خانه وبلاگ صفحه 6

نگاهی به فیلم ‌بچه مردم

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:

رضا خسروزاد

“با وقوع انقلاب، چهار نوجوان از پرورشگاه بیرون می‌آیند تا زندگی تازه‌ای آغاز کنند. در این بین ابوالفضل که گمان می‌کند در کودکی گمشده تلاش می‌کند تا خانواده‌اش را پیدا کند…”

نگاهی به عوامل تولید فیلم از بازیگران تا عوامل فنی کاربلد کافی‌ست تا مشخص شود با فیلمی نسبتا حرفه‌ای روبرو هستیم.

شروع تماشایی و فرم بصری ویژه و میزانسن فرمال بازی‌ها در کنار طراحی صحنه و لباس جذاب، ما را در همان ابتدا متوجه می‌کند که کارگردانی خوش‌ذوق پشت کار است و قرار است خودمان را به فیلم بسپارید تا با ملودرامی اجتماعی همراه شویم.

فرم فیلم بخصوص در بخش پرورشگاه اگرچه وام‌گرفته از آثار موفق خارجی است اما چنان در خدمت قصه و درام قرار گرفته و با سایر عناصر و اجزا هماهنگ گشته که می‌توان گفت این وام‌گیری را کاملا از خود کرده است.

فیلمنامه خوب و شخصیت‌پردازی درست در کنار کارگردانی عالی و بازی‌های روان، فیلم را سرحال و قبراق ساخته که از تماشای آن لذت لازم را می‌برید. بازی نوجوانان فیلم راحت و روان و در عینیت بخشی به کاراکترها موفقند.

داستان چفت و بست درستی دارد و بخوبی طرح موضوع می‌کند و در ادامه گسترش جذاب قصه، فیلم را کششمند و سرحال می‌کند. طنز کلامی و خلق موقعیت‌های کمیک درست و بجا اجرا می‌شود و بخوبی ریتم و آهنگ شادابی به فیلم می‌دهد.

فرعی بودن کاراکتر بازیگران حرفه‌ای و سپردن نقش‌های جنبی به بازیگران شناخته شده و محوریت چهار بازیگر نوجوان، تمهید جالبی‌ست که پاسخ داده و توانسته در ساپورت بازی‌ها و درخشش بازی بازیگران اصلی کمک کند.

 محمود کریمی که سابقه کارهای مستند و پشت صحنه دارد و تقریبا شناخته شده است، فیلم منسجم خوبی ساخته که قطعا مورد توجه گیشه هم قرار خواهد گرفت.

داستان ملموس، شخصیت‌پردازی قوی و بازی‌های خوب در کنار کارگردانی پر وسواس و فیلمبرداری و طراحی صحنه در خدمت اثر سبب گشته “بچه مردم” به فیلمی درخور توجه و شاداب بدل شود که تماشاگرش را تا انتها با خود همراه می‌سازد.

نقد فیلم های روز دوم جشنواره

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:
رضا خسروزاد

یادداشتی بر فیلم “آنتیک”
ساخته؛ هادی نائیجی

“اوایل انقلاب با آزادی زندانی‌ها، ابی از زندان بیرون می‌آید و متوجه میشود دختری که دوستش داشته ازدواج کرده است. ابی با برادرش ولی به سرقت لوح قدیمی در خانه‌ای می‌روند و در ادامه با کشاندن لوح به قبرستان روستا، صحبت از کشف امامزاده می‌شود…”

دغدغه گیشه اولویت بسیاری از فیلمسازان و بخصوص کمدی‌سازان اینروزهای سینمای ایران است. پایین آوردن سطح سلیقه تماشاگر از سویی و سودجویی در استفاده از عناصر جذاب این روزهای سینما،
سبب شده تا هر دو سوی سازنده و مخاطب به نازلترین کمدی ممکن تن بدهند.
استفاده از ۱-کمدینی بفروش ۲-موقعیت طنزگون سطحی با قید زمانی قبل از انقلاب و ۳-ولویی بازیگر و کارگردان در بداهه‌پردازی جهت تطویل و رسیدن به زمان لازمه فیلم، شده است دستورالعمل اولیه تهیه یک کمدی حکومت پسند.
آنتیک با برخورداری از دستورالعمل‌های فوق، از همان نقطه شروع و سکانس آغازین شما را دعوت می‌کند تا با کنار گذاشتن منطق روایی و چرایی شکل‌گیری ماجرا، وارد دنیای بی‌قید فیلم شده و اساس را بر خنده‌ باری به هرجهت بگذارد. در عین‌حال با کشاندن لوح به قبرستان و مشتبه شدن آن با سنگ قبر شخصی عارف و مذهبی و طرح موضوع کشف امامزاده، در مضمون فیلم هم شوخی کنایی جالبی مطرح می‌شود.
با اینکه حالا دیگر با دیدن اینهمه کمدی خوشفروش راحت‌ساخت در سالهای اخیر، باید قلق تماشا و همراهی با اینگونه فیلم‌ها دستمان آمده باشد، اما اگر در پسزمینه ذهنی خود چیزی به نام اصول و منطق سینمایی داشته باشید، نمی‌توانید قید شخصیت نگاهتان را بزنید و سطح سلیقه‌تان را تا جایی پایین بیاورید که مطابق میزان‌نظر سازنده بخندید و لذت ببرید.
اما اگر برخلاف مطالب بالا، ساده‌گیر و ساده‌پسند و خوش‌خنده باشید، قطعا با موقعیت‌های کمیک فیلم همراه می‌شوید و زوج جمشیدی و بنفشه‌خواه شما را بخصوص در نیمه دوم فیلم سرگرم خود می‌سازند. تیکه‌های کلامی، شوخی‌ها، موقعیت‌های کمیک و بازی تیپیکال بازیگران، آنقدر پر و پیمان هست که حالا نه روده‌بر اما خنده لازم را بر لبان شما بنشاند.
پس اگر به تماشای فیلم نشستید، با عدم‌انتظار بالا و دل‌دادن به فیلم و همراهی و قبول سطح نازل شوخی و طنز، خودتان را در اختیار فیلم قرار دهید تا بلکه بتوانید از آن لذت ببرید

“صنم”
ساخته؛ شهره رحیم‌زاده

“صنم تازه‌عروس ایل بختیاری که زندگی سخت اما شیرینی در میان عشایر دارد، علیرغم تلاش برای داشتن زندگی آرام و پرفایده، خانواده‌اش را در حادثه آتشسوزی از دست می‌دهد…”

فیلم بر اساس حادثه‌ای واقعی ساخته شده که در جریان آتشسوزی در جنگل‌های زاگرس و تلاش عشایر جهت خاموش‌کردن آتش و اتفای حریق توسط آنها، چهارنفر از اعضای یک خانواده جان می‌بازند…
شخصا انتظار داشتم این رویداد تلخ در جغرافیای بومی، بستری برای طرح روایتی داستانی و همراهی با شخصیت‌ها باشد اما فیلم در همان ابتدا با اشاره به رویداد آتشسوزی و سپس پلان‌های آتش در لابلای نریشن صنم، خیلی صریح و بی‌پرده و پیش از آغاز از وقوع حادثه خبر می‌دهد و شما را دعوت می‌کند تا بعنوان تماشاگری بیرونی و جدا از فیلم به نظاره صنم و زندگی‌اش بپردازید.
برخورد صنم با مرد شکارچی و در ادامه برگزاری کلاس عشایری توسط صنم و عدم وجود رئالیتی لازم در فضاسازی و بازی‌ها، شروع ناخوبی برای فیلم است.
در ادامه نیز زایمان صنم و نریشن‌های بلند صنم روی تصاویر هلی‌شات و مروری کوچ عشایر، کلیت فیلم را به مستندروایی نزدیک می‌سازد.
نمایش خانواده صنم و روابط میانشان گزینش شده و فاقد روح و جانِ طبیعی و سیالیت زندگی است. عشق‌ورزی‌ها، حرف‌ها،فعالیت‌های روزانه، آواز خواندن‌ها و کنش‌ها چیدمان شده هستند که همچنان مبتنی بر ساختار مستندروایی پیش می‌رود.
تصویربرداری نه‌چندان خوب و عدم بهرهمندی از قاببندی‌های خاص و محدودیت نمایش جغرافیا به چند نمای باز، موکد عدم توجه فیلمساز به متریال موجود است.
بازی‌های خام و ناخوب، بخصوص در نیمه میانی فیلم و پرهیز از نمایش، حادثه‌ محوری مبارزه با آتش و بسنده کردن فیلمساز به چند پلان ترکیبی و تروکاژ تدوینی، ضربه اصلی را به پیکر بی‌رمق و نیمه‌جان فیلم می‌زند.
موسیقی فیلم ناخوب و نامتعارف است و بخصوص در صحنه‌های آتشسوزی با آن پلان‌های ترکیبی بسیار کلیپ‌وار و تصنعی و پر شعار اجرا شده و از عینیت فیلم می‌کاهد.

نگاهی به فیلم های روز اول جشنواره

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو
رضا خسروزاد

“بازی خونی”
ساخته: حسن میرزامحمدی

“سال ۱۳۶۰ در بحبوحه جنگ عراق، گروهک کمونیستی سربداران تلاش می‌کنند تا کنترل شهر بابل را به دست بگیرند و …”

عملیات ۱۸ آبان در شمال کشور از جمله مقاطع تاریخی‌سیاسی حساس در اوایل پیروزی انقلاب است که بستر مناسبی برای ساخت یک اثر سینمایی را فراهم می‌سازد. از نمونه‌های نسبتا موفق سالهای اخیر در این ژانر می‌توان به فیلم ماجرای نیمروز اشاره کرد. “بازی خونی” البته در فضاسازی و اتمسفر فیلم فاصله و اختلاف زیادی با فیلم مورد اشاره دارد.
بستر نسبتا تاریخی و بازسازی جریانات اوایل انقلاب، اگر با دقت‌نظر و وسواس در رعایت لحن صحبت و کلام کاراکترها همراه نباشد، در همان ابتدا به ذائقه تماشاگر حساس خوش نمی‌آید و این ناخشنودی با پلان‌سکانس‌های طولانی و پر دیالوگ و کم تحرکی میزانسن بازیگران، افزایش پیدا می‌کند. تامل و مکث روی شخصیت‌ها و پردیالوگی صحنه‌ها در شروع فیلم، تلاش دارد تا تماشاگر را به لایه‌های درونی کاراکترها بکشاند. اما این تمهید سبب کندی ریتم می‌گردد که در کنار بی‌رنگ و رو بودن تصاویر، دلزدگی مخاطب را به همراه دارد.
انتظار اولیه از چنین فیلمهایی، فضاسازی با تکیه بر شخصیت‌پردازی و طراحی صحنه دقیق است به شکلی که زمینه مناسبی برای رویدادها و حوادث و کشاندن مخاطب به مقطع زمانی موردنظر فراهم آید. شخصیت‌های احمد و خلیل و کاظم اما آنچنان قوام و رنگ نمی‌یابند که جذاب و ماندگار بشوند و تا انتهای فیلم همچنان ما شاهد بیرونی بخشی از وقایع تاریخ معاصر هستیم. در سوی دیگر و شخصیت‌های منفی، ناصر و مینا و بقیه هم بالتبع نمی‌توانند بر جنبه دراماتیک و کششمندی روایت بیافزایند. گاه نیز دیالوگهای شعاری و قاب‌بندی شده مانند؛ قدرت سیاسی از لوله تفنگ بیرون میاد، نخ‌نما و فاصله‌گذار می‌شوند. با تمام اینها “بازی خونی” بعنوان یک فیلم رویدادمحور که بخشی از تاریخ معاصر را منعکس می‌کند، می‌تواند قابل توجه باشد. در انتها لازم است به فیلمبرداری خوب اشاره کنم. در برخی سکانس‌ها‌، حرکات و میزانسن دوربین نوآورانه و حرفه‌ای است که حتما مورد توجه قرار دهید.

“سونسوز”
ساخته؛ رضا جمالی

“کاظم مرد پا به سن گذاشته که در رویای ساختن فیلمی جهانی یکنوبت فیلم ساخته و زنان روستا را نازا معرفی کرده، حالا در روستایش سونسوز تلاش می‌کند تا با مسلم و چند پیرمرد دیگر، اهالی را راضی کند تا در فیلم او حاضر شوند…”

همین ابتدا اشاره کنم موضوع فیلم و ساختار آن بسیار شبیه فیلم‌های سینمای کوتاه است. در حقیقت باید سونسوز را یک فیلم کوتاه دانست که تلاش دارد حول محور تلاش گروه فیلمساز، با بهره‌گیری از جذابیت لوکیشن و کاراکترهای بومی به یک اثر هنری تبدیل شود. این تلاش البته از آنجا که نمونه فیلم‌های موفق اینچنینی کم نیستند، هر پلان و سکانس چشم‌نوازی‌، تماشاگر را ارجاع می‌دهد به آثار موفق دیگران و از اینجهت سبب عدم غافلگیری و توجه به نوآوری و گاه تازگی سکانسی در فیلم می‌شود. کارگردان در جایی اشاره کرده است که این فیلم با دستمایه قراردادن فیلمی کوتاه ساخته شده است و به نظر می‌رسد فیلمساز تلاش نموده تا ایده همان فیلم را گسترش عرضی دهد و بدون داشتن داستانی پررنگ و با اتکا به لوکیشن و ایجاد موقعیت‌های جذاب و تماشایی و بهره‌گیری از طنز موقعیت به اثری مفرح و در عین‌حال اجتماعی و ملموس بدل شود. تا جایی هم البته تماشاگرش را به دنبال می‌کشد، اما زبان ترکی فیلم و کم‌مایگی (چه بلحاظ کششمندی فیلمنامه و چه بازی‌ها) در برخی سکانس‌ها، و خوانش زیرنویس از توجه و تمرکز تماشاگر می‌کاهد و سبب انفصال حسی می‌گردد. البته که ساختار روایی فاصله‌گذار و شمایل مستندوار فیلم نیز سبب شده است مخاطب در حد یک ناظر بیرونی باقی بماند و تشریک مساعی و بعبارتی همذات‌پنداری شخصیتی نداشته باشد. سینمای قصه‌گو، رکن اصلی‌اش جذابیت روایت و ایجاد کشش و درگیری بالا در داستان است و اگر از این امکان بهره نبرد، کمتر می‌تواند تماشاگر را تا انتها با خود همراه سازد. البته فیلم بلحاظ برخورداری از جذابیت‌های جغرافیایی و بومی و نیز کادربندی‌ها و فیلمبرداری خوب به اثری جشنواره پسند بدل شده که می‌تواند موفقیت‌های خوبی برای سازندگانش به همراه داشته باشد.
و در انتها اشاره کنم؛ نکته قابل توجه در کلیت داستان، سرانجام نیافتن فیلم شخصیت اصلی است که در نوبت اول توسط زنان به آتش کشیده شده و در زمان فعلی توسط مردان روستا نابود می‌گردد.

“داد”
ساخته؛ ابوالفضل جلیلی

“امکان قصری، بصورت مشروط از کانون اصلاح و تربیت آزاد می‌شود. در تلاشی نافرجام سعی می‌کند تا بتواند جایی برای ماندن و کار پیدا کند اما در نهایت دوباره دستگیر و به زندان بازگردانده می‌شود…”جلیلی فیلمسازی نوگراست. فیلمهای خوبی هم ساخته است. این باعث میشود انتظار از او بالا باشد. به همین جهت تماشای اثری تازه از او با استقبال در جشنواره روبرو می‌شود و البته تازه‌ترین فیلم او همچون اغلب کارهایش، اثری شایسته توجه هم است. می‌توان گفت جلیلی بازگشت درستی داشته است. فیلم در نوع خودش قابل تأمل و تا حدود زیادی دارای مؤلفه‌های شناخته‌شده و خاص فیلمساز است. اگرچه شخصا با این شکل سینما چندان میانه‌ای ندارم، اما ارزشمندی و نگاه ویژه و قابل تأویل و تفسیر فیلمساز، بسیار درخور و ارزشمند است. دغدغه انسانی فیلم و درگیرسازی اجتماعی تماشاگر با جهانِ انسانی که برخواسته از نگاه ایدئولوژیک اخلاقگرا و انساندوستانه فیلمساز است، امتیازی‌ست که “داد” در خود دارد. دغدغه عدالت اجتماعی شاید مهمترین محور نظریات چندین و چند مکتب اجتماعی-سیاسی است که در مقاطع مختلف تاریخی جریانساز و عامل تحول شده‌اند. فارغ از نتیجه عینی این تحولات، اصل وجود این دغدغه و تفکر در نزد فیلمساز سبب‌ساز نگاه دردمندانه و کنشگر اوست. اگرچه پیشنهاد و راهکار ضمنی او برای گریز از این بی‌عدالتی و بدل کردن شخصیت فیلم به یک قهرمان مبارزِ پنهان، شاید برای برخی پذیرفتنی نباشد.
جامعه دردمند و گرفتار امروز نیازمند تحول است و تحول همواره از فرد آغاز می‌شود. فردیت آدم‌های گرفتار در چرخه‌ی نابودکننده فشار اقتصادی و عدم وجود سیستم حمایتگر، در عین نمایش کنش همحسی و درک وضعیت و شرایط یکدیگر از سوی شخصیت‌های داستان، تضادی آشکار میان اجتماع و سیستم حاکم را رقم می‌زند که منجر به لزوم کنشگری و پدیدآمدن مبارزه شخصی و بالتبع جمعی می‌شود.
“داد” به لحاظ مضمونی فیلمی قابل و محترم‌ است، اگرچه در ساختار سینمایی و موضوع داستانی بنوعی دچار سستی و عدم قوام است.
تماشاگر عام سینما بیش و پیش از هرچیز وابسته به داستان و شخصیت است. یک فیلمنامه مبتنی بر پیرنگبندی روایی حالا داستانی یا شخصیت‌پرداز به راحتی می‌تواند مخاطب را با خودش درگیر و همراه سازد. لنگ‌زدن قصه در هریک از این دو محور می‌تواند باعث ناخشنودی تماشاگر و گسست روایی‌-عاطفی از فیلم گردد. سینمایی جلیلی البته تا پیش از این، رویکردی جشنواره‌ای و مخاطب‌ خاص پسند داشته و طبیعتا دور شدن از محوریت نگاه معترض و منتقدانه برای فیلمساز سخت و گاه ناممکن است. به همین جهت است که فیلم به تیزکردن پیکان اعتراض بیشتر مشغول است تا استحکام روایی و به همین جهت در روایتش دچار لکنت می‌گردد. بخصوص در یکسوم پایانی که گردشی شتابزده به سمت سینمای نشانه‌شناس و معناگرا با تدوینی شتابزده و ریتمی تند دارد.
و اما در نگاهی اجمالی به آخرین ساخته جلیلی می‌توان گفت عدم گسترش به موقع داستان مهمترین ایراد بخش نخست فیلم در همراهی مخاطب است. بشکلی که بیش از معمول زمان می‌برد تا به موازات شخصیت در رویدادها گام برداریم. به شکلی که به نظر می‌آید روایت و سکانس‌بندی و بسط صحنه‌ها مطابق خواست فیلمساز پیش می‌رود و نه برآمده از بطن و نیاز دراماتیک و کنش شخصیت اول. آزادی امکان و رفتن نزد دوستش کاوه و در ادامه جستجوی کار و شراکت در قمار و بعدتر روند مبهم خرید اسلحه و راحتی اتفاقاتی از ایندست، مخاطب را مشکوک می‌کند که چرا روند رویدادها بگونه‌ایست که انگار فیلمساز عمدا می‌خواهد مسیر و جهت شخصیتش را تعیین کند. همچنین است پلان‌های دوش گرفتن، شیپور زدن سرباز، جابجایی کانکس‌ها، حرکت قطارها، برجک نگهبانی، که گویی جنبه تزئینی-تاویلی دارند تا لزوم روایی.
در همینجا اشاره کنم که البته بلحاظ نشانه‌شناسی و کارکرد معناگرایانه، کانکس‌ها و ریل‌ها و قطارها بر ریشه نیافتن و حرکت و رفتن و به شکلی بر آدم‌های عبوری تاکید دارد که علیرغم تلاششان نمی‌توانند بمانند و ناچار به حرکت در مسیری ناخواسته و اجباری می‌شوند.
استیصال آدم‌های فیلم، از امکان و کاوه که اعتراضش را در اجراهای بی‌تماشاگر با زبان ایتالیایی فریاد می‌کند و روبرتو کارمند شهرداری و گوینده رادیو که تحمل ظلم ندارد و خودکشی را چاره می‌یابد، همه و همه دردهای اجتماعی هستند که بدل به تاول و در نهایت ترکیدن می‌شوند.
و در آخر می‌توان گفت “داد” شاید فیلمی نباشد که مخاطب عام سینما و عموم را با خود همراه سازد اما برای آن‌ها که به فیلم هنری و نمادین و ریزپردازانه علاقه دارند می‌تواند جذاب و پرسشگر و تفسیر و تأویل‌پذیر باشد که ستایش فیلمساز را هم در پی داشته باشد.

خاله لیلا هم رفت

ژاله علو هم از میان ما رفت.او در97 سال عمر با عزت هنرپیشه ای پرشکوه و صدا بیشه ای باصلابت بود.خاله لیلای سریال به یاد ماندنی  “روزی روزگاری: نماد مادران پرعرضه و پرهنر ایرانیان بود.بعداز مرحوم رقیه چهره آزاد تصویر بازی و صدای ژاله علو مادرانه ترین زن ایرانی در سینما و تلویزیون بود،پرشکوه و با اقتدار خاص.روانش شاد

زاکانی یعنی چه

یعنی شهردار انتصابی مردم آزار؛یعنی کسی که به واسطه تصمیمات جاهلانه اش؛ هرروز صدها هزار “خدا لعنتش کنه”و… برای خودخریده و کارهایی کرده که تن و روح درگذشتگانش دایم در یاد و خاطر مردم است.یعنی شخص متوهمی که حل گرفتاری بزرگی به نام ترافیک تهران و و اتمام ساخت مترو خط6 را رها ساخته اما به خودش نمره بیست می دهد.یعنی شهردار نابلد و نادانی که گشایش ساختمان شهرداری در توپخانه برایش بسیار مهم است و رضایت مردم اصلا برایش مهم نیست.یعنی نامردمی ترین شهردار تاریخ بلدیه تهران.

زاکانی یعنی فردی که رازیان{اهالی ملک8هزارساله ری}از تمصمیمات بسیار جاهلانه وی در عذابند اما همچنان لجاجت می کند و میدان مرکزی ری و اصلی ترین خیابانش24متری را بسته نگه داشته اش و باعث ترافیک سرسام آور  و بستن راه حیات اقتصادی رازیان شده.زاکانی یعنی کسی که حرفهایش در مناظره های انتخاباتی ریاست جمهوری میزان نادانی و ناکارامدیش برای مدیریت اجرایی کشور  هویدا ساخت. حرفهایی زد  و می زند که مرغ پخته دل درد می گیرد از خنده و این میزان توهم بزرگ.

زاکانی یعنی اوج خودشیفتگی و ناکارآمدی.

یعنی ریشخند به ملت ایران و اهالی تهران

زاکانی یعنی خود بزرگ بینی در حد بسیار زیاد و نا کارامدی در اوج نادانی

یعنی فردی که در میدان یک شهر آب نما می سازد اما راهی برای تخلیه آن فراهم نمی بیند و زحمت کشان شهرداری را مجبور می سازد به شیوه قرون وسطا با سطل ،آن آب را تخلیه کنند{میدان بسته شده اصلی ری و آب نمایش}

زاکانی یعنی اوج تمسخر یک ملت.

یعنی شیفته پول ، ثروت و قدرت  و نه تشنه خدمت.

زاکانی یعنی دهان کجی به اهالی کشور بی قواره شکل یافته تهران که حدود یک سوم مردم ایران در آن سکونت دارند و شاهد مصیبت های نابخردانه محض اویند.

زاکانی یعنی مردم هیچ نی اند و چگونه می توان آنها را آزار داد

کاش مسیولی متوجه این همه ناکارامدی و دل خون مردم شود و این اعجوبه را ازین مسند بردارد.

زاکانی یعنی تمام راههایی که می توان مردم را آزار داد و شکنجه کرد

زاکانی یعنی فحش رکیک به مردم ایران

زاکانی یعنی قاتل فضای سبز و از بین برنده فضاهای عمومی و ورزشی

یعنی ایجاد نارضایتی عمومی در بالاترین حد ممکنه

زاکانی یعنی چگونه مردم ایران را عاصی کنیم

زاکانی یعنی مصداق کامل چیرگی پخمگی بر نخبگی در شکل جاهلانه اش

در لغت نامه ها معنای این فرد و کلمه را نگردید.همین ها که گفتیم معادل این واژه ناهمگون می شود

 

#زاکانی-یعنی-چه

#پایگاه _خبری _ تحلیلی _نگاتیو

سلمان یاقوتی “حسرت بهشت” را ساخت

فیلم کوتاه در “حسرت بهشت” آماده نمایش شد. این فیلم به کارگردانی وتهیه کنندگی سلمان یاقوتی با پایان یافتن مراحل تدوین وصداگذاری جهت حضور در فستیوال های خارجی وداخلی وپخش در پلتفرم های داخلی اماده نمایش شده است.

درخلاصه فیلم امده است خانم دکتر متخصص زنان وزایمان حین معاینه دختری ۱۳ ساله متوجه بارداری اومیشود وبرسر گفتن یا نگفتن حقیقت به مادر مریضش می ماند سایر عوامل فیلم عبارتند از نویسنده فاطمه غلامی راد برنامه ریز:سید حسن شمس دستیارکارگردان وصدابردار مهران احمدی طراح صحنه ولباس سلمان یاقوتی مدیر تولید ومجری طرح پیمان یاقوتی تدوین وصداگذاری محمد جواد محمدی فیلمبردار علی اسماعیل لو عکاس رویا یزدانی طراح پوستر ومنشی صحنه میلاد رضایی مدیر تدارکات بابک کبیر قاسمی و نازنین مفید فاطمه فلاح شانای کبیر قاسمی بامعرفی آنیتا تاجیک رویا یزدانی بازیگران این اثر می باشند

علف های الاف مقیم کلابهاوس

بسیارند چه بسیار.از همه نوعش. علف هرزند.دایما درحال لجن پراکنی و منفعت پرستی.در بخش فوتبال عشق لاتی هایی هوادار نما و منفعت پرست.افرادی سفارشی کار و مزدور.فیک استارهای تهی از خرد و منطق.اشخاصی که عاشق هادی نوروزیند و با شماره او24 در کلابهاوس درحال خودنمایی  اما مرامی یزیدی و تند خو، تهی از خرد دارند.در بخش فرهنگ و سیاست هم اوضاع؛ کم درام و تراژیک نیست.بابک چایز نامی که با سینما به درمان انواع بیماریهای روانیش می پردازد و مدعی ست در سینمای ایران همه کاره بوده که البته هیچ نبوده و اکنون در امریکای شمالی به شغل رانندگی کامیون مشغول است و دایما در تالارهای فرهنگی در حال نشخوار ادعا ،نفرت پراکنی و اظهار فضل بدون هیچ منطقی…ادمی بس خودشیفته حراف و نابخرد؛یک مریض روحی کامل.و آن یکی که نه عرفانی دارد نه از سینما چیزی سر در می ٱورد اهل فحاشی و لات بازی ست.همه کاره و هیچ کاره.قوم پرست و ذوب در همذات پنداری با سینما.و آن دیگری که یک پایان نامه  تمام سفارشی در 88ساخت و ادعای مستقل و بیطرف بودنش می شود در حالیکه بچه خواهر مدیر سابق نطارت ارزشیابی ارشاد در زمان مموتی ست و کاملا محصول رانت.روانشناسی که به شدت محتاج درمان است حمیدرضاست از نوع موسو..فیلم خور فاقد خرد.زرنگ الکی.مایک بیقرار دارد.دایما زیرپوستی درحال تجاوز به حقوق دیگران و خودشیفتگی ست .در تالارهای سیاسی هم علف کم نداریم.علف های هرز.کافی ست اهل مطالعه باشید و سره از ناسره تشخیص دهید.مخالف و موافقانی کاملا تهی از خرد.

هیات انتخاب بسیار ضعیف

محمود گبرلو حمیدرضا مصباح و…گویای یک نگاه بسته و سلیقه محور برای هیات انتخاب جشنواره فجر است وقتی در شورای سیاست گذاری جشنواره فرهیخته ای همچون سید محمد بهشتی حضوردارد انتخاب این هیات انتخاب دون شان سینمای ایران است.محمود گبرلو اصول اولیه نقد سینما را هم نمی داند و در دهه اخیر آرزوی دیرینه اش که شهرت است را بواسطه رانت دست آورده است؛ شخصی که در زمان حضورش در شورای مرکزی انجمن منتقدان مدارک و نمونه آثار  اعضا را آتش زد و در پاسخ به اعتراضات در پی این رفتار غیر فرهنگی و نابخرد بهانه های واهی آورد.یک عاشق شهرت که نه مغز فرهنگی دارد ونه بیان خوب برای اجرا …حضورش صرفا حاصل رانت و سلیقه محوری ست.رسالت نویس سابق فهمش از عوالم فرهنگ بسیار سطحی و باسمه ای ست .فحش رکیک به عالم جدی نقد است اگر او را منتقد بخوانیم. حمید رضا مصباح یک شوخی بسیار زننده است برای حضور در هیات انتخاب…او کاملا یک فردکاملا رانتی و وهن فرهنگ است.تاجری رانتی از خانواده یک فرد بسیار تندرو که پدر معنوی ناپایداری ست و افکار افراطیشان مملکت را به پرتگاه منتهی ساخته. فامیل درجه دو یک راهبر تندرو که هیچ ارزشی برای مردم و رای شان قایل نبود.حضور یک مبتذل ساز عشق لاتی هم در میان هیات انتخاب بسیار موجب وهن فرهنگ است.و آن دیگری که شیفته و ذوب شده در ولایت سینماست و مطالعه ای برای شناخت سینما ندارد و ماشین فیلم خواری ست که بواسطه سلیقه محوری و رابطه در مطبوع عات سینمایی لانه کرد و اکنون در برنامه غیرفرهنگی سینما در تلوزیون با مجری گری یک شبه فیلمساز منفعت پرست حضور همیشگی دارد و با فیلم تراپی خود را درمان می کند.فردی که عاقل اندر سفی ست و نه دارای خوی خوش.بقیه این جمع هم برای انتخاب شایسته ترین های یک جشنواره یک شوخی مضحک است.یک وهن کامل.انگار در سینمای ایران قحط الرجال است و تهی از اندیشه ورز.این حاصل یک نگاه جزم است.یک نگاه کاملا بسته.آن گاندو باز هم اینقدرهیات انتخاب ضعیف نبسته بود.وای به جال جشنواره ای که هیات انتخابش چنین باشد.وا اسفاااا.

فارابی و سینمای جوان مدیر کار آمد می خواهد

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو: تاخیر زیاد رابد فرید زاده برای انتخاب مدیران حیاتی سینما،سینمای ایران را دچار سر در گمی ساخته است.بنیاد سینمایی فارابی مدیر کار آمد می خواهد مدیرانی از جنس سید محمد بهشتی نه شبیه مصطفا محمودی و خاندانش.مدیری که خردورزانه عمل کند و ریل گذاری صحیح برای فعال شدن همه گونه های سینما انجام دهد.سینمای جوان نیز دست یک فرد کژپندار و تند رو و صد البته بسیار نالایق است باید هرچه سریعتر مدیر کارامدی همچون محمد آفریده به خود ببیند.مدیری که نسل پرورش داد و خروجی اش فیلمسازانی خوش ذوق توانمند و خلاق بودو البته آثاری شاخص.تعلل بیش ازین موجب خسران است.ناکارامدی سالهاست از سر و کول سینما می بارد.شناسایی مدیران کارنامه دار و موفق سینما اصلا سخت نیست.بدون در نظر گرفتن ملاحظات و سفارشات مدیر کارنامه دار باید کمارد.مدیر آزاده و ذهن باز.مدیری که اهل گفت و گو و تعامل باشد و تعامل در او تاثیر بگذارد

مکاشفه بدون ذوق‌مرگی/رضا خسروزاد

پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو : فیلم‌های فرمگرا همیشه جذابیت خاص خودشان را دارند. برای آنها که به فرم بیشتر از محتوا اهمیت می‌دهند و معتقدند که سینما با فرم به بیان و زبان اعتلایی خاص می‌رسد، تعارض می‌تواند فیلمی جذاب و به شدت قابل توجه باشد. از آندسته فیلم‌ها که در کنار دوست دانشجوی احتمالا هنرمندت ببینی و بعد از بیرون آمدن از سالن در باره‌اش بسیار صحبت کنید. اما مخاطب عام و معمول سینما، در نیمه فیلم اگر چرت نزند احتمالا به مکاشفه پیرامونش می‌پردازد. از این رو نمیتوان انتظار داشت تماشاگر عادی سینما “تعارض” را اثری سینمایی بیابد و مورد خوش آیندش قرار گیرد.
موکد کنم “تعارض” از جنس فیلم‌های معمول و آشنای روایی نیست. تمایل فیلمساز به نوگرایی و تجربة کاری نو، درخور توجه و قابل تحسین است. در روزگاری که دغدغة مالی اولویت سینماست، پرداختن به کنجکاوی هنری و تجربه‌گرایی جای تأمل و در عین‌حال توجه خاص دارد.
فرم فیلم حداقل در سینمای ایران نو و تازه است. جسارت و پشتکار انجام آن هم از کارگردانی جوان و نوگرا و تیمی مشتاق و فعال برمی‌آید. اما در عین‌حال داشتن یک ایده هر اندازه هم که بدیع و تازه و نو باشد منجر به شکل‌گیری یک اثر جذاب نخواهد شد. اگر ایده پرورش نیابد و در روند تکمیلی خود جهت و هدفی تعالی نداشته باشد، به جنینی ناقص‌الرشد می‌ماند که در فارغ گشتنش هویتی ناموجه می‌یابد. یک اثر سینمایی با تکیه بر یک ایده جذاب، نمی‌تواند سرپا بایستد مگر بسط و گسترش و پیرنگ یابد و از پیله بداعتش به روند علت و معلولی رشد کند و بیرون آید. لازمة هر اثر تأثیرگذار و هنرمندانه، خلاقیت در همة ابعاد است. درهم آمیزی فرم و محتوا در بستر روایی باید منجر به زایش چیزی فراتر از مجموعِ عناصر نزد تماشاگر گردد. فیلم در این وجه به خوبی پیش می‌رود اما عدم تمرکز بر محور چرایی افعال، سبب لنگ زدن و بار به مقصد نرساندن می‌گردد. (اشاره می‌کنم بعنوان نمونه به سکانس رقص) همچنین جایگاه و دیدگاه ناظر مطلق که توسط دوربین‌های مداربسته به تماشاگر منتقل می‌شود، دو کارکرد و حس همسو را منتقل می‌کند. ابتدا این حس را بوجود می‌آورد که همه‌چیز کنترل شده و زیر نظر است و فرد یا کسانی در این ساز و کار نقش کنترل‌ کننده را دارند. در ادامه نیز این دیدگاه، تماشاگر را به صرف تماشاچی بدل می‌کند و شکلی محتوم و محکوم به هر دو سو (کاراکتر_تماشاگر) می‌بخشد.
بیان توهم و درگیر کردن تماشاگر با روزگار درهم و کج و معوج رضا باید به چرایی خاصی منتهی شود نه آنکه به بهانه نمایش شخصیتی روانپریش به باتلاقی از روانپریشی ضد روایی گرفتار آید. اگرچه توجیه آن نمایش دنیای موازی باشد.
تکیه بر دوربین‌های مداربسته، نامتعارفی غیرجذابی را وارد کار می‌کند که بدون ارایه و ارجاع معنایی یا فلسفی خاص در محتوا، ضرورت ایجابی نمی‌یابد و تماشاگر وامی‌ماند که اساسا هدف از اینهمه توهم در روایت، شخصیت و سرانجام چیست و چگونه باید این درگیری عمیق ذهنی به من سرایت کند.
از این روست که باید گفت “تعارض” فیلمی به شدت شخصی است. به شکلی که اگر قصد نقد و تحلیل آن را داشته باشی، ناگزیری در لابیرنتی قدم برداری که سازنده، آگاهانه یا ناآگاهانه در آن‌ها قدم گذاشته است. علاوه بر لزوم گسترش بحث در مسایل فرم و محتوا و دیالکتیک چندشاخه این مباحث، مضامین فلسفی روانشناختی و جهانبینی گوناگون نیز می‌بایست مطرح گردد. از سویی نیز این پرسش بوجود می‌آید که تماشاگر عادی سینما تا چه حد می‌تواند درگیر مباحثی بغایت پیچیده شود و اصولا امکان بازکردن مباحث روانشناختی علمی برای این مخاطبان وجود دارد؟ تعارض بنا به اشاره فوق و دلایل متعدد از نقد و تحلیل می‌گریزد و تمایل دارد همچون موضوع و شخصیتش، از معنا، جهت و سمت و سوی تفسیری‌ نیز بپرهیزد و در جهان‌های موازی خودش پیش برود بی سوال!
و اما بازی در یک فیلم سایکودرام جذابیت‌های خاص خودش را دارد. بلحاظ آزادی عملی که اینگونه نقش‌ها به بازیگر می‌دهند و نیز عمق احساسی و ریتم درونی بازی، همواره نوعی بداعت و تازگی در آنها وجود دارد که منجر به تماشایی شدن نقش می‌شود. رضا بهبودی با درک درست از کاراکتر و شناخت و تسلط بر ریتم درونی، شخصیتی پدید آورده که مهمترین ویژگی‌اش ناشناخته ماندن و مکشوف نشدن آن است. ابهام و پیچیدگی ذهنی شخصیت و تعلیق میان واقعیت و رویا و قطعیت و تخیل، توهمی کابوس‌وار از یک شخصیت کاتاتونیک و بهم‌ریخته را ارایه می‌دهد که تماشاگرِ حساس را به راحتی رها نمی‌کند.
در نهایت اگر به دیدن فیلم می‌روید با ذهنی آماده و پرسشگر و تحلیلگر وارد سالن شوید و مطمئن باشید در روند غیر متعارف فیلم از لذت کشف و مکاشفه برخوردار خواهید شد اگرچه نه آنقدر که منجر به ذوق‌زدگی‌تان گردد.

رضاخسروزاد

#مکاشفه-بدون-ذوقمرگی-رضا-خسروزاد