پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو: جمعه شب نوزدهم آذر1400خورشیدی در مجموعه چهارسو که پانزدهمین جشنواره مستند سینما حقیقت را برگزار می کند بزرگداشت انسانی بس فهیم،فروتن و دلسوز ارد عطار پور برگزار شد.مجری این برنامه فردی بود که نه صفایی دارد و نه جوینده است و دو دهه مدیر روابط عمومی بوده اما اصلی ترین شرط روابط عمومی بودن را که همانا اهل تعامل بودن است را نمی داند.اولین نفری که برای سخن گفتن به روی سن دعوت شد داستانی سازی بود که مستند سازی را پلی برای رسیدن به کعبه آمالش کرد و با دو دستی در جیب برای حاضران با تفرعن فراوان حرف هایی زد و با غرور عجیبی از سن پایین آمد.در ادامه این برنامه یک روشنفکر نمای دیگر که اسم خودش را مترجم نویسنده کارگردان و…گذاشته و رفتار گفتارش مثل قبلی هیچ نسبتی با شخصیت عمیق و راستین اردخان عطارپور ندارد و قیافه فوکویی به خود می گیرد افاضاتی داشت به نظر می رسد ادمهایی اینچنینی به پیشنهاد آن مرد بی صفا،صورت سنگی و بی هنر که اکنون از مصدر سمت اش افتاده است به این برنامه بزرگداشت حقنه شده بود.صد البته در ادامه این برنامه هنرمندان و استادانی همچون محسن استاد علی و احمد ضابطی جهرمی با سخنانی نغز و در خور، در رثای این مستند ساز دغدغه مند و تاریخ نگار پر هنر، حق مطلب را ادا کردند و صداقت شرافت و عمق فهم و انسان دوستی ارد عطار پور را تشریح کردند.بی شک برگزاری بزرگذاشت برای اردعطارپور که انسانی جامع الطراف و خردمند است کاری ست ستودنی اما اینکه از میان این همه هنرمند عمیق و راست کردار نفراتی انتخاب شوند که رفتار گفتار و شخصیت شان نسبتی با این هنرمند برجسته نداشته باشد بی ذوقی و کج سلیقگی ست ضمن اینکه اساسا انتخاب فردی که مجری نیست و اجرا نمی داند و دایما در طول برنامه به همه مانند توییتر هشدار دهد که حرفشان کوتاه باشد نزول شان قدر برای بزرگداشت این هنرمند مردمی ست و حتا این انتخاب اگر به دلایل کاهش هزینه ها انجام شده باشد افراد توانمندی در مجموعه مستند سازان و نریتور های مستند هستند که صدا؛هوش و توانایی اجرای بسیار خوبی برای گرامیداشت این برنامه داشتند و به خاطر ارادتشان به ارد عطار پور، هیچ چشم داشت مالی برای اجرا نداشته باشند.به هر حال این برنامه با حضور هنرمندان روزنامه نگاران و مدیران لایقی برگزار شد و افسوس که در انتخاب افراد برای تحلیل شخصیت هنری عطار پور تامل کافی صورت نپذیرفته بود
«معبر» سامان آذین منتشر شد
پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو : سامان آذین قطعه «معبر» را در همکاری با هنرمندان بنام عرصه موسیقی روانه بازار کرد.
«معبر» عنوان قطعه جدید سامان آذین؛ خواننده، نوازنده, آهنگساز و مدرس موسیقی که فعالیت حرفه ای خود را از دهه هشتاد آغاز کرده است به صورت مجاز منتشر شد.
وی علاوه بر خوانندگی، آهنگسازی این قطعه را انجام داده است و تنظیم و میکس ومستر را نیز به پدرام مرندیز سپرده است.
شعر«معبر» را دکتر مسعود کلانتری سروده و نوازندگانی همچون مسعود همایونی(گیتار الکتریک)، بابک ریاحی پور(گیتار باس)، رضا تاج بخش(پیانو)، نیما حمیدی(درامز) و نیز مهسا میثاقی (کرال) در این قطعه هنرنمایی کرده اند.
«معبر» را مازیار مرتاضی در استودیو تم ضبط کرده است.«معبر» هم اکنون از تمامی رسانه های معتبر قابل دانلود و پخش است.
سامان آذین که در هنرستان عالی موسیقی KULTURAMA در سوئد تحصیل کرده، در اواسط دهه ۸۰ تصمیم داشت آلبومی را ضبط وپخش کند ولی بنا به دلایلی باعث شد که پروژه آلبوم در ارشیو ماند و او کار در تاتر را به عنوان بازیگر و آهنگساز …آغاز کرد.۱۵ سال در گروه تاتر «پاییزه » به سرپرستی استاد سیروس ابراهیم زاده به عنوان بازیگر و آهنگساز فعالیت داشته و به صورت کارگاهی از تجربیات استاد ابراهیم زاده ، استاد رضا بابک بهره برده است.تئاتر«پیوند خونی » آثول فوگارد، سریال «باجناق ها» فرهاد آئیش(خواننده تیتراژ)،
سریال «کاکتوس ۳» محمد رضا هنرمند(بازیگر)، سریال «کارآگاه لطفی» حسین قناعت (بازیگر)،فیلم سینمایی «مقلد شیطان»افشین صادقی (بازیگر)،تاتر «تیارت عشق خون آلود» از کتاب جغ جغ وق وق صحاب صادق هدایت به کارگردانی سیروس ابراهیم زاده (بازیگر ،آهنگساز )، «زنده به گور»صادق هدایت به کارگردانی سیروس ابراهیم زاده (نقش خوان)،برخی از فعالیتهای این هنرمند هستند.
#پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو
بازوی محمدمتوسلانی شکست
پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:محمد متوسلانی دچار سانحه شد و بازویش شکست.این نویسنده، کارگردان و بازیگر کهنه کار پنج شنبه شب گذشته برای دیدن یک نمایش به کارگردانی نادر نادر پور در حوالی میدان هفتم تیر پس از پیاده شدن ازتاکسی دچار سانحه شد.متوسلانی ابتدا توسط روابط عمومی آن نمایش به بیمارستان فیروزگر برده شد و پس از آنکه معلوم شد در این سانحه بازویش از چند بخش دچار شکستگی شده به بیمارستان دی منتقل یافت.کارگردان فیلم جذاب و پر مخاطب”کفش های میرزا نوروز” سالهاست در انزوای کاری ناخواسته به سر می برد و بارها خود را شهروند درجه سوم نامیده است.متوسلانی را پس از آن؛ برای عمل جراحی به بیمارستان آپادانا برده اند و شش ساعت پیوند جراحی بخش های مختلف بازوی وی طول کشیده و در لحظه انتشار خبر حال عمومی ایشان مساعد گزارش شده است
#محمد متوسلانی
#انزوای ناخواسته
#سانحه
رئالیسم اجتماعی یا ناتورالیسم فردی/رضا خسروزاد
پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو: “رحیم سلطانی به دلیل بدهی مالی به باجناقش از زندان به مرخصی میآید تا بلکه بتواند کاری کند. او پسری دارد که دچار مشکل تکلم است و تحت درمان در مرکز گفتاردرمانی است جایی که سبب آشنایی رحیم با فرخنده شده و قصد دارند بعد از آزادی ازدواج کنند.پیدا شدن کیفی حاوی طلا سبب میشود تا اتفاقات و حوادث تازهای در زندگی رحیم رقم بخورد…”آخرین ساختهی فرهادی همانگونه است که انتظار میرود. درامی پیچیده و پر تعلیق با ساختاری درست و البته خوشتکنیک و هوشمندانه در ساخت. اما بهنظر، اینهمه برای خوشآیند کامل از فیلم کافی نیست!
در “قهرمان” هر اندازه فرهادی حرفهایتر و قویتر عمل میکند به همان میزان از آن حسِ خوب همراهی و همذاتپنداری و درگیری عاطفی و منطقی با قصه و آدمهایش کاسته میشود. دلیل این امر پیش از هرچیز به فیلمنامه فراوان پر فراز و نشیب موقعیتهای دراماتیک و سرشار از دقتِ تکنیکی آن برمیگردد، به شکلی که عملا ساختار تسلسلوار وقایع از روند طبیعی پیرنگبندی جلوتر رفته و گاه حس میشود اتفاقات بنا به خواست نویسنده و توانایی او در چیدمان وقایع روی میدهد و نه لزوم زنجیرهوار علت و معلولی حوادث. این نکته چنان منِ بیننده را درگیر میسازد که اگرچه لب به تحسین هُشیاری و توانایی فیلمساز در آرایش کششمندی فیلم میگشایم اما حقیقتا از آن عمق احساسی درگیری، سرمست نمیشوم و تلذذ وافی نمیبرم.
“قهرمان” چندین و چند لایه است. در واکاوی نمادین این لایهها شما در ابتدا شخصیت اول، رحیم را در یک قیاس با شخصیت تاریخی و اسطورهای خشایارشاه مقایسهای گلدرشت میکنید و صعود و فرود او از بنای باستانی را با اوج و نزول زندگیاش معادل میسازید و از این کشف و قیاس لذت میبرید اما فیلمساز به این تشبیه بسنده نمیکند و تلاش دارد تا با نمایش ترسهای قهرمانش تردید و شک را در برحقی او ایجاد کند و برای تماشاگر به شکلی ساختار و تعاریف واژهی “قهرمان” را نیز درهم بریزد. این زیادهروی همانجاییست که هوشمندی و دقتنظر و حرفهایگری فیلمساز به ضرر جذابیت فیلم تمام میشود و سبب انفصال حسی تماشاگر از قهرمانِ برحق و ناحقِ فیلم میگردد.
رحیم به مدد بازی خوب و درست امیر جدیدی و میزانسن و قاببندیهای توانمند کارگردان، بدل به شخصیتی باورپذیر شده که قطعا میتواند الگوی مثالزدنی و آموزشی از ریزپردازش یک شخصیت سینمایی باشد.
در قهرمان اما حقیقتا هیچ قهرمانی وجود ندارد. به هر شخصیت که نزدیک میشویم درمییابیم که مدیومش در حد آدمی مردد و مشکوک و نامطمئن بیش نیست که با خود ترسها و نگرانیهایی دارد که واهمه از برملا شدنشان وادارشان میسازد گاه با توسل به فریبهایی کوچک، استحالهی شخصیتی کنند!
این آدمها همه در ناامیدی مأیوسانهای دست و پا میزنند و هیچ نقشهی مشخص و برنامه مدوّنی برای زندگیشان ندارند و گویی باری به هرجهت در پی حل ابتداییترین مسایل و درگیریهای زندگی خود هستند. آنها هیچ چشماندازی از آینده و نگرششان ارایه نمیدهند و گویی اساساً بواسطه متزلزل بودن موقعیت و پایگاه اجتماعیشان نمیتوانند برنامهای بلندمدت برای خود داشته باشند. شاید گریز و گذر از مشکلات زمان حال با اندک حاشیهی امنیت، نهایت توانایی و قدرت این قهرمانها است.
این بستر واقعیت آدمهای ملموس جامعه، برای شکلگیری درامی رئالیستی بسیار کارآمد است اما به گمانم فیلمساز با دستبردن در روند طبیعی وقایع و ایجاد گره و پیچشهای فرمال مکرر در موقعیتها، اثر خود را تا مرز سقوط به ناتورالیسمی فرهادیگونه پیش میبرد که منجر به بحران فردی قهرمانش میشود.
شخصیتهای فیلم فرهادی، گاه فاقد آرمانگرایی، اخلاق و از خودگذشتگی هستند و در مواردی حتی حیلهگر و بیگذشت و خودمحور نیز میشوند. این نزول و تغیّر از قهرمان به ضدقهرمان، شاید برجستهترین ویژگی فیلم او باشد که فیلمنامهی پیرنگمحورش را به وجه تأویلی تازهای میکشاند که نمیتوان مشخص نمود ناشی از تردیدش در شخصیتمحوری داستان است یا تبحر فراوانش در تغییر محورِ پیرنگبندی.
“قهرمان” فرهادی اگرچه دیدنیست اما چندان دوستش ندارم و هنوز هم “در باره الی” و “جدایی نادر از سیمین” را اوج هنرنمایی و اثرگذاری فرهادی فیلمساز میدانم که ناخودآگاهش بر خودآگاه او چیره بود و لذت تماشا و درک و کشف آن ناخودآگاه جذاب را هنوز با خود داریم.
#رضاخسروزاد
شایبه اقتباس فرهادی در “قهرمان” از یک فیلم مستند
پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو: شنبه بیست و دوم آبان 1400 انجمن مستندسازان بیانیهای به شرح زیر منتشر کرد
«اگر در ساخت یک فیلم داستانی از مصالح مختلف یک فیلم مستند استفاده شده باشد، حق و حقوق صاحب فیلم مستند چگونه باید تامین شود؟
اگر کسی در مسیر ساخت یک فیلم به عنوان راهنما، مشاور یا استاد حضور داشته باشد چه حقی نسبت به آن فیلم پیدا می کند؟
و…ما در انجمن مستندسازان به واسطهی درخواست و چارهجویی خانم آزاده مسیحزاده، کارگردان فیلم مستند، دوباره با این مسالهی پر تکرار در سینمای مستند مواجه شدهایم.این بار صورت مساله چنین است: کارگردان یک فیلم مستند(فیلم «دو سر برد، دو سر باخت» به کارگردانی آزاده مسیح زاده) مدعیست که فیلم سینمایی مشهور این روزها(قهرمان ساخته اصغر فرهادی) با اثرپذیری جدی از فیلم مستند او ساخته شده و در این مسیر نه تنها حق و حقوق مادی و معنوی او هیچ گاه تامین نشده بلکه شاهد برخوردهایی از گونهای دیگر بوده است.
این اولین بار نیست که چنین گفتگوهایی در حوزه سینما به صورت پراکنده در می گیرد. اما غالب چنین جدال هایی در سینمای ایران در نهایت با پا درمیانی و به اصطلاح ریش سفیدی رتق و فتق می شود و متاسفانه اصل ماجرا در غالب موارد به زیر فرش رانده می شود.
جامعه هنری ما نیازمند است تا در خصوص منافع و حقوق خود صریح و محترمانه گفتگو کند و خرد جمعی هنرمندان باید فرصت پیدا کند تا درخصوص مسائل مهم شغلی خود وارد بحث و جدال احسن شود.
انجمن مستندسازان بنا دارد بحث و گفتگو پیرامون این موضوع را از باب کشف و تنظیم روابط درست حقوقی و هنری در خصوص اثرپذیری فیلم داستانی از یک فیلم مستند شروع و تا رسیدن به داوری خرد جمعی ادامه دهد.
ما به زودی فضایی برای گفتگوی آزاد در اینباره فراهم خواهیم کرد.
اما در گام اول لازم است تا همه کسانی که به گفتگو در این حوزه علاقمند هستند بتوانند هر دو فیلم را ببینند تا امکان داوری درباره این ادعا آسان تر باشد.
خوشبختانه فیلم داستانی این روزها در سینماهای کشور اکران شده و امکان تماشای آن مهیاست.
ما از کارگردان فیلم مستند پرسیدیم آیا امکان دارد تا برای ایجاد آمادگی ورود به گفتگوها، فیلم خود را در فضای مجازی اکران کند؟
ایشان اعلام کردند که این فیلم هم اکنون در یوتیوب قابل تماشاست.
بنای ما در انجمن مستندسازان این است که ضمن واکاوی جوانب این ماجرا به تعاریف روشنی دربارهی حقوق مولفین و به خصوص مستندسازان برسیم تا مبنای رسیدن به یک چارچوب حقوقی محکم گردد. طبعا در این زمینه به همراهی و نظرات وکلا و حقوقدانان محترم نیاز جدی احساس میشود.ما همچنین امیدواریم در فضای هنری ما هیچگاه حق کسی ضایع نشود.»
بهرهکشی از مظلوم ؛ در هزارتوی دروغ و تعلیق کاذب
پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو: عادت همیشگیاش شده؛ تعلیق کاذب ایجاد کردن و باز بودن همه گونه تعلیق در میان همه حوادث، شخصیت پردازی، گره افکنی و گره گشاییها در وضعیتهای گوناگون و عدهای نادان این را به حساب توانمندی ویژه این فرد در فیلمنامههایش میدانند؛ درواقع نادانی و کمبینشی خود را به همان نسبت عمیقاش، به بزرگی وی نسبت میدهند و این حاصل نادانی حداکثری یک عده است که تلاش رندانه یک فرد میانمایه را، فرهمندی او مییینند و ازو برای خود، خدایگان ساختهاند؛ خدایگانی که میانمایگی ویژگی اصلی اوست. میانمایهای که در میان محدودیت همه جانبه برای فیلمسازان مولف و دغدغهمند اجتماعی، قد بلند مینماید؛ میانمایگی کجا و سپهر بلند فکر کجا؟ به قول حضرت فرخی یزدی: هر کس را نتوان گفت که صاحب هنر است/ عشق بازی دگر و نفسپرستی دگر است.
اصلا گویا معنای واقعی واژهها را هم این فرد فراموش کرده است؛ پهلوان کیست؟ فرقش با قهرمان چیست؟ تفاوت قهرمان با یک آدم درویشمسلک، قناعتجو و نان حلالخور چیست؟ گویا مرفهنشینی بیش از حد که عافیت پرستی در پی دارد او را از جامعه ایران آنقدر دور کرده که حتا واژگانی که در زمان نوجوانی در سده اصفهان یاد گرفته به فراموشی سپرده است.
مظلومی که ظالم جلوه میکند و ظالمی که مظلوم؛ این پاندول از اول تا آخر فیلمش در رفت و آمد است. همین مسئله است که باور مخاطب نسبت به این فیلم ضعیف و به دور از جامعه ایرانی را به هم میریزد. ذهنیتی که از جامعه کنونی ایران فاصله گرفته در ویلای عاجنشین، تصوراتی میسازد که با اجتماع ایران نسبتی ندارد و پس از شکست عمیق فروشنده در جذب مخاطب و ناامیدی مطلق مخاطب ازیشان به ایران میآید و آن تصور ظاهرا آرمانی را میخواهد در درون جامعه ایرانی جاری و ساری سازد تا درخشش دیگر برای خود رقم زند و قله قاف را فتح.
یک سوال اساسی؛ قهرمان اگر در تهران یا بندرعباس ساخته میشد، فرقی میکرد؟ چه ویژگی شخصیتی یا موقعیت جغرافیایی که نسبت قابل تأملی با ذات قصه و شخصیتهای این فیلم داشته باشد وجود دارد که باعث شده در شیراز ساخته شود؟ حقیقتا با مرور چندباره فیلم هیچ ویژگی قابل ذکری دیده نمیشود. یاد فیلمفارسیهای قبل از ۱۳۵۷ میافتیم که قصههایی که لحن و بوی مرکزنشینی میداد در شهرهای دیگر ساخته میشد؛ هیچ نسبتی با آن لهجه یا شهر نداشت و حتا در تقلید یا ایفای لهجه، اغراق میشد. مثال بیاورم؟ دهها فیلمفارسی پنجاه سال گذشته سینمای ایران که در فضای شهری شهرستانها ساخته میشد و هیچ دلیلی برای ساخته شدن در آن شهر نداشت. آیا صرف اینکه یک زندانیِ به مرخصی آمده، به خواست فیلمساز میخواهد با یک جای تاریخی به نام نقشرستم در نزدیکی مقبره کوروش بزرگ عکس بیندازد و شوهر خواهرش را که میتوانست در خانه خواهرش ببیند درآنجا بیابد، میتواند دلیلی برای ساخته شدن قهرمان در شیراز باشد؟ هرگز؛ آیا شخصیتها در فیلمنامه ویژگی خاصی دارند که اگر شیرازی نبودند به ساختار قصه فیلم لطمه وارد میشد؟ حقیقتا نه. آیا آدم مظلوم فقط در شهر کهن و مردم خونگرم شیراز یافت میشود؟ سادهاندیشی است که چنین فکر کنیم.
کارگردان قهرمان هرگز لازم نمیداند در هیچ اثرش نه توضیحی درباره گذشته شخصیتهایش بدهد تا میزان باورپذیری مخاطب را بالا ببرد، نه ضروری میپندارد که در پایان فیلمش قصهای را جمع کند؛ مخاطب با داستان جمع شده و قابل تأمل از سینما بیرون برود و به آن فیلم فکر کند. تمام هنر این کارگردان که اصول اصلی فیلمنامهنویسی را زیر پا می گذارد این است که همه چیز فیلمهایش در فضای ابهام و تعلیق بگذرد و اساسا ازین راه، برای خود آبرویی در دنیا دست و پا کند. حتا اگر مجبور شود، دروغ بگوید که اِلی در دریا گم نشد، بلکه تصادف کرده است و حتا اگر در کنج عافیتطلب خود، قصه به هم ببافد که با ایران اکنون نسبتی ندارد و به درد قبل از ۱۳۸۸ خورشیدی شاید بخورد؛ آنهم اگر چفت و بست درست درمان میداشت. همانند آن فیلمسازی که پنجاه سال است گذرش به جنوب شهر نخورده و همچنان دارد درباره جنوب شهر تهران و رفاقت فیلم میسازد؛ و به شهادت یار دیرینش از رفاقت بویی نبرده و شناختی نسبت به جنوب شهر بعد از ۱۳۵۷ خورشیدی ندارد.
قهرمان پوشالی نه توضیح میدهد که برای چه، شخصیت اصلیاش به زندان افتاده، نه وقتی که به مرخصی ۴۸ ساعته میآید لزومی میبیند که مشخص کند با وثیقه چه کسی یا به تضمین یا اعتبار چه چیزی به مرخصی آمده است و حال که به مرخصی آمده حتا در گرهافکنی اصلی فیلمش الکن از توضیح چند کلمهای است که آن کیف زنانه واقعا کی، کجا و چگونه به دست قهرمان یا دوست دخترش افتاده و میخواهد با این فیلم، دست آلفرد هیچکاک را از پشت ببندد و کلاس تعلیق در فیلمنامه نوشتن به او و سینمای جهان بدهد. فیلمی که در حباب کامل شروع شده، درجا زده و در حباب باز، ناقص تمام میشود.
سوالهای بیجواب فراوانی در ساختار قصه فیلم برای مخاطب حتا عام بیپاسخ میماند؛ اینکه حتا اگر بدانیم او برای چه به زندان رفته، شاید نپذیریم که این قهرمان حبابآمیز چطور با پیشنهاد کارکردن در فرمانداری شیراز کنار میآید. چطور میشود که نیکوکاران شیراز برای او سی و چند میلیون جمع میکنند، اما به طلبکارش نمیدهند تا فیلمنامهنویس در فرصت بعدی یک تعلیق کاذب دیگر ایجاد کند و این قصه پر از حباب را به گونهای پیش ببرد که اساسا معنی واژه ظالم و مظلوم را مبتذل کند و مخاطب همذاتپنداری با شخصیت فیلم را رها سازد. اینکه در پایان آن خیریه، طلبکاری که به مجلس خیریه آمده در حالیکه پولی دریافت نکرده، چرا کاغذی را امضا میکند؟ آیا این فیلمسازِ دَبِلکرده در اسکار، مخاطب خود را اینچنین فاقد فهم تصور کرده که فرضهای باطل این قصه پوشالی را پی در پی باور کند و به اعتبار سابقه او که یک جایزهبگیر حرفهای است، فهم خود را ناچیز بپندارد؟ در نهایت یک مظلوم را دروغگو و ضارب جلوه دهد و اساسا گذشتن از آن همه سکه طلا را در ذهن مخاطب توسط این قهرمان خیالی غیرقابل هضم کند؟ سر آخر، این مظلومِ ظالمشده را دوباره مظلوم جلوه دهد و توقع داشته باشد که حتا مخاطب عام آنرا باور کند؟ بیچاره مظلومهایی که راویاش، این جایزه بگیر عافیتطلب وسط باز باشد. کاش این قهرمان پوشالی در همان محل سکونتش بماند و فیلم بسازد وطن ایران را به حال و روز بهشتگونهاش رها سازد. حالا که ممنتو و کمپانیهای بزرگ دنیا پشت نگاه پرتعمق اویند، چرا که نه؟ و ای کاش به جای این نابغه جایزهبگیر، مجالی پیش میآمد پرویز کیمیاوی، امیر نادری، بهرام بیضایی، محمد یعقوبی، سوسن تسلیمی وبسیاری از نخبگان هنر به ایران باز میگشتند و در شرایط بهشتگونه جامعه ایران، فیلمسازی و هنرمندی را به این جایزهبگیر حرفهای نشان میدادند تا سیه روی شود هر که در او غش باشد. صدالبته در میان این همه تعلیق حبابانگیز بازی امیر جدیدی در قهرمان بهترین بازی عمرش تاکنون است و ازین نکته نمیتوان گذشت
#امیر فرضاللهی
#قهرمان
#اصغر فرهادی
#بهرهکشی از مظلوم
#دروغ و تعلیق کاذب
سمپوزیوم سینمای ملی
دانشکده هنر با همکاری معاونت پژوهشی دانشگاه سوره دوشنبه 24 آبان ماه 1400 سمپوزیومی علمی با عنوان «سینمای ملی» با همکاری نهادها و ارگان های مرتبط برگزار خواهد کرد. این سمپوزیوم آنلاین از ساعت 8:30 تا 18:30، طی چهار نشست پیدرپی به تعاریف و اهداف سینمای ملی، چالش های پیش روی سینمای ملی ایران، سینمای فراملی و چشمانداز آینده سینمای ملی خواهد پرداخت.
سمپوزیوم پیش رو تلاش دارد تا جنبه هاي نظري و مرزهاي مفهوم «سینمای ملی» از ديدگاه انديشمندان، پژوهشگران، مدیران و دستاندرکاران سینمای ایران تعيين و توصيف نماید. اين سمپوزیوم به الگوهايي چندگانه براي بررسي يک سينماي ملي مي پرداخته و به این سئوال پاسخ می دهد که خاص بودگي يک سينماي ملي تا چه حد و چه میزان، ريشه در پرسش هاي تکنیک, فن, مضمون, هويت، ملیت، نژاد، قوم, دین، آیین، مناسک، مراسم و انسجام ملي فرهنگ یک سرزمین دارد. با وجود بحث برانگيز بودن اين مفهوم، اهميت سينماي ملي در مطالعات سينمايي رو به کاهش است و به نظر مي رسد با کم رنگ شدن تدريجي مرزهاي فرهنگي و ملي، در آينده شاهد قدرت گرفتن مفهوم سينماي فراملي باشیم.
اگر جامعهی سینما در درجهی اول، خود را شاغل در کار و فعالیتی اقتصادی بداند و به چشم پیشه، شغل یا صنعت به سینما نظر داشته باشد، آیا امکان دارد ایدهی سینمای ملی در حرفهی سینماگران جایگاهی بیابد؟ به نظر میرسد تا زمانی که الگوی مطلوب کنش اقتصادی متعهدانه یا اخلاق حرفهای مطلوب در سینماگران وجود نداشته باشد، سینمای ملی همواره در تاروپود دوگانهی پول یا تعهد، صنعت یا فرهنگ، منافع شخصی یا هویت ملی و…، سردرگم خواهد ماند.
اگر سینما را رسانهی انتقالدهندهی ارزشها و هنجارهای فرهنگی یک جامعه محسوب کنیم، در این صورت میتوان گفت که منظور از سینمای ملی این است که در فیلمها، ارزشها، هویت و فرهنگ ملی منتقل شود و حضور بصری ضمنی و صریح داشته باشد. در همین راستا، باید بررسی کرد که ژانرهای متفاوت سینمای ملودرام، کمدی، روشنفکری، معناگرا و…، هر یک چگونه میتوانند از سینمای ملی حکایت کنند؛ مثلاً به این پرسش اندیشید که سینمای کمدی رضا عطاران در سینمای ایران چه تفاوتی با سینمای چارلی چاپلین یا وودی آلن در آمریکا دارد.
به همین ترتیب میتوان چنین پرسشها و تأملاتی را در مورد تکتک مؤلفههای یک سینمای ملی، طرح و دنبال نمود. مثلاً به این پرسش اندیشید که اگر مخاطبان یک سینما از فیلم وطنی استقبال نکنند، آیا سینمای ملی ریشه خواهد گرفت و نهادینه خواهد شد؟ یا اگر یک فیلمنامهنویس، رونوشتی از رمان یا فیلمنامههای غیرایرانی تنظیم کند، آیا ساخت این فیلم میتواند به سینمای ملی کمک کند یا اینکه میتوان فیلمنامهای غیرایرانی را در منطق و فرم سینمای ملی بازنویسی کرد و به تصویر کشید؟
کامبیز درمبخش پر کشید
پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو:کامبیز درمبخش هنرمند برجسته کشور رخ در نقاب خاک کشید.این هنرمند بزرگ که در هنرهای تجسمی سرآمد بود و شاگردهای فراوانی پرورش داد فروتنی خاصی داشت و انسانی فهیم و مردمی بود
به دور از مردم شوریده/لادن خاقانی
پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو: آخرین فیلم اصغر فرهادی در حالی بر پرده سینماها به نمایش درآمده که موفقیتهای چشمگیر فیلم در جشنوارههای خارجی سطح توقع تماشاگر ایرانی را از این کارگردان بسیار بالا برده است. قهرمان در مدت زمانی که در ایران و در شهر شیراز فیلمبرداری میشد پر حاشیه و جنجال برانگیز نبود و در سکوت کامل خبری تولید شد، اما حواشی پررنگی پس از حضور در جشنوارههای جهانی مابین رقبای خارجی ایجاد کرد. تازهترین اخبار در اینباره به نقل از عوامل فیلم، مبتنی بر این است که علاوه بر پیشتازی قهرمان در نامزدی جوایز آسیا پاسفیک و دریافت جایزه بزرگ داوران جشنواره کن این فیلم یکی از بختهای اصلی کسب جایزه اسکار به عنوان بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان است. چنانچه فرهادی موفق به دریافت سومین جایزه آکادمی اسکار شود، در لیست مشاهیر سینمای جهان همرده با فیلمسازانی مانند فدریکو فلینی میایستد؛ فلینی توانسته بود ۴ بار جایزه اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان را از آن خود کند.
اما آیا همسو با درخشش فیلم آنسوی مرزها ، قهرمان میتواند در ایران هم همان قدر تاثیرگذار باشد؟ با توجه به این که پس از آغاز به کار دوباره مراکز فرهنگی و هنری و آرامتر شدن نسبی فضای کشور در مواجهه با بیماری کرونا این فیلم برگ برنده احیای سینماهاست، نگاهی داریم به آنچه بر این اثر و خالق آن داخل مرزهای کشور گذشته است.
اصغر فرهادی طی بیش از یک دهه گذشته به عنوان یک فیلمساز مستقل و به دور از حمایت سرمایهگذاران دولتی توانسته آثار ارزشمندی در سینمای ملی تهیه و تولید کند؛ برجستهترین آنها عبارتند از (درباره الی/۱۳۸۷), (جدایی نادر از سیمین/۱۳۸۹), ( فروشنده/۱۳۹۴) و (همه می دانند/۱۳۹۷) که همگی با استقبال منتقدان و تماشاگران مواجه شدهاند. آثار او توانستهاند خرس نقره ای بهترین کارگردانی جشنواره برلین (برای درباره الی)، خرس طلای بهترین فیلم جشنواره برلین، جایزه اسکار بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی و بهترین فیلم خارجی گلدنگلوب (برای جدایی نادر از سیمین)، جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره کن (برای فروشنده) و جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان (برای فروشنده و جدایی نادر از سیمین) را کسب کنند. علاوه بر این فرهادی فیلم (همه میدانند) را در ژانر تریلر روانشناختی در کشور اسپانیا و با بازیگران مطرحی چون خاویر باردم و پنه لوپه کروز ساخته است.
او اولین فیلمساز ایرانی بعد از انقلاب است که موفق شده با همکاری تهیهکنندگان خارجی، بازیگران مطرح سینمای هالیوود را به آثارش جذب کند و همزمان در کشورش به فیلمسازی ادامه دهد. (همه میدانند) اگرچه شانس اکران داخل کشور را نداشت اما به عنوان فیلم افتتاحیه جشنواره کن به نمایش درآمد.
علاوه بر موارد ذکر شده، تماشاگر ایرانی، آثار فرهادی را به دلیل خوشساخت و حرفهای بودن اثر دوست دارد. به نظر میرسد تا نیمههای فیلمهایی مانند (درباره الی) یا (فروشنده) بیننده شاهد یک داستان پرکشش، سرراست و واقعی است که با به وجود آمدن اولین گره ماجرا از اواسط فیلم، به هیچ وجه نمیتواند حدس بزند چه داستان غیرمنتظرهای پیش رو دارد. استادی فرهادی در نوشتن فیلمنامههای سهل و ممتنع مهمترین زیربنای اهمیت اوست که به واسطه تکنیکهای کارگردانی و هدایت تیم سازندهاش تکمیل میشود. فرهادی در هر اثر تلاش میکند نگاه رایج و قضاوتگر همیشگی به مهمترین مفاهیم تعریف شده در جامعه را پس زده و چشماندازی متفاوت نشانمان بدهد؛ چشماندازی که میتواند هر پیش فرضی را تغییر دهد. به عبارتی وادارمان میکند مانند آن شعر سهراب سپهری فکر کنیم که «چشم ها را باید شست/ جور دیگر باید دید». ماحصل چنین افکاری در قصهپردازی و کارگردانی سبب شده، بازیگران فیلمهایش بعد از اولین همکاری با او، در مجامع بینالمللی خوش بدرخشند. اتفاقی که برای پیمان معادی و شهاب حسینی با (درباره الی) و (جدایی نادر از سیمین) رخ داد، نمونه بارز این همکاری است. شهاب حسینی در سال ۲۰۱۱ برای بازی در فیلم (جدایی نادر از سیمین) توانست خرس نقره ای بهترین بازیگر مرد فستیوال برلین و در سال ۲۰۱۶ برای ایفای نقش در (فروشنده) جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم کن را به دست آورد. اتفاقی که پیش از آن با وجود درخشش وی در لیست بلند بالایی از فیلم و سریالهای پر هزینه داخلی رخ نداده بود.
قهرمان فرهادی چه کسی است ؟
این که فیلمی محبوب در سطح جهانی را دوست نداشته باشیم اتفاق عجیبی نیست، زیرا مبنای سینما اینترتینمنت یا سرگرمسازی است و بر همین مبنا، ممکن است که هزاران نفر یک فیلم را دوست داشته باشند ولی صد نفر با این نظر مخالف باشند. بخش عمدهای از تماشاگرانی که با اشتیاق فراوان به تماشای قهرمان نشستند و با سرخوردگی سینما را ترک کردند، دلایلی از این قبیل داشتند: فیلمساز در مقایسه با آثار قبلی خود عقبگرد داشته است؛ ضعف قصهپردازی و ضعف در روابط علت و معلولی؛ سرعت و ریتم ضعیف و کسالتآور و این کندی -که به عمد اتفاق افتاده- تا پایان فیلم ادامه دارد؛ پراکندهگویی در روایت، هر چه به جمعبندی داستان نزدیک میشویم، بیشتر دیده میشود.
تماشاگر در نهایت از این بابت رنجیده خاطر است که تصویری گزنده و ناامیدکننده از جامعهای میبیند که حفظ آبرو و اخلاق در آنجا مشروط به قضاوت همگان است و قهرمان سادهدل هر قدر تلاش میکند انسانیتر رفتار کند، بیشتر محکوم و گرفتار میشود؛ در نهایت اعتباری که با اثرگذاری رسانهها یک شبه به دست آورده با اثر گذاری منفی رسانههای مخالف شب بعد بر باد میرود، تا جاییکه او به تمام نسخههای رایج و توصیههای دیگران پشت میکند و به راهی میرود که در نظرش معقولترین انتخاب است. این راه ممکن است زندانی باشد که او را از همزیستی مسالمتآمیز با همنوعانش محروم میکند، اما از بازی خوردن در لوپ تکراری قضاوتهای جمعی دور نگه میدارد. به این ترتیب دور از ذهن نیست که قهرمان واقعی قصه فرهادی در آخرین اثرش را خود او بدانیم؛ کارگردانی که وقایعنگاری ماجرا را بر عهده دارد؛ در پس زمینه خلق اثر، مورد هجوم رسانههای خودی و بیگانه قرار گرفته؛ به سختی قضاوت شده و در انتها گریزان از هر دو سوی این هجوم، ترجیح میدهد در تنهایی امن خود آرام بگیرد.
چرا باید قهرمان را ببینیم ؟
قهرمان مهمترین فیلم سال جاری است که پس از وقفهای دو ساله در بازگشایی سینماها بعد از شیوع کرونا و با در اختیار داشتن بیش از سی سینما فقط در تهران این شانس را دارد که محبوبترین فیلم امسال هم باشد، همچنین در این فصل از اکران به جز (درخت گردو) ساخته مهدویان که به واسطه بازی درخشان پیمان معادی و روایتی واقعی از جنگ ایران و عراق، فیلمی مطرح است، حتی در ژانر محبوب کمدی فیلم شاخصی وجود ندارد.
قهرمان یک امیر جدیدی متفاوت دارد که تا کنون در چنین نقشی دیده نشده است. او با ایفای نقش رحیم سلطانی توانست از قالب کلیشهایِ مردانی با چهرهای سرد و خشن خارج شود. تا پیش از این عادت داشتیم جدیدی را در درامهای اکشن و پر افت و خیزی مانند (تنگه ابوقریب)ساخته بهرام توکلی و (روز صفر) ساخته سعید ملکان ببینیم .
جدیدی یک بار برای (عرق سرد) به کارگردانی سهیل بیرقی و بار دیگر برای بازی در (تنگه ابوقریب) برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشنواره فیلم فجر شده است.
علاوه بر امیر جدیدی، نقشهای مکمل فیلم، همگی در راستای ماجراها و به موازات قصه به خوبی به پیش میروند. محسن تنابنده، فرشته صدرعرفایی و سحر گلدوست که اولین نقش بلند سینماییاش را ایفا کرده، بازیهای یکدست و قابل قبولی دارند.
زنان فیلم قهرمان مانند آثار پیشین فرهادی در مناسبات اجتماعی در متن ماجرا تاثیرگذار و سرنوشتسازند. به نظر میرسد مابین نقشهای فرعی، سارینا فرهادی نتوانسته به زیر و بم نقش کوتاهی که ایفا میکند نزدیک شود و حضورش مقابل تنابنده و جدیدی چنگی به دل نمیزند.
بنا بر مجموعه این دلایل، (قهرمان) فیلم مهمی است که به کنجکاوی حال حاضر سینما دوستان بدل شده است، فیلمی که بنا بر نظر اکثریت منتقدان داخل و خارج از کشور نامزد قطعی جوایز اسکار امسال است. لادن خاقانی
من عاااااااشق شورای مرکزیم
اسمش که می آید دلم غنج می رود.اصلا کشته و مرده این عنوانم.بسکه دوستش دارم
من عاااشق شورای مرکزیم یکبار شورا به من ماموریت داد تا با فلان جشنواره که روزگاری در سطح دنیا مطرح بود و جشنواره الف سینمایی در ایران به حساب می امد و در دو دهه اخیر بسیاری با جنازه اش عکس گرفته و میلیاردها به جیب زده اند،مذاکره کنم تا جلسات پرسش و پاسخ این جشنواره با مشارکت اعضای انجمن برگزار شود اما از انجا که خودرا هفت خط می دانم و دیگران زرنگ الکی ام خطاب می کنند انجمن را پیچوندم ، جلسات این جشنواره را به عقد خودم دراوردم و پول و اعتبار فراوان برای خود ایجاد کردم نمی دانید چه کیفی دارد حضور در شورای مرکزی.
من عاااشق شورای مرکزیم چون بیمار و شیفته سینمایم تاکنون از من نقد مکتوبی در مطبوعات و رسانه ها چاپ نشده اما همه جا به عنوان منتقد حضور دارم و پول نقد می گیرم و کلاه انچنانی برسرخود و دیگران می گذارم با پول مردم به تونس و فرانسه هم رفته ام در دوران مموتی و مدیران پر از لیاقتش.فقط به خاطر اینکه در شورای مرکزی حضور داشته ام و به جای اینکه در خدمت صنف و اعضایش باشم تنها برای رضای خود عمل کرده ام.دوست دارم اینگونه باشم به کسی مربوط نیست.محال است در جشن منتقدان بگذارم کسی به جز رفقایم بر روی سن حاضر شوند سخنی بگویند یا دیده شوند.حتا در سالهایی که عضو شورای مرکزی نبوده ام کنار سن هر کاری را که دلم میخواسته کرده ام.
من عاااشق شورای مرکزیم.ویترین ام قشنگ است و دیگران جذبم میشوند.جذب ظاهر گول زننده ام.مگر در این آزگار مهم است یا اصلا کسی میفهمد که درونم تهی ست و چیزی در چنته ندارم؟
من عاااشق شورای مرکزی ام.اخیرا سفرنامه ای از یک کشور همسایه با هزار بوق و کرنا داشته ام و آمده ام در پی شانزده سال حضور مداومم در شورای مرکزی که چندسالی ست بریده شده است در آن حضور یابم تا منافع و وجهه بسیاری مانند آن سالها برای خود ایجاد کنم.من اصلا در مجمع شرکت می کنم که در شورای مرکزی حضور یابم اصلا مهم نیست که روحیه و توان کار صنفی و جمعی را ندارم.
من عاااشق شورای مرکزیم و اصلا به گردش چرخه تصمیم گیری و تنوع افکار در صنف خودم اعتقاد ندارم همواره در میدانم .کاری به صنوف دیگر ندارم که افراد تکراری سالها بر شورای مرکزی شان حاکم نیست و اجازه می دهند اعضای دیگر نیز بر انجمن شان تصمیم گیر باشند.
من عاااشق شورای مرکزیم چون این شورا به من ماموریت داد تا با جشنواره فجر مذاکره کنم تا انجمن در برگزاری جشنواره با حضور اعضایش مشارکت داشته باشد و من آن مذاکره را مصادره کرده و داور جشنواره شدم.
من اصول اولیه تحلیل را هم نمیدانم خود را انسانی مودب و معقول جلوه میدهم وبا عضویت در انجمن در جشنواره فجر حضور می یابم و در کمال خونسردی بدون درنظر گرفتن حقوق فیلم کنار دبیر جشنواره نسشته و با روشن کردن دوربین دیجیتالم از روی پرده که فیلمی برای اولین بار در نمایش است را ضبط می کنم و با این کارم حیثیت خودم را بر باد داده و سبب زحمت فراوان برای خود و انجمن می شوم.من با عنوان رییس شورای مرکزی چه سو استفاده ها که نکرده ام چون عاااشق دیده شدنم و منقعت.
من یک وجب قد دارم سیصدمترم زیر زمین است دیوانه و شیفته قدرتم فرق لید از سوتیتر را نمیدانم اما دوست دارم درهیات مدیره تمام صنوف روزنامه نگاری حضور داشته باشم تا قبل از1401یک شکل خاصی میگشتم در ظاهرم بعد از آن بر وزن باد شدم.فقط ادا اطفار و پز بلدم هیچ ماهیت فرهنگی ندارم
من هم عاشق شورای مرکزیم چهار مطلب چاپ شده در مطبوعات ندارم اما در میانه های دهه هشتاد به عنوان وبلاگ نویس مرا عضو انجمن کردند سالی چند جشنواره به اسم انجمن به من کارت می دهند و با زن و بچه ام به جشنواره ها می روم
من نه منتقدم نه کارگردان نه تهیه کننده اما در مجامع عمومی انجمن حضور همیشگی دارم و افرادی میپسندم را در هیات مدیره جا می دهم.همه از من یه عنوان تهیه کننده و روزنامه نگار یاد می کنند اما واقعیت این است که اولین تهیه کننده صوری سینما هستم
من اصلا نقد نمی دانم. منعقدم.یعنی به عنوان منتقد با اسم فلان انعقاد قرارداد میکنم برای رسیدن به منافع.چهار کتاب را در عمرم نفهمیده ام اما همه مرا منتقد می نامند من هم نهایت سو استفاده را از این عنوان میکنم
من کاریکاتور نقد درایرانم و مردم تنها مرا به عنوان منتقد فیلم می شناسند.فیلمها را ندیده نقد می کنم و در جوانی برای زنده ماندنم 14نفر را کشته ام.عاشق منفعتم و اصلا انجمن برایم مهم نیست و آبروی نقد و منتقد برایم اهمیتی ندارد
من یک انسان، کاریکاتوریست نویسنده و پژوهشگر فهیم را اندک اندک کشته ام و یک رفیق دیگر را نارفیق بوده ام .زمانی انجمن برایم مهم نبود اما اکنون در مراسمات دیده شدن انجمن حضور می یابم.راستی من یک فیلم هم ساخته ام که قرار بود درام باشد اما کمدی ناخواسته شد.منقدان زیادی از دست من فراری شده اند.از بچه تهران متنفرم اما در تهران به همه جا و همه چیز رسیده ام.فهمیدید من کی ام؟
من بودم که از انجمن نهایت سو استفاده را برده ام اما ظاهر بسیار آرام و متینی دارم
من اش غرم همه کاره هیچکاره .از طناب انجمن بسیار بالا رفته ام و اصلا نقد نمی دانم و دم دست فحاش سینما می نویسم خزعبل.در مجمع عمومی انجمن برای رسیدن به مقاصد خود و سرورم حضور فراوان دارم
من…
این متن مصادیق واقعی دارد و با احترام به افرادی فهیم ،فروتن و زحتمکشان واقعی صنف که باعث شکوه و تقویت جایگاه انجمن در میان اهالی سینما و مردم ایران شده اند نگاشته شده و نمونه هایی است از سو استفاده های دهه های اخیر در انجمن است.گول ظاهر افراد را نخوریم و انجمن را به دست کسانی بسپاریم که ذهنی باز ،شخصیتی روادار و فهیم دارند. وقت، حوصله و انرژی کافی برای کار صنفی را دارند و همه اعضای انجمن را به مشارکت می طلبند کار صنفی بلدند و یرای ارتقا جایگاه انجمن و اعضای آن انرژی و توان کار دارند
