مدیحه سرایان عاشقان سینه چاک ذوب شدگان در ولایت سینما درباب این جدایی چه سرودها نواخته چه عزاداری ها کرده اند چه نوحه ها سر داده و چه غم نامه ها نبشته اند.حالا معلوم شد مسعود مهرابی چه مظلومانه رفت و دق دهنده اش کیست.فردی که سه هم سر و دو شریک را تحمل نکرد آیا ماهیت فرهنگی دارد؟در اندیشه عباس تولد یک نشریه میگذرد آیا در این وانفسای سیاسی اجتماعی افتصادی عباس می تواند؟
آقای پزشکیان؛مدیریت جشنواره کودک، کودکانه و حسینقلی خانی ست
پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:در طول سال هیچ خبری از تولید و حمایت از تولید فیلم کودک و نوجوان نیست در زمان برگزاری جشنواره یکدفعه برای آنکه جشنواره محل مناسبی برای شو و نمایش است یک نفر که قیافه اش بوی شهادت می دهد از تلویزیون آمده و در کارنامه کاریش تولید هیج اثر قابل تاملی دیده نمی شود و اصلا مداح و قاری ست به شیوه ای کاملا میلی ،معتبرترین جشنواره سینمایی ایران در دنیا را به شیوه حسینقلی خانی می گرداند و موجوداتی کوته فکر را در ارکان مدیریت اجرایی جشنواره می گذارد و به ناشایانه ترین شیوه ممکنه یک جشنواره بسیار معتبر را که سه دهه پیش جزو پنج جشنواره سینمایی شاخص دنیا بوده به سطحی ترین و غیر استانداردترین شیوه ممکنه در حد یک دورهمی ساده برگزار می کند.اصلا هم برایش مهم نیست لا اقل برای ایجاد گپ فرهنگی لازم است شاخص ترین و فعال ترین سینماگران کودک و نوجوان در این جشنواره حضور داشته باشند؛جل الخالق.از دیگر سو از کرامات این مداح که حقیقتا باید با این قیافه نورانیش در عرصه دیگری خدمت کند و اشتباها بر خانه قوام و صندلی مدیریت فارابی نشسته و هیچگونه بر عملکردش پاسخگو نیست فردی را در سمت روابط عمومی در ابتدای مدیریت اش گمارد که ضعیف ترین کارنامه را در میان همه روایط عمومی های جشنواره های سینمایی کشور دارد و حضور همیشگی خانواده اش در عرصه مدیریت روابط عمومی شاخص ویژه اش بود و میلی عمل کردن و پاسخ گو نبودن در قبال تصمیمات و عملکرد سلیقه ای اش شاخص برجسته این موجود است.دوره گذار است و امثال این موجود بهترین سو استفاده را ازین فرصت انجام می دهند . مسیله این است که آقای پزشکیان که با شعار شایسته سالاری رییس جمهور شد آیا حواسش به اینگونه نارخداد های ناشیانه فرهنگی هست که در دولتش توسط اشتباهی ترین افراد برگزار می شود؟رییس جمهور باید هرچه سریع تر ازینگونه افراد توضیح بخواهد و به وزیرش دستور دهد که افرادی صاحب بیشنش و کارنامه فرهنگی و برنامه دار را در راس مدیریت سینما بگمارد.سینمای ایران دیگر حوصله حضور سهمیه ای افراد جناح های سیاسی مختلف را که هیچ ربطی به مدیریت فرهنگی ندارد و برنامه اجرایی متناسب با حوزه سینما را نمی شناسند، ندارد.در روزگاری که خوراک فرهنگی مناسبی برای فرزندان این سرزمین در عرصه سینما وجود ندارد و از سر و روی این سینما ابتذال می بارد آقای رییس جمهور باید چاره اندیشی کند و بر محور شعار شایسته سالاریش، افرادی متخصص و صاحب کارنامه و پاسخگو را برچرخه مدیریت سینما بگمارد.افرادی که دارای خروجی قابل تامل در عرصه مدیریت سینما باشند و همچون انوار و بهشتی موجب فرهنگی شدن و جلوگیری از حضور ابتذال در سینمای ایران شوند.آقای پزشکیان ؛بیش ازین درنگ نفرمایید و کار را به کاردان بسپارید و سینمای ایران را از ورطه مدیریت حسینقلی خانی و ابتذال نجات دهید
#امیر_فرض_اللهی
#پایگاه _خبری _تحلیلی_ نگاتیو
#پزشکیان
#مدیریت_حسینقلی خانی
مخور مرد
بازیگر نقش مخور در سریال ماندگار”روزی روزگاری” درگذشت.اوکه در پشت صحنه سینمای ایران نیز فعالیت داشت در77سالگی از دنیا رفت
رضا قطبی درگذشت
اولین مدیر و موسس رادبو تلویزیون ملی ایران در 85سالگی درگذشت.او به باری فریدون رهنما و فرخ غفاری نسل تنومندی از تواتمندی های فنی هنری را در رسانه باز آفرید.نسلی که در سینما هم خوش درخشید و خون تازه ای در رگهای سینمای ایران شد
کوپه شماره پنج در آمازون
پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو: کتاب “کوپه شماره پنج” نبشته ثریا سجده ای برای علاقه مندان پارسی زبان در دنیا بر پایگاه نتی آمازون قرار گرفت. از این نویسنده خوش قلم در ایران نیز کتاب هایی به چاپ رسیده و در دست انتشار است.
در خلاصه قصه کوپه شماره پنج آمده است:من ناظرجستجوی دردناک ماریابودم او تنها ناامیدانه همچنان به امید چنگ انداخته بود ،ماریا سالهایی از عمرش را در بی خبری مطلق از گذشته خود سر کرده بود
کوپه شماره پنج کلید اسرارش شد.
https://a.co/d/ddzP8ox
نقدی بر فیلم “لاله های کبود”/ حسین گیتی
پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:
فیلم، داستانی با همه عناصر اصل سببیت روایت می کند و عناصر ترکیب غنی ندارد.اما میتوان داستانی را پیدا کرد.
جوانی انتقام می گیرد و جوانی را که خیانت کرده و مواد مخدر پخش می کند،می کشد.روایتی سرراست از ماجرای مواد مخدر.
“لاله های کبود”فیلم قابل تحملی است،هر چندتکنیک،مخصوصا صدا به آن لطمه می زند و برای گوش خوشایند نیست.صدا بدون افت و خیز و یکنواخت و بدون پرسپکتیو.پیش زمینه و میان زمینه و پس زمینه یک صدا با طول و عرض را ارائه می دهد و حتی صدای بستن در هم پنداری جلوی پرده صورت می گیرد.آدم های اصلی کم هستند.
غیر از جوان محوری و انتقام گیر،خانم ها عمدتا در حاشیه عمل می کنند.
آدم ها هم جوان هستند، منهای پیکان که قدیمی است.اتفاقا پیکان یکی از عناصر گویای روایت است.
موزیک هم که سوار بر تصاویر است و امان نمی دهد.یعنی همینطوری می نوازد در غم و شادی و هیجان و به گونه ای عمل می کند که تصاویر را زیر پوشش خود قرار می دهد.ظاهرا قرار است که آدم ها چون فضای لوکیشن ها حاشیه ای باشند اما شهری اند و ما نمی دانیم چگونه در آن ایستگاه ظاهرا فعال دور هم جمع شده اند.غیر از کافه و ایستگاه و حضور سنگین قطار و حتی بستن فرد خاطی و سرانجام با تیر بند را هدف قرار دادن و فرار او. باضافه فوتبال جوانان و درنگی در جلوی کافه،
قصد هست که ماجرا را از یکنواختی کنش چند جوان نجات دهد.
اصلا گرامر سینمای کلاسیک را رها کرده و به کات های معمولی تن نمی دهد و چون کلاسیک های دهه ۳۰ و ۴۰،آدم ها وارد کادر می شوند و از کادر خارج می شوند. در نماهای دور با چند آدم ،توسط بلندگوئی دیالوگ ها متوجه واکنش های شان می شویم.آدم ها ،ماشین پلیس و ون را به ما نمی شناساند تا نفهمیم بالاخره می توانند قاتل را پیدا کنند.
فیلم میان تکنیک،تجربه و مدرنیسم و بهره گیری از فضا ،آب و بیشه و صدای پیوسته قطار که بوق می زند سرگردان است.عناصری چون ایستگاه نیمه متروک ،بیشه، کافه درب و داغان،پیکان و جوان محور فیلم که کم حرف می زند فیلم ویژه ای را سر و سامان میدهند. حسین گیتی
#پایگاه _خبری_ تحلیلی_ نگاتیو
فرم تازه ای از سینمای اجتماعی/پیام پویان
پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:
یک شروع هیجان انگیز! نمایی زیبا و دلچسب از حرکت قطارها در سکوت یک ایستگاه متروک در حاشیه شهر، قطار هایی که میروند…
تيتراژ تاثیر گذار فیلم به تماشاگر از همان ابتدای نوید یک اتفاق و دیدن یک فیلم غیر متعارف را میدهد.
در یک نمای باز یک کافه لبه خط در پس زمینه دیده میشود و مهتاب (مهتاب نویدی) صاحب کافه، زنی با وقار با لباسی زیبا که یادآور فیلمهای وسترن است دیده میشود. فیلم تصویری زیبا از یک زندگی ساده، همراه با قاب بندی های حساب شده به نمایش میگذارد. علاوه بر اینکه تصویر ها زیباست یک حس غریبی از یک جور تنهایی مبهم را هم به ما منتقل میکند.
یغما (محسن غفاری)؛ همچون قطار آرام حرکت میکند و وارد داستان میشود. مردی تنها از جنس خشم با دلی لبریز از کینه، کینهای که او را به سمت انتقام سوق میدهد. سکوتش بیانگر هزاران فریاد است. آرام، آرام به راه خود ادامه میدهد. با حضورش در میان قطارها و خط آهن ما را کنجکاو میکند. تا اینکه “بشیر” از ماشین “پاشا” پیاده میشود و یک بسته مواد را به زیر پل میبرد. یغما نیز به دنبال اوست. در یک فرصت مناسب یغما بشیر را میکشد. در اینجاست که تماشاگر متوجه میشود او برای گرفتن انتقام به آنجا آمده تا جان تک تک افرادی که به او و دوستش خیانت کردند را بگیرد.
لاله کبود با استفاده از فرمها و قاببندیهای زیبایش ما را به یاد فیلم وسترنهای شهری میاندازد و سوی دیگر در ساختاراجرایی مدرن دارد.این فیلم با مفاهیمی سر و کار دارد که بسیاری از آنها در فیلمهای دهه ۶۰ تا ۷۰ میلادی به اشکال مختلف تکرار شده اند. فیلمساز این مفاهیم را به گونهای نشان میدهد که جسورانه و نو است و تماشاگر را آزار نمیدهد. در قسمتی از فیلم ادای دینی به فیلم آگراندیسمان آنتونیونی شده است و در جاهای مختلف فیلم تاثیر پذیری و علاقه مندی فیلمساز به سینمای نوآر آمریکا و نورآلیسم ایتالیا دیده میشود… یغما نماد یک ضدقهرمان فیلمهای موجنو و نوآر است. ضدقهرمانی که خود برای گرفتن حقش از جامعه دست به کار میشود. یغما دقیقاً مثل یک شیر گرسنه است که مدتها صبر کرده تا به شکار خود نزدیک شود. در این میان “پروا” نیز برای گرفتن انتقام به او ملحق میشود. مهتاب که نقش موثری در کلیت اثر دارد اسلحهای را به یغما میدهد. اسلحهای که معلوم نیست تا امروز چند نفر را کشته، اما مهتاب هرگز برای انتقام خود از آن استفاده نکرده.
نگاه مهرشاد کارخانی به سینما مقدار قابل توجه ای متفاوتتر از فیلمسازان حال حاضر است. او از ابتدا راه خود را مشخص کرده و همچنان در تمام این سالها به همان مسیر خود که سینمای خیابانی و با آدمهای تک افتادهاش ادامه داده است. شاید مخاطب خاصی دنبالکننده آثار او باشند و این جنس سینما برای خیلی از افراد جامعه امروز قابل درک نباشد. اما همان افراد خاص قطعا با لاله کبود همراه میشوند
و نگاه فیلم را دریافت خواهند کرد. کارخانی به جای استفاده بیش از حد از دیالوگ بیشتر از فرمها، قالببندی و میزانسنهای با شکوه و اکت بازیگرها بهره میبرد. او به خوبی میداند چطور حتی از حیوانات و اجسام در فیلمش بازی بگیرد.
در بیشتر فیلمهای او به خوبی قابل درک است که چگونه توانمند است. در برخی از سکانسهای فیلم قطار به تنهایی حرف میزند. قطارهایی که سالهاست نمیآیند، بلکه فقط درحال رفتن هستند و در کنار آن سگهایی که حضور دارند و یا از راه میرسند. پنجرههای بدون شیشه و یا پنجرههای شیشه شکسته. و سنگینی اتمسفر فیلم همهی این المانها میخواهند حرف تازه ای را به ما بگویند…
در پایان فیلم و در آخرین سکانس حضور یغما در فیلم، پس از تحویل اسلحه به مهتاب یغما روی ریل به راه میافتد تا از آنجا دور شود. کمی بعد یک سگ از راه میرسد و وارد قاب میشود و به دنبال یغما به راه میافتد!