن تنور خشونت‌ها و بلاهت‌هاي تاريخي.
اگر انسان همان است كه هست و تا كنون هم بوده، تاريخ او هم همان است كه هست و تا كنون بوده. بنابراين به عنوان يك رهيافت نرماتيو و تجويزي ملايم براي جهت‌دار ديدن تاريخ (از منظر موقعيتي كه هم اينك در ان هستيم) شايد اين باشد كه همه ما بايد مسائل يكديگر را به رسميت بشناسيم، و از حذف برخي مسائل به نفع برخي ديگر خودداري كنيم (اينكه مثلأ قدرت‌هاي سياسي مردم را ابزاري براي حل مسائل دروني خودشان بكنند تا فقط بمانند بي‌آنكه ماندن‌شان كمكي به حل مسائل همان مردم كرده باشد)، اينكه بايد براي شناخت و حل مسائل‌مان بكوشيم و با استفاده از ابزار عقلانيت، نقادي و نقدپذيري راه و مسير حل مسائل زيستي‌مان را هموار كنيم و نه بيشتر. زيرا به قول آيزيا برلين:
چوب كج انسانيت در تاريخ را به هيچ روي نمي‌توان راست كرد.

2- گذشته تاریخی، محتوای مستند است.

بزرگترين درسي كه از گذشته تاریخی دوران معاصر ایران مي‌توان گرفت، اين است كه “گسست” همواره به مسأله حاضر ایرانیان بوده و همواره هم به زيان مردم عمل كرده است . تفكر “گسست- مبنا” همواره مانع “تداوم” بوده است. یک مورد مثالی آن سقوط مصدق است (با هر علتي كه بود) عامل گسست مدنیت و مانع تداوم تاریخی در یک فرایند دموکتراتیک شد. مانع تداوم تغييرات مدني و حقوقي ، مانع تغييرات پيوسته‌اي كه از اشتباهات خودش مي‌آموخت يا مي‌توانست بياموزد. هوس قمار ديگر، در سياست، همواره به باختي بزرگتر منجر شده است. “گسست-محوري” داستان غم‌انگيز تاريخ مدنيت‌خواهي در ايران است. آنچه همواره در ايران معاصر “تداوم” داشته “گسست‌هاي پي‌درپي” بوده است. گسست از “گسست- محوري” نياز مدني امروز ايران است. انقلاب 57 با دوران قبل از خودش چه كرد؟ انقلاب 57 با خواننده‌ها و سينماگران قبل از خودش چه كرد؟ انقلاب 57 با سياستمداران قبل از خودش چه كرد؟.
همه آن رفتارها برامده تفكر «گسست محوري» است. به زبان ساده در جهان “من” جاي “تو” يا “او” نيست. “تو” و “او” غير خودي اند و بايد نابود شوند. قطع كامل حيات ، گسست كامل دو جهان، دو دوره و دو مناسبات از يكديگر.
گسست تغيير نيست بلكه تخريب است، هرچند تخريب هم نوعي تغيير است اما نه تغييري كه منجر به حل مسأله و ساختن واقعيت شود ..تنها زماني گسست يا تخريب به ساختن، بهبود و نهايتأ حل مسأله منجر مي شود كه تداوم آن با گذشته و در واقع با علتي كه معلول و مسأله را ايجاد كرده، حفظ شود…تغيير حاصل از تداوم (لحاظ كردن روابط علت و معلولي) منجر به تغيير راديكال مي شود، ولي تخريب حاصل از گسست، نتيجه اش جايگزين شدن يك بحران به جاي بحران قبلي است، نتيجه اش جايگزين شدن يك بيماري به جاي بيماري قبلي است، نتيجه اش جايگزين كردن شبه- مسأله به جاي مسأله است، نتيجه اش جايگزين شدن يك محافظه كار جديد بجاي محافظه كار قبلي است. گسست حتا در دنياي ذهن و در پيش فرض ها و در روش ها هم نيست بلكه اين تمايز است كه وجود دارد. چون هر انديشه و فكري هم تاريخچه و پيشينه اي دارد و از خلاء بوجود نيامده و نمي آيد…بنابراين در عالم ذهن و انديشه هم پيوست است كه وجود دارد و گسست فكري چيزي جز تخريب فكري نيست. در عالم ذهن هم تمايز منطقي ست كه وجود دارد تمايزاتي مثل تمايز عقلانيت و ناعقلانيت، تمايز مدنيت و خشونت، تمايز انسانيت و وحشي گري ، تمايز حقيقت و مصلحت، تمايز انتولوژي و معرفت شناسي، تمايز شهود و منطق، تمايز احساس و عقل، يا همان عقل و دل. در گسست- محوري، مسأله حل نمي شود بلكه فقط تخريب مي شود. اما در تداوم نگري عملي و تمايز- محوري ِ فكري، ريشه ها از شبه ريشه ها و علل شكل گيري مسأله از شبه علل آنها، بازشناخته مي شود و در يك پروسه مداوم و بدون گسست، مسأله حل مي شود. در نگرش تداوم- محور، مسأله در ارتباط با كانتكستي كه در آن قرار داشته و دارد ديده مي شود. در صورتيكه در گسست- محوري، تكست از كانتكست بصورت مكانيكي از هم جدا مي شود كه اين هم بدترين و ناعقلاني ترين روش حل مسأله است. اگر گسست، تخريب مسأله است، تداوم ، حل مسأله است . اگر گسست، تخريب است ، تداوم، عين تغيير است. تداومي كه بر تمايزات منطقي استوار است.

3- مستندهای تاریخی ایران، شبه‌مستندند.
اگر دو بخش قبل در مورد «مفهوم تاریخ» و«گذشته تاریخی» (اتفاقات تاریخی) را به مثابه دو پیش‌فرض بپذیریم، به یک نتیجه مشخص وبه فهم یک آسیب اساسی در مورد مستندهای تاریخی تولید چند دهه اخیر ایران می‌رسیم. اینکه مستندسازی تاریخی یا پرتره‌سا‌زی سیاسی ایرانی، فاقد دید تاریخی معتبر و فاقد فهم درست از تاریخ است.
وقتی مستندسازان بدون داشتن فهم معتبر از تاریخ و بدون اطلاع از فرایندی که واقعه تاریخی یا شخصیت تاریخی (که سوژه مستند آنهاست)، اقدام به ساخت مستند می‌کنند، نتیجه‌اش می‌شود، مونتاژ چند تصویر آرشیوی و قرائت چند مطلب ژورنالیستی ِ تکراری، در مدح و ذمّ یک شخصیت و در کنارش ذمّ تکراری استعمارگران خارجی.
و این در حالی‌ست که مستندهای تاریخی باید دست کم دو ویژگی اساسی از خود به یادگار بگذارند:
اول: ارائه زیباشناسی فرم در روایت، مستقل از اینکه سوژه مستند چه کسی یا چه کسانی هستند. دوست‌اند یا دشمن. موجه‌اند یا ناموجه.
دوم: ارائه تحلیلی منطقی و فرایندی از تاریخ و شخصیت‌های تاریخی، فراتر از کلاژ چند تصویر تاریخی، به طوری که مخاطب و بیننده پس از دیدن مستند، خود را در بخشی از تاریخ گذشته حس کند و ربط آنچه را دیده با آنچه در آن است را بفهمد و ببیند. نه اینکه آنچه را دیده، تکراری باشد از آنچه در فضای بیرون از مستند هم می‌تواند بخواند، ببیند و بشناسد.
به عبارت دقیق‌تر یک مستند تاریخی، باید یک پژوهش جدید باشد در فرم بصری، همانطور که هر پایان‌نامه یک پژوهش ابتکاری‌ست در فرم کلامی و نوشتاری.
همان طور که پایان‌نامه‌های تکراری یا سطحی یا برای نمره، فاقد ارزش علمی، آکادمیک است، هر مستندی هم که حاوی اطلاعات، داده‌ها و سخنان تکراری باشد، یا برای جایزه بردن ساخته شده باشد، فاقد ارزش هنری و مستندی‌ست.
تا این آسیب جدی شناخته و برطرف نشود و تا مستندسازان جدیت ساخت مستند تاریخی را بدون پشتوانه تئوریک، تحلیلی، و پژوهشی انجام می‌دهند، دیدن مستندهای وقایع تاریخی و پرتره‌های شخصیت‌های تاریخی، انتظاری عبث است چرا که آثار تولید شده نه ارزشمندند، نه هنری‌اند و نه ماندگار. و همه در همان سطحی تولید خواهند شد که تا کنون تولید شده‌اند. سطحی، فاقد عمق تاریخی، بدون ساختار تحلیلی، اسیر چند تصویر آرشیوی و مانده در چند تحلیل ژورنالیستی و گاه عامیانه‌ شعاری و ایدئولوژیک.
همین آسیب است که مستندهای تاریخی را به «شبه‌مستند» تبدیل کرده بی‌آنکه مستندسازان تاریخی (و حتا داوران ارزیاب این‌گونه مستندها) از محتوای «شبه‌مستند» بودن آنها آگاهی داشته باشند.
مستندسازی تاریخی در ایران نیازمند یک نگاه مستند ِ پاتولوژیک و نقادانه به انواع «شبه‌مستندهای» تولید شده است. و چنین نگاهی هنوز آغاز نشده است.
و نباید فراموش کرد:
آنکه گذشته‌اش را درست نمی‌شناسد، آینده‌اش را از دست می‌دهد.

چرا کنسرتها لغو می‌شوند؟

لی لا رضایی

مساله لغو کنسرت‌ها موضوع تازه‌ای نیست که تعجب برانگیزباشد بلکه هر کسی که با موسیقی سرو کار داشته باشد، برای یک بار هم که شده، با آن .دست و پنجه نرم کرده و سختی‌های آن را تجربه کرده است.
لغو کنسرت در ایران به قدری زیاد و بی حد و حصر است که از آن تحت عنوان «سونامی لغو کنسرت‌ها» نام برده شده است.
لغو در فعالیت های دفتر موسیقی بدین گونه معنی می شود که هرگاه مجوزی صادر شود و آن کنسرت اجرایی نشود لغو صورت می گیرد.
قطعا برای برگزاری یک کنسرت باید دهها فیلتر گذارنده شود تا مجوز لازم صادر شود و وقتی بعداز صدور مجوز بنا به دلایلی که اصلا هیچ کدام نیز مشخص نیست کنسرت لغو می شود جای تعجب دارد و به جز دلسرد شدن اهالی موسیقی و مخاطبان حاصل دیگری ندارد. بعداز لغو هر کنسرت این سوال در ذهن مخاطب می آید که اگر قانونی قابلیت اجرایی شدن ندارد چرا براساس آن عمل می شود و کسی که کنسرت را لغو می کند فراتراز قانون است . در پی همین اقدام است که اهالی موسیقی یا گوشه نشین و خانه نشین می شوندو یا مهاجرت را به فعالیت در کشور ترجیح می دهند.
جدیدترین خبری که از لغو کنسرت‌ها به گوش رسید، لغو کنسرت گروهی بی حاشیه به نام «گلستانه» بود که قرار بود در روز 6 بهمن ماه در شهر رشت روی صحنه برود.
چند روز مانده به اجرا در شهر رشت، کنسرت گروه گلستانه بدون هیچ دلیل موجهی از سوی مسولان امر لغو شد. در حالی این اتفاق افتاد که تمامی کنسرت‌های مشابه در همین شهر برگزار شدند و همین قضیه ، مراتب را پیچیده تر کرد و ثابت کرد که دلیلی برای لغو کنسرت لازم نیست و هر جا هر مسولی بتواند و بخواهد، به لغو کنسرت اقدام می کند، کافی است اتفاق کوچکی بیافتد تا بهانه ای به دست کسانی بدهد که منتظرند پی در پی دستو لغو کنسرت‌ها را صادر کنند.

مجوزهایی که صادر و بعد لغو می شوند
تمامی کنسرت‌ها بعداز این‌که موفق به دریافت مجوز از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می‌شوند، نسبت به اطلاع رسانی اقدام می‌کنند، حتی اگر یک روز به کنسرت مانده باشد، قبل از این‌که مجوز دریافت نکنند حق اطلاع رسانی گسترده ندارند و نمی‌توانند تبلیغ کنند. به همین دلیل تمامی کنسرت‌هایی که لغو می‌شوند، دارای مجوز هستند که هر یک به دلیلی مختلف به لغو کشیده می‌شوند.
محمدرضا تابش؛ نماینده اردکان در مجلس این حرکت را ، زننده دانست و در این باره اظهار داشت: این یک حرکت ضدفرهنگی و خلاف قانون است و باید دستگاه قضا و مسئولان امنیتی و انتظامی با این حرکت غیر اخلاقی، خودسرانه و قانون شکنانه مقابله کنند. اینگونه حرکات می تواند موجب حرکات بدتری شود، وقتی قانون شکنی و بداخلاقی و کار خلاف اخلاقی باب شد و افراد قانون شکن و بداخلاق به اینکه قانون شکنی شان را ادامه دهند برای جامعه بسیار خطرناک تر است. وقتی بستر فعالیت قانونمند برای جوانان که انرژی بالایی دارند فراهم نشود انها به حرکات زیرزمینی روی می آورند ،انها میروند از خارج کنسرت و فیلم می گیرند و صدای خوانندگان خارج نشین گوش می دهند و یا فیلم های لس آنجلسی را می بینند.
سامان احتشامی آهنگساز و پیانیست با بیان این‌که بسیاری از کنسرت‌ها در آخرین لحظات لغو می‌شوند،می گوید: متاسفانه هیچ حساب و کتابی وجود ندارد که بشود به واسطه آن جلوی لغو کنسرت‌ها را گرفت. پشت سر هم کنسرت است که لغو می شود و تمامی کسانی که از این مساله ، متضرر می شوند، هنرمندانی هستند که زمان بسیاری را صرف تمرین و آمادگی خود برای کنسرت سپری کرده‌اند. خوب طبیعی است بچه هایی که به هر دلیلی نتوانند اینجا کنسرت بدهند، راه دیگر کشورها را درپیش می گیرند و انرژی و سرمایه خود را از ایران خارج می‌کنند تا بتوانند بامخاطبان خود از نزدیک ارتباط برقرار کنند. پس نمی توانیم توقع داشته باشیم که در ایران بمانند و کار کنند. دیگر فرصتی برای گله مسولان باقی نمی ماند. چون بسیار کنسرت‌هایی دیده ام که با وجود دارابودن مجوز، در آخرین روزهای نزدیک به اجرا، لغو شده‌اند.
این موزیسین در ادامه با بیان این‌که نوازنده و خواننده ای که مجوز کنسرت می گیرد با هزاران امید و آرزو فعالیت می کند و توقع نتیجه خوب به علاوه درآمدزایی دارد، گفت: معلوم نیست بعد از لغو کنسرت ها چه کسی قرار است ضرر و زیان آنها را بدهد. وقتی خواننده و نوازنده احساس عدم امنیت کند دیگر حاضر نیست فعالیت کند و ترجیح می دهد هرچند دور از ممکلتش اما کنسرتش را برگزار کند. بنده 25 بار در جشنواره های مختلف کنسرت داشتم اما از سال 93 به بعد هیچ اقدامی برای اخذ مجوز جهت برگزاری کنسرت نکردم زیرا برگزاری کنسرت به جز هزینه و استرس و عدم آرامش و امنیت و آسایش چیز دیگری برای ما ندارد.

ایراد وارده
اولین ایرادی که به لغو کنسرت‌ها وارد است این است که چگونه یک مرجع ذیصلاح مجوز صادر می‌کند و مرجعی دیگر به راحتی پا بر روی همه چیز می‌گذارد و به راحتی آن را لغو می‌کند. در بسیاری از موارد هم خودسرها نسبت به لغو کنسرت‌ها اقدام می‌کنند و کسی هم یارای مقابله با آن‌ها نیست واین مهم‌ترین دلمشغولی این روزهای موزیسین‌هاست. با این‌همه وزیر کشور ادعا کرده بود که تعداد کنسرت‌های لغو شده زیاد نیست.
در حالی در ایران کنسرت‌ها یکی پس از دیگری لغو می‌شوند که چنین چیزی در اروپا ناشناخته است و اگر به کسی گفته شود ، در کمال تعجب برخورد می‌کند. نادر مشایخی با بیان این سخن، می گوید: هیچ وقت پیش نیامده که بی هیچ دلیلی کنسرتی لغو شود و اگر هم چنین اتفاق ناخوشایندی بیافتد قطعا مرتبط
دلیل دیگر لغو کنسرت، این است که بلیت به اندازه‌ کافی فروخته نشده است. در آلمان نهادی مانند خانه موسیقی وجود دارد که حامی حقوق هنرمندان است. البته مثل خانه موسیقی ایران منفعل نیست. با این حال، هیچ‌گاه نهادهای حکومتی غیرمرتبط در امور کنسرت‌ها دخالت نمی‌کنند. امنیت جانی آدم‌ها در کنسرت‌ها خیلی مهم است و جایی مثل اداره‌ی اماکن در ایران، در اروپا هست و این وظیفه را انجام می‌دهد. هیچ مانعی برای اجرای صحنه‌ای وجود ندارد و اتفاقا سعی می‌کنند شرایط مناسبی را برای هنرمند فراهم سازند.
محسن شریفیان اما تجربه‌های تلخی در این زمینه دارد. او که رهبری گروه بوشهری لیان را به عهده دارد، در این باره می‌گوید: برخی از کنسرت‌ها در شهرستان‌ها بدون اعلام هیچ دلیلی یا مجوز نمی‌گیرند یا لغو می‌شوند. این فقط خاص بوشهر و گروه ما نیست و شامل اکثر گروه‌های هم‌صنف ما می‌شود که مثلا در شهرهای دیگر هم اجرایی داشته‌اند. وزارت فرهنگ و ارشاد و دفتر موسیقی در این دوره همراهی خوبی با گروه‌های بومی داشته است؛ اما هنوز موانعی برای اجرای کنسرت‌ها وجود دارد.
پیش از این نیز مدیرکل سابق دفترموسیقی دراین باره اظهار داشته بود: هنگام صدور مجوز کنسرت، نظر شورای تامین استان را هم جویا می‌شویم. مجوز نهایی ما بعد از تایید آنها صادر می‌شود و اگر شورای تامین استان مجوز این کار را ندهد ما هم تمکین می‌کنیم. قطعا لغو کنسرت‌های مجوزدار مورد قبول هیچ‌یک از ارگان‌های نظام نیست. خوشبختانه در دولت جدید ارتباط خوبی میان وزارت کشور، وزارت ارشاد و نیروی انتظامی وجود دارد و به‌دنبال ریشه‌یابی مشکل و مذاکره در این زمینه هستیم.
وی با بیان این‌که دفتر موسیقی برای جلوگیری از این مشکل تلاش قابل توجهی می کند، گفته بود: تلاش ما این بوده است که جلو این کار را بگیریم و نگذاریم کنسرت‌هایی که مجوز گرفته‌اند، لغو شوند. اگر تلاش دفتر موسیقی نبود، شاهد لغو ده‌ها مورد دیگر نیز بودیم.
در این میان خوانندگان اولین قربانیان لغوهای پیش بینی نشده هستند که در شهرستان‌ها بیشتر با این مساله مواجه می شوند. همین مساله موجب می شود این دسته از اهالی هنر، دلسرد شوند و عطای عرصه را به لقایش ببخشند.
لغو کنسرت ها به غیر از ضررهای روحی که برای موزیسین ها دارد هزینه های مادی بسیاری نیز به همراه دارد هزینه های که بعد از لغو کنسرت ها کسی به آن‌ها پرداخت نمی کند و ضررو زیان فقط برای آن‌ها می ماند.
لغو کنسرت ها به جز بی اعتمادی مردم و مخاطبان به هنرمندان حاصل دیگری نداشته است و باعث دلسرد شدن خواننده ها و نوازنده ها نیز برای فعالیت شان شده است.
سیدرمضان شجاعی کیاسری عضو شورای نظارت بر صدا و سیما ، لغو کنسرت‌های مجوز دار را خلاف قانون دانسته و اظهار داشت: کنسرتی که ازهمه فیلترها رد می شود و مجوز می گیرد قابل پخش و اجراست و کسانی که آنها را لغو می کنند غیرقانونی عمل می کنند،جامعه و جوان امروزی نیاز به نشاط و شادابی دارد و اگر همین کنسرت ها و برنامه های فرهنگی را از انها بگیریم معللوم نیست جوان باید کجا دنبال شادی باشد و ضمن اینکه این اقدامات اهالی فرهنگ و موسیقی را نیز ناامید و بی انگیزه می کند. امیدواریم با نهایی شدن شیوه‌نامه اجرای کنسرت‌ها، دیگر شاهد لغو نباشیم.
اگر یک برنامه هنری و یک کنسرت موسیقی هماهنگی های لازم را برای اجرا داشته باشد و مجوز داشته باشد باید اجرا شود. برخی از کنسرت ها که لغو شدند در مرحله اجرا دچار مشکل شدند ،همه نهادها و حوزه های دولتی و غیردولتی پذیرفته اند که مرجع اصلی صدور مجوز برای برنامه های فرهنگی و هنری وزارت ارشاد است اما برخی نهادها این را مطرح می کنند برای اینکه یک برنامه موسیقی اجرا شود ما نیز باید نظر دهیم و نظر ما برای اجرا مطلوب برنامه و هم پیشگیری از حوادث و وقوع جرم و هرج و مرج لازم است، در قانون نیز پیش بینی شده است که نهادهای ذیربط باید نظر دهند و در آیین نامه دولت نیز این موضوع است. مجوز را ما می دهیم اما هماهنگی با دستگاههای امنیتی و انتظامی نیز ضروری است،امیدواریم با صحبت هایی که با نیروری انتظامی و قوه قضاییه و وزارت کشور داشتیم و با بحث نهایی شدن شیوه نامه اجرای کنسرت ها دیگر شاهد این موضوعات و لغو کنسرت ها نباشیم.
شرایط سیاسی حاکم موثر بر لغوهای خودسر
گروه‌های خودسر که در دوره های گذشته از حمله به کنسرت‌ها و بعدتر لغوهای خودسرانه دریغ نمی کردند در دولت روحانی به یک سیل عظیم تبدیل شدند و در هر شهرستانی اقدام به فعالیت‌هایی از این دست می‌کردند تا جایی که دیگرکار به جایی رسید که هیچ ارگانی نتوانست جلوی این افراطی ها را بگیرد. با وجودی که به نظر می رسید دولت تدبیر و امید بتواند گره‌ها و قفل های بسیاری را باز کند این اتفاق نیفتاد و اتفاقا گرو‌ه‌های فشار با رسمیت بخشیدن به فعالیت‌های خود تاثیر بسزایی در روند تخریب و لغو کنسرت‌ها داشتند و توانستند نقش خود را در این قالب به خوبی ایفا کنند. این عده در دولت قبل به قدری پول ، نفوذ و قدرت یافته بودند که تاثیر آن در دولت کنونی نیز باقی مانده است و دردولت روحانی که وعده قانون‌گرایی و … داده ،کنسرت‌هایی که مجوز رسمی وزارت ارشاد یا سایر نهادهای مسوول را دارند، به پشتوانه قدرت این گروه‌ها، تعطیل و لغو می‌شوند.
این لغوهای خودسر تاجایی ادامه یافت که دکتر حسن روحانی رییس جمهوری اسلامی ایران مجبور شد این موضوع را لابلای صحبت‌های خود و در سخنرانی هایش مطرح کند. اما از آن زمان که او موضع خود را بر سر این موضوع علنی کرد تاکنون اتفاق خاصی نیفتاده است و کنسرت‌ها همچنان و یکی پس از دیگری لغو می‌شوند. در همدان، بوشهر و … کنسرت‌هایی لغو شده‌اند، کنسرت‌هایی که مجوز داشته و از سوی نهادهای رسمی هم حمایت شده‌اند. رفتاری که در لغو کنسرت‌ها انجام شده، به احتمال ماهیت مخالفان با برگزاری کنسرت‌ها را برای فرمانداران، استانداران و دیگر مسوولان محلی و غیر محلی روشن ساخته است اما اینکه چرا آنها به مردم معرفی نمی‌شوند یا به صورت فعالانه با آنها مطابق قانون برخورد نمی‌شود و پرونده آنها به دادگاه نمی‌رود، جای سوال و ابهام است.
وقتی کنسرت هنرمندانی همچون علی اکبر مرادی نوازنده پیشکسوت تنبور صرف به دلیل صادر نشدن مجوز از سوی اماکن لغو می شود، وقتی ، رضا صادقی خواننده پاپ نتوانست در کرمان روی صحنه برود، شهرام ناظري که قرار بود 27شهريور ماه در شهر تبريز اجرا شود، روی سن نرفت، همای ، وحید تاج و … و… به هر دلیلی نتوانستند روی سن بروند، مشخص است که اعتراض مردم و هنرمندان بلند می شود.
علی موثقی آهنگساز می گوید: برگزاری کنسرت و حضور در برنامه‌هایی که سلیقه مردم را راضی می‌کند حق آنهاست اما دفاع از این حق، بر عهده دولت و نهادهای قانونی است. جالب این است که خیلی ها فکر می کنند فقط کنسرت های پاپ هستند که درگیر لغو می شوند این در حالی است که لغو کنسرت‌ها سنتی و پاپ نمی‌شناسد.

لغوها باعث از بین رفتن موسیقی جدی می شود
هر روز که کنسرتی لغو می شود، نه تنها اعتبار اهالی موسیقی در میان مردم زیر سوال می رود بلکه این هنر می رود تا از بین برود. از آنجایی که لغو کنندگان کنسرت پاپ و سنتی سرشان نمی شود موسیقی سنتی که بیانگر آداب و فرهنگ قومیت های مختلف کشومان است نیز دستخوش نابودی قرار گرفته است. اگر زفقط یک دستگاه دولتی مسولیت اظهار نظر در امر کنسرت را داشته باشد به هیچ وجه کار به چنین جایی کشیده نمی شود. چرا که وقتی مثل اکنون همه دستگاهها حق اظهار نظر دارند، هر دستگاهی خود را متولی امر می داند و می خواهد حرف خود را به کرسی بنشاند و این مشکل ساز می شود. وقتی برای اجرای یک کنسرت که وزارت ارشاد مجوز آن را صادر کرده است یک سری سازمان‌های کوچکتر نیز دخالت می کنند که نقش چندانی ندارند، اجازه لغو پیدا می کنند، وضع رو به نابسامانی می رود.
عوامل لغو کنسرت
چندی پیش در نشستی باحضور پیروز ارجمند (رییس سابق دفتر موسیقی)، مجید درخشانی، حسام‌الدین سراج، نادر مشایخی، حمیدرضا نوربخش (مدیرعامل خانه موسیقی)، کامبیز نوروزی (حقوقدان)، فردین خلعتبری، سهراب پورناظری، حسین علیشاپور و همچنین جمعی از اصحاب رسانه و اهالی موسیقی برگزار شد، موضوع مهم لغو کنسرت‌ها مورد بررسی قرار گرفت.
در این نشست عوامل مختلفی برای لغو کنسرت‌ها از جمله عدم برنامه‌ریزی‌های مدیر برنامه‌های خوانندگان، دستمزد بالای خواننده، تخلف شرکت‌های موسیقی به دلیل نداشتن قانون مدون، حضور نیروهای خودسر، مافیا و دلالان موسیقی و موضوعات دیگر و همین طور منع مذهبی عنوان شد. اما نهایتا نتیجه ای عاید نشد و کنسرت ها با زهم در حال لغو هستند.

شکایت از مسولان گره ای می گشاید؟
فردین خلعتبری از همه موزیسین‌ها حرفه ای تر به این موضوع نگاه می کند اما گویا از اینکه اینجا ایران است و شکایت از که را به کجا برند، هنوز ناشناخته باقی مانده است. او عتقد است هنرمندان برای کنسرت‌های لغو شده خود باید از مسولان شکایت کنند. اما واقعا به کجا باید شکایت شود که ترتیب اثر داده شود؟ وقتی تایید می شود از بین تمامی کنسرت‌های لغو شده، در سال۹۳ و ۹۴ هیچ لغو کنسرتی از جانب نیرو انتظامی صورت نگرفته است، تکلیف چه می شود؟ بگردید دنبال پرتقال فروش!
حتی شورای صیانت که وظیفه اش حمایت از صنعت موسیقی بود، پا نگرفت و نتوانست آرزوی دیرینه اهالی موسیقی را برآورده کند. این شورا می توانست احکامی را براساس قانون صادر کند ، آیین نامه تخلفات را بنویسدتا این تخلفات زیر نظر شورا بررسی شود. این وظیفه حراست معاونت هنری بود.
این قضیه ار بیخ و بن مشکل دارد چرا که همین چندی پیش بود که کیوان کلهر به همراه چندین نوازنده خارجی قرار بود کنسرت بدهد که به دلیل اینکه نوازندگان خارجی پروانه کار در ایران را نداشتند، این کنسرت نیز مانند بسیاری دیگر از کنسرت‌ها لغو شد. به دنبال لغو همین کنسرت بود که پیروز ارجمند گفته بود هیچ سالن کنسرتی نباید زیر نظر سازمان اماکن باشد. اصلا مگر مسئله موسیقی مسئله امنیتی-سیاسی است، مگر کسانی که به سالن می آیند افرادی شرور هستند؟
اما گویا چنین چیزی است و هنرمند را با اشرار اشتباه گرفته اند. کنسرت حسام الدین سراج که قرار بود در کرمانشاه برگزار شود، بر سر زبانها افتاد. چرا که در سالن را با زنجیر بسته بودند و مردم را با اسلحه تهدید می کردند.
راه حلی تاکنون برای این مهم کشف نشده است که اگر اینگونه بود امروزه به این راحتی کنسرتی لغو نمی شد و عده ای متضرر نمی شدند.

مسافر “راه ابریشم” رفت

بدون انکه تقلید صدا کند صدا داشت.صدایش فراتر از راه ابریشم و مسلمانان بود و تمام جذابیت این دو مجموعه ؛ صدای پرویز بهرام بود.او واپسین دوبلور نسل اول طلایی دوبله ایران بود که از دنیا رفت.خیلی ها میخواستند دوبلور شوند تلاش میکردند با تقلیید صدای گرم و دلنشین او کسب مهارت کنند.آوای کاراگاه کاستر در ایران شاگردان بسیاری پروراند بدون غوغا.صدایش نجابت و اصالتی بی نظیر داشت و اصلا بی جانشین بود مانند برخی دوبلورها خودرا سلطان نمی دانست و اهل تعامل و خاکی بود بدون شک از جمله دوبلورهایی بود که سالهای سال در تلویزیون و سینمای ایران بی جایگزین می ماند و فقدانش ملموس خواهد بود از آن دسته صداهایی که از نشنیدنش دل هرکسی تنگ میشود.رفتنش خسران بزرگی ست بر پیکره دوبله ایران.روحش شاد

آقای انتظامی؛چرا جلوی تجزیه طلب های فرهنگی را نمی گیرید

اولین جلسه مطبوعاتی ریس جدید سینمای ایران حسین انتظامی در حالی برگزار شد که سینمای ایران متاثر از حساسیت های کاذب و عدم درک صحیح از خط قرمز های واقعی تمدن پارس در دوره مدیریت های قبلی سینما، با سوال های متنوعی همراه بود. در این جلسه امیر فرض اللهی سردبیر مجله سینمایی سیاه سفید خطاب به انتظامی گفت:سرزمین ایران همواره مورد تهاجم بسیاری در تاریخ بوده است اما فرهنگ استوار و تمدن شکوهمند پارس همه مهاجمان را در خود هضم کرده و انها را به تسخیر فرهنگی خود در اورده است.مدتی ست در سینمای ایران اهالی یکی از استان های ایران با ساختن فیلمهایی به زبانی غیر از زبان رسمی کشور{پارسی}خوداگاه یا ناخوداگاه  در راستای تفکرات تجزیه طلبان سیاسی گام برمیدارند و این وظیفه وزارت فرهنگ است که نگذارد به زبان غیر رسمی فیلمی ساخته و اکران شود و مخاطب ایرانی مجبور شود با زیرنویس فارسی فیلم را ببیند. این منتقد قدیمی سینما در ادامه افزود:صیانت از زبان رسمی کشور وظیفه واقعی نظارت ارزشیابی فیلم هاست اینکه عنوان فیلمها خارجی نباشد یا در چهارچوب تفکر تجزیه طلبان این کهن بوم رفتار نشودمهم تر از سانسور است.امیر فرض اللهی یاداور شد وقتی بزرگترین مفسر شاهنامه در روزگار معاصر میرجلال الدین کزازی ست نشان از قدرت و اهمین زبان پارسی ست.این روزنامه نگار قدیمی سینمای ایران از رییس جدید سینمای ایران درخواست کرد که در این باره مدیرکل نظارت و ارزشیابی و شورای پروانه ساخت و نمایش حساسیت زیادی از خود به خرج دهند تا از فرهنگ چندهزارساله پارسی محافظت شود.وی در پایان متذکر شد که برخی از نهادهای زیر نظر سازمان سینمایی خارج از دستور اقای انتظامی حمایت های دانه درشت را در ردیف اعلام های شفاف خود پنهان نگه داشته اند

چرا “آشغالها” دوست داشتنی ست

 

دلایل متعددی دارد اول اینکه کارگردانش با وجود توانایی،جیغ کارگردانی نزده است فرم و محتوا به یک اندازه برایش اهمیت دارد در همه آثارش.به عبارت دیگر محسن امیر یوسفی در همه کارهای سینمایی اش فرم را به خدمت محتوا در می اورد و محتوا را در فرم جوری می تند که جداشدنی نیست و جزو لاینفک اثر می شود
مثالش؟ خواب تلخ؛اثری به شدت صاحب ایده و فرمی مخصوص به خود در ساختار روایی به گونه ای که از یک ایده مستند،اثری داستانی دراورده و طنزش شبیه هیچ فیلمسازی در سینمایی ایران نیست
حال در آشغالها،امیریوسفی قصه یک خانواده را در ساختاری که میتوان گفت به ریالیسم جادویی در ادبیات تعنه میزند با فرمی منحصر به فرد ارایه کرده است.فیلم با وجود اینکه بیشتر لوکیشن اش در یک خانه میگذرد اما هرگز تله تاتر،تله تاتر،تله فیلم و یا…نیست
امیر یوسفی ده سال پیش اکنون را نشانه گرفته و در فیلمش بدون انکه بگویید کروکی اشتی ملی را می دهد؛انجا که خانواده ای را به تصویر کشیده که تفاوت های سیاسی اجتماعی عقیدتی بسیار دارند اما در کنار هم زندگی کرده اند باهم به گفت و گو و تفاهم رسیده اند.و هشت سال استقامت کرد تا نظام متوجه شود فیلمش ضد انقلاب نیست بلکه اصلاح گر است.
دوم اینکه به زعم نگارنده اگر در دوازده سال اخیر سینمای ایران ،یک شاهکار ساخته شده باشد؛همین فیلم است.جغرافیایی ذهنی و روایتی امیر یوسفی در اشغالها بسیار وسیع است در عین حال سنتز نهایی فیلمش شعاری نیست و به مخاطب تلنگر تامل می زند.هیچ کسی را با هیچ عقیده ای محکوم نمیکند و در عین حال از هیچ نظری جانبداری نمی کند.با همه این احوال حواسش به گره افکنی و گره گشایی اثرش هست و در ابعاد کارگردانی به هیچ وجه طوری روایت نمی کند که مخاطب از دیدن فیلم خسته شود یا ذهن مخاطب را دست کم بگیرد.همه اینها باعث میشود این اثر را چه دوست داشته باشیم یا نه، یک شاهکار واقعی بدانیم شاهکاری که فقط در این ابعاد؛ مهرجویی در دوفیلمش علی حاتمی در اثارش بهرام بضایی در سه فیلمش موفق به خلق آن شده اند.جغرافیایی وسیع ذهنی در خلق و پردازش شخصیت ها وسنتز نهایی که اصلا اسکاری نیست و قامتش در حد رابطه های زناشویی جلوه گری نمیکند.امیر یوسفی هرگز این فیلم یا دیگر اثارش را برای شاخ غول شکاندن و درخشیدن در دنیا نساخته است.او فیلمسازی دغدغه مند در حوزه اجتماعی ست وحتا طنزش دغدغه جامعه شناختی دارد.همانطور که معتقدم سعید روستایی در متری شیش و نیم جغرافیای ذهنیش وسیعتر از فیلم قبلی اش شده و اثری بهتر ساخته ؛محسن امیر یوسفی نیز اثر به اثر بلند مرتبه تر فکر میکند و جهان فکری اش موفقیت شخصی در دنیا نیست و معضلات اجتماعی سیاسی را در ابعاد بسیار بزرگتر میبیند و راه حل نهایی اش فراتر از زمان ماست .بدون شک اگر در هشت سال اخیر این برخوردهای سلبی به این کارگردان مولف و خوش اتیه سینمای ایران صورت نمیگرفت؛اثار قابل بیشتری توسط وی ساخته میشد و در این برهوت عدم تولید اندیشه سینمای امروز ما شاید جریان می ساخت.جریانی که مبتنی بر پردازش درست شخصیت ها گره افکنی و گره گشایی یک اثر بنا شود و سنتز نهایی اثر مخاطب را به تامل وادارد و فراتر از لحظه تماشا اورا وادر به فکر کند
سوم.امیر یوسفی در انتخاب بازیگران و گرفتن بازی صحیح در راستایی اندیشه حاکم بر فیلم دقیق و پرتوفیق عمل کرده است و بدون شک اگر از تمام بازیگران این فیلم در سالهای بعد بهترین بازیهایشان پرسیده شود قطعا آشغالها در میان انهاست.
چهارم.شخصیت مرکزی این فیلم که مادر است در آن سال که فیلم تولید شد یک نابازیگر بود و توانش بازیگیری امیریوسفی از او در حد بسیار قابل قبول است.
پنجم.آشغالها به ما این پیشنهاد را می دهد که برای قضاوت درباره یک فیلم اندیشه ورز؛سطح اثر را نبینیم و به ابعاد مختلف یک فیلم توجه کنیم.ابعادی که موجب تامل بیشتر در هر مخاطبی با هر میزان اگاهی میشود.

امیر فرض اللهی

 

سیل در سینما

ویرانگر تر از سیل بهار است.یادگار آن هشت سال معروف است.بیشتر سینماگران فکور ما در این سیل همرنگ جماعت شده و هریک به نوعی در ورطه ساختن اثار بساز بفروش افتاده اند.حتا انانی که سابقه فیلمسازی قابل تامل در کارنامه دارند.اخرینشان؟مهدی نادری…پس از سالها محجوریت سامورایی را در برلین برده و با یک تهیه کننده زرنگ الکی ابروی حرفه ای  خودرا به حراج گذاشته است.قبلیش؟عبدالرضا کاهانی با خانم یایا یش.فیلمسازی که یک دهه پیش با اثار اجتماعیش خونی تازه در رگهای سینمای ایران جاری ساخت و حالا با قصه ای شبه اروتیک در ورطه فیلمفارسی پوست اندازی شده ظاهرشده.گویا رفقای ما به این نتیجه می رسند قلتیدن در ورطه فیلمفارسی بهتر از مستقل ماندن و حفظ ابروی حرفه ای خویش است.از دیگر سو گران شدن ساخت فیلم سینمایی از واحد میلیون به میلیارد و دیدن فروش 40 میلیاردی و نظارت ارزشیابی که برای سینمای فکور حساسیت های بسیار دارد اما برای فیلم ها و قصه های نازل و بی محتوا اغوشی باز دارد… از دلایل این مهم است و انان را همراه ساخته تا کمی پول دربیاورند.مدیریت سینما باید فکری بکند و سینمای ایران را از ورطه ارضای نیازهای سطحی مخاطب بازدارد.باید سطح تحمل اثار در خورتامل نزد مدیران بالا برود تا فیلمسازان ما در این سیل گرفتار نشوند و انانی که همرنگ نشده اند مجال فیلمسازی و تنفس بیابندبله این سیل ویرانگر است و ردپایش بر رفتار های اجتماعی مردم ایران می ماند.باید گریخت ازین هجمه ویرانگر .همه باید همراه شوند.یک دست صدا ندارد.یادمان نرود سی سال پیش پرفروش ترین فیلم سال هامون بود. می شود دوباره ذایقه ساخت.به شعور مخاطب احترام گذاشت و…