منصور جهانی:کیوان کریمی در گفتوگو با مجله معتبر سینمایی «ورایتی» گفت: فیلم من در مورد جستجویی برای امید است و امیدی که گم شده است، در واقع فیلمهای من به دنبال این امید میگردند. «اِد مِزا» Ed Meza در مجله معتبر سینمایی «ورایتی» Variety در موضوعی به 10 پروژه نهایی بخش La Fabrique du Cinema در هفتاد و سومين جشنواره بينالمللی فیلم کن 2020 پرداخته و آنها را معرفی کرده است. در ابتدای مطلب آمده است: در میان این 10 پروژه، دو پروژه توجه جهانی را به خود جلب کردهاند؛ کارگردانان آنها سینماگران شناخته شدهای در دنیا هستند، که کیوان کریمی با پروژه سینمایی «آیا شما چیزی درباره امید میدانید؟» یکی از آنها است. بعد از ساخت مستند بلند «نوشتن بر شهر» و فيلم سینمایی «طبل» در سال 2012 و چندین سال فیلم نساختن، «آیا شما چیزی درباره امید میدانید؟» جدیدترین اثر این سینماگر است که هم اکنون در مرحله جذب سرمایه قرار دارد و شرکتهای جهانی فیلم، قرار است بر روی آن سرمایهگذاری کنند.
در بخش دیگری از این گزارش آمده است: پروژههایی که در بخش La Fabrique انتخاب شدهاند؛ آثاری هستند که کارگردانان آنها استعدادهای چهارگوشه دنیا به شمار میروند که در جشنواره بينالمللی فیلم کن فرانسه برای آینده سینما معرفی شدند. این 10 پروژه رنج مختلفی از تمام موضوعات اعم از؛ جنگ، نابرابری جنسیتی، فشارهای خارجی، نابرابری نژادی و حتی در مورد دوران پس از استعمار است و به همین دلیل، این 10 کارگردان هر کدام از گوشههایی در این جهان، از جمله؛ آفریقا، خاورمیانه، شرق، آمریکای جنوبی و شرق اروپا حضور پیدا کردهاند.
در ادامه این گزارش، مجله «ورایتی» با کیوان کریمی به گفتوگو پرداخته است، وی در مورد «آیا شما چیزی درباره امید میدانید؟» میگوید: فیلم من در مورد جستجویی برای امید است و امیدی که گم شده است و فیلمهای من به دنبال این امید میگردند. پس میتوان نتیجه گرفت که «آیا شما چیزی درباره امید میدانید؟» به نوعی در مورد تاریخ ایران، امیدوارانه است.
کریمی در ادامه گفت: فیلمنامه این فیلم را در مورد دوره خاصی از تاریخ ایران نوشتم، به دلیل اینکه خاطره جمعی همه ما در مورد گذشته و حال است که بایستی همیشه آن را به یاد بیاوریم و در مورد آن مقاومت کنیم؛ برای اینکه این خاطرات را از دست ندهیم.
کیوان کریمی: فیلمم جستجویی برای امید است
«رویای نیمه تمام» ساخته شد
تدوین فیلم داستانی «رویای نیمه تمام» به تهیه کنندگی و کارگردانی امیر حسین پرنلو و نویسندگی مرتضی کوه مسکن به پایان رسید.فیلم داستانی «رویای نیمه تمام» در اردیبهشت امسال در لوکیشن هایی واقع در شهر تهران و شهرستان نسیم شهر جلوی دوربین پویان رضایی رفته بود.قصه فیلم «رویای نیمه تمام» پیرامون روایت عشق یک پسر افغان و دختر ایرانی به نام حنیف و مرجان است و در خلاصه داستان این فیلم آمده است : حنیف که به خاطر پرداخت هزینه پیوند قلب همسرش مرجان، چاره ای نمی یابد، دست به کاری خطرناک می زند و …در این فیلم بازیگرانی همچون امیرحسین پرنلو، سهیل میرزاده، مبینا احمدی، امیر نداف فرد، علیرضا فیروزی، صبا دارایی نیا، سمیه جوادی و … به ایفای نقش پرداخته اند.سایر عوامل این فیلم عبارتند از : تهیه کننده و کارگردان: امیر حسین پرنلو، نویسنده و مشاور کارگردان : مرتضی کوه مسکن، مدیر فیلمبرداری: پویان رضایی، مدیر برنامه ریزی و دستیار اول کارگردان : محمدرضا طارمی، دستیار دوم کارگردان : افروز محرابی، صدابردار : مهدی محمدی فر، دستیار تصویر : حمید ارکبان، منشی صحنه : هدا کمالپور، طراح چهره پردازی : ایمان حنیفه، طراح صحنه و لباس : جوادمرآتی، مجری طرح : صبا دارایی نیا، مدیرتولید: علی احمدی کمازانی، مدیر تدارکات : جواد جوینده.
هیولای دلار را افسار بکشید اقای بانک مرکزی
سلام اقای همتی.امیدواریم سلامت باشی و کرونا از شما فرسنگ ها دور …حواستان به بیچاره شدن پول ملی هست؟همتی بفرمایید و از کود شدن وحشتناک پول ملی اندکی جلوگیری بفرمایید..شما در اول کارتان ثابت کردید کارهایی بلدید که قبلی ها کمتر بلد بودند.نمیدانیم چه شده است که بازار دلار را به حال خود رها کرده اید و مشغول چه هستید؟بدون شک شما حتا در این شرایط حساس شیوه هایی را سراغ دارید که بتواند ارامش روحی اقتصادی اجتماعی را در زمینه کارتان به مردم باز گرداند.کوششی بفرمایید و هیولای دلار را مهار بفرمایید تا بیش ازین ارامش مردم در این مقطع بسیار حساس تاریخ ایران به هم نخورد.اقای همتی شما و ما می توانیم.مطمین باشید.درست است که شمارش معکوس دولت منتخب اغازیدن گرفته است اما ثابت کنید ما درباره شما اشتباه نکرده ایم و شما می توانید.همه چیز پنج برابر شده است اقای همتی .همتی نفرمایید ده برابر می شود.تورا به خدا به مردم این سرزمین رحم کنید تا بیش ازین نلرزند.همه اتفاقات بد مارا محاصره کرده است.شما که اهل همتید.همنام همتید.همت کنید لطفا اقای همتی.رحم کنید به ملت ایران و این دژخیم را افسار بزنید تا بیش ازین مردم را بیچاره تر نسازد.دست کم راهکاری بیاندیشید بیش ازین با دنده پنج نتازد و لختی بایستد حالا دنده عقب نرفت نرفت.ملت دیگر توان این سرعت سرسام اور را ندارند.تورا به خدا رحم کنید اقای همتی
بقای تئاتر خصوصی در هاله ای از ابهام!
اکثر هنرمندان بزرگی که امروز از آنها نام بزرگی باقی مانده است، در زمان حیات خود ناشناخته بودند و با فقر زندگی را به پایان رساندند. امروز وضعیت با گذشته تفاوت های فراوانی کرده است. هنرمندان مانند تمامی قشر های دیگر این جامعه علاوه بر هنر به فراهم کردن شرایطی برای زندگی می اندیشند. همین مسئله سبب شده تا در سال های اخیر بحث اقتصاد در هنر به یکی از موضوعات مهم جامعه فرهنگی بدل شود. در این گزارش به طور خاص می خواهیم به بررسی وضعیت اقتصاد در هنر تئاتر بپردازیم.
تئاتر یکی از هنرهای اصیلی است، که همواره به دلیل گران بودنش نسبت به هنرهای دیگری همچون سینما، موسیقی و حتی مد و لباس از استقبال مردمی کمتری برخوردار بوده است. همین موضوع سبب وابستگی این هنر اصیل به ارگان های دولتی شده و استقلال آن را با مسئله روبرو کرده است. البته این وضعیت تنها مختص به ایران نبوده و به جز یکی دو مورد خاص در تمامی کشور های دنیا به وضوح دیده می شود.
با نگاهی گذرا به تاریخ تئاتر در ایران به سادگی متوجه می شویم که دست اندرکاران این هنر همواره از اقتصاد ضعیف آن رنج برده و یکی از آمال های بزرگشان آمدن روزی بوده است، که تئاتر به عنوان یک شغل بتواند شرایط زندگی را برای آنها فراهم کند. ناگفته نماند که در طول تاریخ هموار برای رفع این مشکل راهکارهایی ارائه شده، که البته در مواردی منجر به موفقیت های کوتاه مدت شده است. ولی به طور کلی مسئله ضعف اقتصاد تئاتر همواره وجود داشته و کمتر کسی از راه حل های ارائه شده در این سالها رضایت داشته است.
در گذشته اقتصاد تئاتر مختص به تولید نمایش بود و کیفیت اهمیت چندانی نداشت!
مصطفی کوشکی بازیگر، نویسنده و کارگردان خرم آبادی است؛ که از اواخر دهه 70 فعالیت هنری خود را آغاز کرده است. اکنون دو سه سالی است که سالن تئاتر مستقل را تاسیس کرده و علاوه بر فعالیت هنری، مدیریت این مجموعه را بر عهده دارد. با او درباره اقتصاد در تئاتر امروز ایران به گپ و گفتی دوستانه پرداختیم. کوشکی در ابتدا با اشاره به تئاتر امروز، وضعیت اقتصادی سال های گذشته این هنر اصیل را این طور به یاد می آورد. « در گذشته اقتصاد تئاتر دولتی بود و همه چیز از مرکز هنرهای نمایش می آمد. نمایش ها سفارشی بودند و هزینه کارها از تولید تامین می شدند. به عنوان مثال اگر کارگردانی می خواست نمایشی را آماده کند، ابتدا هزینه آن را از مرکز هنرهای نمایشی می گرفت، سپس نمایش را آماده صحنه می کرد. اقتصاد این روش تنها در تولید اثر بود و کیفیت اهمیت چندانی نداشت. سالن اجرا می توانست خالی یا مملو از تماشاگر باشد؛ گروه سهم خود را گرفته بود و کاری به تماشاگر نداشت.»
امروز شرایط با گذشته تغییر کرده است. تازه ترین راهکاری که به نظر می رسد دست اندرکاران این هنر اصیل در پیش گرفته اند؛ خصوصی سازی بوده، که البته در گذشته درباره آن صحبت های زیادی شده است. مصطفی اسکویی، عباس جوانمرد و حمید سمندریان بزرگان تئاتر ایران هستند، که وارد شدن بخش خصوصی به تئاتر را یکی از آمال های بزرگشان می دانستند. اما متاسفانه آرزوی این افراد در زمان حیاتشان برآورده نشد و این وضعیت به تازگی رنگ عملی شدن به خود گرفته است.
البته خصوصی سازی در تئاتر ایران اکنون به صورت های مختلفی در حال انجام است. از طرفی تماشاخانه های تازه ای تاسیس شدند؛ که اجرا در آنها بسته به سیاست هایی است، که در آن سالن خاص جریان دارد و از طرف دیگر سالن های دولتی هستند، که شرایط اجرا در آنها مثل گذشته نیست. برای بررسی این موضوع، ابتدا به تشریح وضعیت اقتصادی سالن های دولتی تئاتر می پردازیم.
دولت و کارگردان ؛ شراکت در سود و زیان!
استفاده از لفظ خصوصی سازی برای این تئاتر از آن جهت است، که امروز هزینه اجرا در سالن های دولتی تنها از طرف دولت تامین نشده و مخاطب بر روی مبلغی که نصیب گروه می شود، تاثیر مستقیم دارد. برای اینکه این موضوع بهتر آشکار شود، فرض کنید قرار است، نمایشی در یک سالن دولتی همانند تئاتر شهر به صحنه رود. برخورد اقتصادی انجمن هنر های نمایشی با آن اثر به عوامل اجرایی آن وابسته است. یعنی اگر کارگردان این نمایش فرد شناخته شده ای باشد و نمایش مورد نظر سفارشی نباشد؛ هیچ کمک هزینه ای به اجرا داده نشده و بلیط فروشی نیز به صورت درصدی بین گروه و انجمن تقسیم می شود. یعنی به نوعی می توان گفت که دولت در تجربه کارگردان اثر با او شریک می شود. اما اگر نمایش محصول گروه جوانی باشد، انجمن هنرهای نمایشی با سیاست حمایت از گروه های جوان کمک هزینه ای را در اختیار گروه قرار می دهد و حتی سهم بلیط فروشی خود را در صورتی بر می دارد، که گروه در جذب مخاطب موفق عمل کرده باشد.
در چنین شرایطی می توان گفت، که نحوه برخورد سالن های دولتی با گروه ها بر اساس پتانسیل آنها بوده و هیچ گروهی در قرارداد با این سالن ها ضرر نمی کند. حتی سود گروه در گرو مورد استقبال قرار گرفتن نمایش خودش است. بدین صورت اینطور به نظر می رسد که امروز اجرا در این سالن ها نیز از صرف کاملا دولتی بودن خارج شده است.
ناگفته نماند که سیاست تماشاخانه ایرانشهر با این تعریف متفاوت بوده و توضیحات بالا مختص سالن های همچون مجموعه تئاترشهر، تماشاخانه سنگلچ و تالار هنر است. اجرا در تماشاخانه ایرانشهر منوط به نظر شورای ارزشیابی این سالن است و معلوم نیست که چرا اغلب نمایش های افراد شاخص جامعه تئاتر به آن راه پیدا می کنند. از طرفی اجرا در این تماشاخانه شرایط خوبی برای گروه های نمایشی ایجاد می کند و چه بسا اگر فرصت اجرا در این سالن به کارگردانان جوان هم داده شود، از بین آنها استعداد های خوبی برای تئاتر کشور کشف شوند. به عنوان مثال اجرا در تماشاخانه ایرانشهر علاوه بر آنکه امروز از جهت مقبولیت در بین تئاتر دوستان تا حدی در فروش یک اثر تاثیر گزار است، اجاره ای را به گروه های نمایشی تحمیل نکرده و تمام مبلغ بلیط فروشی را در اختیار گروه اجرایی قرار می دهد. در عوض برای سالن های این تماشاخانه کف فروشی تعیین شده است، که اگر نمایش مورد استقبال مخاطبان قرار نگرفت، اجرایش پایان پیدا کند و گروه دیگری جایگزین نمایش شود.
البته اکنون، موضوع تنها شرایط اجرای این سالن ها نیست. مسئله افزایش چشمگیر گروه های نمایشی نسبت به گذشته است که تعداد کمی از آنها شانس اجرا در سالن های دولتی را پیدا می کنند. در چنین شرایطی گروه های اجرایی برای آنکه نمایش خود را در زمان آن عرضه کنند؛ رو به سالن های خصوصی می آورند.
سهم اهالی تئاتر از وضعیت اقتصادی تازه تنها 20 درصد است!
با تغییر فرهنگ مردم در مواجه با تئاتر، توجه بخش خصوصی به این هنر اصیل جلب شد. به این صورت بخش خصوصی ابتدا با سرمایه گزاری در نمایش ها اقتصاد تئاتر را ارزیابی کرد و بعد از آنکه از مخاطبان آن اطمینان یافت، با تاسیس تماشاخانه های غیر دولتی فعالیت جدی خود را در این بخش آغاز کرد.
امروز این تماشاخانه ها نماد خصوصی سازی در تئاتر ما هستند. حال آنکه تئاتر خصوصی شرایطی را شامل می شود، که ما هنوز با آن فاصله زیادی داریم. چراکه در ایران برخلاف نقاط دیگر دنیا مسئولیت هر اجرا بر عهده سالن دار نبوده و نظارت نمایش ها بر عهده انجمن هنر های نمایشی است. علاوه بر این موضوع در شرایط فعلی به جز تئاتر آزاد که از لحاظ مالی در خودکفایی کامل به سر می برد، درصد زیادی از نمایش های آرتیستیک دنیای تئاتر در گیشه با شکست مواجه می شوند. البته در این بازار نمایش هایی هم هستند که با استقبال بی نظیری از سوی مخاطبان مواجه شده، که تعداد آنها در مقایسه با کل نمایش های ارائه شده عدد ناچیزی است.
با همه این تفاسیر وجود سالن های غیر دولتی نشانه ای از ورود بخش خصوصی به تئاتر بوده و توانسته تاثیرات مفیدی را در آن ایجاد کند. به عنوان مثال اگر امروز تعداد نمایش های یک شب کلان شهر تهران را با دو سه سال اخیر مقایسه کنیم؛ متوجه رشد چشمگیر نمایش هایی می شویم که تا همین چند سال قبل تعدادشان از عدد 10 تجاوز نمی کرد. امروز در هر شبانه روز بیش از 100 نمایش به صحنه می روند و این موضوع به وضوح نشان از افزایش چشمگیر مخاطبان تئاتر دارد. با این وضعیت این طور احساس می شود، که وضع اقتصادی اهالی تئاتر نسبت به گذشته بهبود یافته است.
رمز موفقیت سالن های خصوصی در چیست؟
افزایش مخاطبان تئاتر مسئله پراهمیتی است، که از هر حیث مزیتی مهم به شمار می آید. اما این وضعیت تنها با تاسیس چند سالن خصوصی به وجود نیامده است. از خصوصی سازی در تئاتر چند سالی می گذرد و در این سال ها بودند سالن هایی همچون تماشاخانه ارغنون که زمان تاسیسشان به خیلی قبلتر از تاسیس سالن های پرطرفدار امروز می رسد، اما متاسفانه چنین سالن هایی در جذب مخاطب توفیقی نیافته و با تعطیلی مواجه شدند.
از طرفی تماشاخانه هایی همچون پالیز، مستقل و یا باران نمونه های موفق سالن های خصوصی هستند؛ که از همان ابتدا با جذب مخاطبان بسیار کار خود را با قدرت آغاز کردند. امروز این سالن ها یکی از رقبای جدی مجموعه تئاتر شهر به شمار می آیند و این موضوع تحسین برانگیز است. چراکه مجموعه تئاتر شهر از دیرباز قطب تئاتر کشور به شمار می آمده و در بین تئاتر دوستان از شهرت بسیاری برخوردار است. حال آنکه تماشاخانه های خصوصی طی یکی دو سال اخیر توانستند نظر خیلی از مخاطبان را به سوی خود جلب کنند و در بین تئاتری ها شناخته شوند. اینکه رمز موفقیت این سالن ها در چه چیز خلاصه می شود، موضوعی است، که قطعا باید مورد بررسی قرار گیرد. چراکه این مسئله یکی از فاکتور های مهم شناخت مخاطب امروزی را آشکار کرده و آن وقت حتی با خروج قشر غیر هنری از تئاتر، این مسئله می تواند به اقتصاد تئاتر کمک شایانی کند.
با نگاهی به سالن های موفق بخش خصوصی متوجه می شویم که غالب این سالن ها با نمایشی افتتاح شده اند؛ که از یک یا چند چهره شاخص سینمایی بهره می برده است. این موضوع به همراه تبلیغات گسترده در رسانه ها و پیج های پرطرفدار اینیستاگرام سبب معروفیت نسبی سالن مورد نظر از همان ابتدا شده است. به طوری که در همان اجرای اول علاوه بر تماشاگران همیشگی تئاتر افرادی برای دیدن نمایش می آیند که از طرفداران سلبریتی حاضر در آن اثر هستند. به این صورت سالن مورد نظر با چند اجرا به این شکل مخاطبانی را پیدا می کند و به پشتوانه آنها در بین قشری از جامعه تئاتری که فروش نمایش برایشان اهمیت بسیاری دارد، محبوبیت خاصی پیدا می کند.
بدین ترتیب اینطور نشان داده می شود، که فاکتورهای موفقیت این سالن ها به دلیل حضور چهره های سینمایی به وجود آمده است، اما این موضوع نسبی بوده و نمی توان به آن قطعیت داد. چراکه در این سال ها نمایش هایی هم بوده اند، که با وجود بهره بردن از چهره های شاخص سینمایی نتوانستند مخاطب خود را جذب کنند. در نهایت اینطور به نظر می رسد، که حضور چهره های شاخص برای مخاطب امروز از اهمیت خاصی برخوردار است، اما در موفقیت یک نمایش فاکتورهای دیگری همچون کیفیت نسبی اثر ارائه شده نیز از تاثیر به سزایی برخوردار است.
تجارت بدون ریسک سالن های خصوصی // وقتی تالار وحدت الگوی مدیریت سالن های خصوصی می شود!
امروز خصوصی سازی به این صورت در تئاتر ما ایجاد شده و مانند هر اتفاق دیگری دارای محاسن و معایبی است. برای بررسی بهتر این موضوع، ابتدا شرایط اجرا در این سالن ها را با هم بررسی می کنیم. فرض کنید که قرار است، نمایشی را در یکی از تماشاخانه های موفق خصوصی به صحنه ببرند. برخورد اقتصادی مدیریت تماشاخانه های خصوصی با گروه نمایشی همانند سالن های دولتی به عوامل اجرایی نمایش مورد نظر بستگی دارد، اما از لحاظ شرایطی که برای گروه ایجاد می شود، به شدت متفاوت است. یعنی اگر قرار باشد که محمد رحمانیان در یک سالن خصوصی به اجرای نمایش بپردازد؛ قطعا سالن دار به قرارداد درصدی راغب بوده و تا حدی مانند سالن های دولتی عمل می کند؛ اما اگر طرف قرارداد سالن یک کارگردان جوان باشد؛ آن وقت سالن دار به کمتر از کف فروش رضایت نخواهد داد. در این وضعیت افراد شناخته شده بیشترین منفعت را می برند؛ چراکه فروش نمایش این افراد به نوعی تضمین شده بوده و اکثر سالن های خصوصی به اجرای نمایش آنها در سالن خود راغب هستند. در حالی که جوان های این حوزه که تازه از دانشگاه فارغ شده اند، برای اجرا در بی کیفیت ترین تماشاخانه خصوصی تهران باید کف فروش که اتفاقا مبلغ کمی هم نیست را قبل از شروع اجرا به سالن دار بپردازند.
در چنین شرایطی سالن داران اهرم فشار را از روی خود برداشته و با معین کردن کف فروش آن را به گروه تئاتری منتقل می کنند. به این دلیل آرتیست به نوعی مجبور می شود که به ماجرا نگاه اقتصادی داشته باشد و برای جذب مخاطب خود را تا حد سلیقه او پایین بیاورند. چراکه در غیر اینصورت با اولین شکست در گیشه بقای آنها در دنیای تئاتر با خطری جدی مواجه می شود.
مصطفی کوشکی در ادامه سخنش از این موضوع می گوید: « وقتی تالار وحدت و سالن حافظ با الگو کف فروش کار می کنند؛ سالن داری که تازه وارد این کار شده است؛ با بررسی شیوه های مدیریتی موجود، از بنیاد رودکی که اتفاقا دولتی است، الگو می گیرد و پرسود ترین شیوه موجود را انتخاب می کند. به این ترتیب در شرایط فعلی فشار زیادی به گروه های نمایشی وارد می شود. به عنوان مثال گروهی قصد دارد در فلان سالن خصوصی 30 شب اجرا رود و با او شبی 2.5 میلیون تومان قراداد بسته می شود که قسمتی از آن را باید به صورت نقد پرداخت کند و مابقی مبلغ را به صورت چک. با این حساب 75 میلیون تومان نصیب سالن شده و یک معامله بدون ریسک برای تماشاخانه صورت گرفته است. با چنین وضعیتی کیفیت اثر متقاضی هیچ اهمیتی برای سالن دار ندارد. برای او مهم این است که ضرر نکند، که نمی کند.»
احتمال سرایت تئاتر آزاد به نمایش های روشن فکری!
تئاتر در این روزها به پشتوانه مخاطبان تازه خود از لحاظ اقتصادی در شرایط نسبتا خوبی به سر می برد و دست اندرکاران این هنر با فراق بال بیشتری به فعالیت می پردازند، اما با مطرح شدن بحث منفعت مالی در این هنر اصیل، جذب مخاطب الویت پیدا کرده و تولید اندیشه که یکی از مهمترین رکن های تئاتر به شمار می آید در لایه های بعدی قرار گرفته است. در همین راستا و با توجه به اینکه مخاطبان این هنر اصیل در شرایط فعلی به نوعی تازه کار به شمار می آیند، برخی نمایش ها برای جذب این تماشاگران از وجهه آرتیستیک اثر خود کم می کنند؛ که این موضوع با اندیشه تئاتر در مغایرت کامل بوده و در آینده می تواند وجهه آن را تا سطح تئاتر آزاد پایین بیاورد.
با همه این تفاسیر که در این گزارش بیان شد؛ هنوز نمی توان درباره اقتصاد تئاتر امروز ایران اظهار نظر کرد و این موضوع به بررسی های گسترده تر و زمان بیشتری نیاز دارد. اما اکنون هنرمندان و هنردوستان بسیاری درباره چشم انداز این وضعیت رویا پردازی می کنند و انتظار روزی را می کشند که اقتصاد تئاتر هم مانند هنرهایی همچون سینما و موسیقی روی پای خود بایستد و دست اندرکارانش بتوانند بدون دغدغه مالی به آن فکر کنند.
گزارش از حامد قریب
عبور از «سینمای کلیشهای» و تجربۀ «سینمای مستقل» محسن خیمهدوز
در دوران بیارزش شدن سینمای ایران توسط بخش تجاری، «نهاد فیلمهای مستقل و تجربهگرا»، باید به یک «جنبشِ ملیِ هنری» تبدیل شود. جنبشی که باید آن قدر ادامه یابد تا سینماگرانش، سینمای ویرانشده و بیخاصیت فعلی را با فرمی دیگر و محتوایی دیگر، از نو بسازند و سینمای ایران را نه به عنوان «زائدهای» بر سینمای جهان، که به عنوان «پیشنهادی» به سینمای جهان معرفی کنند. و نه تنها پیشنهادی به سینمای جهان، که پیشنهادی برای جایگزینی یک جهان تازه، به جای جهان فعلی، از طریقِ نقدِ جهانِ فعلی.
– نکته اول
«سینمای مستقل» و «تجربهگرا» نباید از کسی یا از جایی فرمان بَرَد و به «تجلیل» یا «تحقیر» کسی یا چیزی بپردازند. هر چند که مجبور است در کادر قوانین موجود عمل کند و از اسپانسرینگ تجاری یا کمکهای مالی دولتی، حکومتی برخوردار باشد. این قوانین و این کمکها تا زمانی که تسهیلکنندۀ تولید اثر باشند، نه تنها به «استقلال» فیلمهای «تجربهگرا» لطمه نمیزنند که تسهیلکننده ساخت آنها نیز هستند. ایراد زمانیست که اجرای قوانین و دریافت کمکها تبدیل به سفارش در «محتوا» شود، به طوری که خلاقیت فیلمساز تبدیل به تجلیل این و آن، تبلیغ این فکر و آن فکر و تحقیر این و آن شود. کمکهای مالی، اسپانسرینگ تجاری و رعایت قانون، «حق ملی» و پشتوانه حق ملیست، نه جایگزین «حق ملی». چنانچه این موارد، به جای پشتوانه بودن، جایگزین «حق ملی» شوند، در این صورت است که «استقلال هنری» و «مستقل بودن» هم بیمعنا خواهد شد.
– نکته دوم
سینمای مدرن امروز دیگر سینمای کلاسیک هالیوودی (تجاری قصهگوی عامهپسند) نیست. همان سینمای پفکنمکی و در حد آدامس جویدن، که فقط زنگ تفریح کسانیست (که به قول سینماگران تجاری)، از سر کار برگشتهاند و میخواهند کمی تفریح کنند. منظور البته این نیست که این افراد، نیاز به سینما ندارند و یا اینکه تولید سینمای قصهگوی تجاری عامهپسند، نیاز بازار نیست و نباید ساخته شود. بلکه منظور این است که چنین سینمایی، نباید تنها سینمای موجود و از آن بدتر، سینمای سلطهگر کشور باشد.
فاجعه زمانی آغاز میشود که سینمای به اصطلاح بدنه (که اصطلاح غلطی هم هست)، بخواهد بر تمام فضای سینما مسّلط شود و با تولید انواع «شبهفیلم»ها، گناه شکست خودش را به گردن «سینمای مستقل» (یا سینمای جشنوارهای، که آن را به غلط «سینمای هنری» مینامند) بیاندازد. بگذریم از این که دستاندرکاران سینمای عامهپسند قصهگو در تمام ایام سال در جشنوارههای گوناگون خارجی ولو هستند ولی در داخل، سینمای «مستقل تجربهگرا» را عامل شکست سینمای فاجعهبار قصهگو معرفی میکنند.
سینما اگر بخواهد از بحران فعلیاش رهایی یابد، باید حضور جوانانی را تجربه کند که سینما را نه از منظر «نگاههای تمامشده»، که از منظر «نگاههای آغازشده»، بینند و از اشتباهات نسلهای پیشین و فعلی درس بگیرند و دو عنصر «تفکر» و «تجربهگرایی» را در فیلمهایشان به عنوان اساس «استقلال هنری» بپذیرند و بدانند که مخاطب واقعی، نه در «گیشهها» که در «اندیشهها» است. هیچ فیلم ماندگاری برای ماندنش به مخاطبش باج نداده و از راه باج دادن، ماندگار نشده است. حتا اگر آن مخاطب با پول خودش بخواهد فیلمی را تماشا کند. آن مخاطب آن قدر باید از دانش و قدرت انتخاب برخوردار باشد تا بتواند بفهمد که پولش و وقتش را برای دیدن چه فیلمی هزینه میکند. اگر مخاطب برای خرید یک خانه یا ماشین، اصل سند و سایر اسناد را طلب میکند و گاه با وکلیش مشورت میکند، بعد اقدام به پرداخت پول به فروشنده میکند، چرا نباید یاد بگیرد در تماشا کردن فیلم هم همان عمل را انجام دهد؟ تهیماندن سالن نمایش فیلمهای عامهپسند تجاری، فقط به خاطر توطئه دیگران یا ساخته شدن فیلمهای «هنری، تجربی و جشنوارهای» نبوده و نیست، بلکه علت اصلی، جلو افتادن فهم تماشاگران از سازندگان فیلمهاست از یک سو، و سخیف و بدتر از فیلمفارسی شدنِ این فیلمهای رایج است، از دیگرسو.
سینمای فعلیِ تجاریِ ایران حتا از فیلمفارسی زمان قبل هم عقبتر رفته، نه به خاطر وجود کاباره یا رقص یا چاقوکشیهای بیشتر در فیلمها، بلکه به خاطر فقدان ریتم در روایت، ریتم در درون قابها و ریتم بینقابهاست که میتوان ادعا کرد بسیاری از فیلمهای موسوم به فیلمفارسی، در این موارد، از سینمای فعلی تجاری ایران جلوتر و پیشرفتهترند.
نکته سوم –
یک مفهوم غلط در فهم سینمای مستقل.
سینمای موسوم به «سینمای هنر و تجربه»، مفهوم غلطیست که چند سالی در ایران مَد شده و رواج یافته است بیانکه کسی نسبت به بیاعتبار بودن این مفهوم توجه کرده و آگاهی داشته باشد. (بگذریم از اینکه در بسیاری موارد همین نهاد سینمایی، باعث نابودشدن و نادیدهشدنِ بسیاری از فیلمهای به راستی هنری و تجربی شده است. بهطوریکه گویی این نهاد، ایجاد شده که سینمای تجربی دیده نشود، نه اینکه دیده شود).
سینمای موسوم به «هنر و تجربه» سینماییست که در سطح جهانی تمام شده و خاتمه یافته است. درست مثل سینمای تجاری عامهپسند قصهگو که تمام شده و اینک به سینمای کودکان یا سینمای بازیهای کامپیوتری تبدیل شده و لابد تا یک دهۀ دیگر هم به سینمای مهدکودکها و شیرخوارگاهها تبدیل میشود !.
، experience «سینمای تجربی» (یا هنر و تجربه)
سینماییست که از ۱۹۱۵ از فرانسه آغاز شد و در ۱۹۳۰ هم در اروپا پایان یافت. «سینمای تجربی» نوعی ساختار زیباشناختی به جهان تصویر ارائه کرد که در آن ایام بسیار درخشان و مفید بود و توانست سینماگرانی چون گدار، تروفو، فلینی، پازولینی، روسلینی، پولانسکی، فورد، هاکز، هیچکاک و بیلی وایلدر را تولید کنند..
اما آن سینمای تجربی، با آن تاثیر عمیقش بر سینمای جهان، اینک دیگر به یک کلیشه تبدیل شده که فقط در برخی از نقاط جهان (از جمله در ایران) هنوز یک حرکت نو و آوانگارد محسوب میشود.
سینمایی که امروز اما جای سینمای «هنری، تجربی» را گرفته، سینمای مستقلی ) است.experimentalبه نام «سینمای تجربهگرا» (
مستقل بودن این نوع سینما به این معنیست که دیگر از کلیشههای «سینمای تجربی» (هنر و تجربه)، تبعیت نمیکند، زیرا «سینمای تجربهگرا»، هم از ساختار سینمای فسیلشده قصهگوی عامهپسند گیشهگرا، و هم از ساختار سینمای به ظاهر نو و تجربی (هنر و تجربه) فراتر رفته و آن را با تجربههای کاملأ نوینی، فراتر از کلیشهها، از نو خلق کرده و میآفریند و در فرم و محتوا مستقل از آنها عمل میکند. به عبارت دیگر سینمای مستقل تجربی، خودش تبدیل به یک کلیشه نمیشود زیرا استقلالش را از دست میدهد.
جهان امروز، جهان کلیشهها نیست، جهان تشابهات هم نیست. جهان امروز، جهان خروج از کلیشهها و جهان تفاوتهاست. سینمای هنر و تجربه، برخلاف روزهای آغازینش، به «تجربه در کلیشهها» تبدیل شده است، درحالیکه «سینمای مستقل تجربهگرا» سینمای «تجربه بر کلیشهها»ست.
سینمای هنر و تجربه، تجربهایست براساس تشابهاتِ «سینمای تجربی» (به کار گرفتنِ فرمهای مشابه برای تجربۀ محتواهای غیرمشابه)، درحالیکه «سینمای مستقل تجربهگرا» بر اساس تفاوتها، هر بار در هر فیلم، فرم و محتوای متفاوتی را تجربه میکند، فرم و محتوایی که هرگز در یک کلیشه و در یک ساختار معین جای نمیگیرد. به عبارت دیگر، «سینمای مستقلِ تجربهگرا» با هر فیلم، یک «تجربه ساختشکنانۀ فرمال» و یک «تجربۀ روایتگرانه در محتوا» را تجربه میکند. بنابراین در «سینمای مستقل تجربهگرا»، نه کلیشهها و ساختارها، که فقط «خودِ تجربهگرایی»ست که تکرار میشود، بیآنکه این تکرار، به ساختارها یا کلیشههای مشابه تبدیل شود. «سینمای مستقل تجربهگرا» به همین دلیل، همواره نو و تازه میماند زیرا مرگِ او در کلیشهای شدنش، و حیاتش، در نو و غیرکلیشهای شدنش نهفته است.
راه نوینِ سینمای ویرانشدۀ ایران، نه برگزاریِ انبوهِ جشنوارههای بیثمر سینمایی، که تربیتِ ذهنهایِ نوین برای «از نو دیدنِ جهان» است، برای ایجادِ «شجاعت در نگاه کردن» به جهان، و برای «تجربهگراییِ مستقلِ غیرکلیشهای» در جهان تصاویر سینمایی.
– نکته چهارم
«نقد» به مثابۀ یک تجربه «مستقل»
بزرگترین و اصلیترین تفاوت «سینمای مستقل تجربهگرا» با سایر مدلهای سینما در این نکته مهم و اساسیست که میتواند «خود» را در برابر «دیگری» به نقد بگذارد.
سختترین تجربۀ بشری از دیرباز تا کنون انجام همین «تجربه انتقادی» بوده است. علتِ رکود و درجازدگیِ دو مدلِ سینمای کلیشهای (قصهگوی عامهپسند و هنر و تجربه)، همین بوده است. ماندن در «کلیشههای نقدناپذیر» و دچار شدن به «کپکزدگی هنری و تاریخی».
بنابراین یک خطر برای فیلمسازان غیرمستقل، فقط وابسته شدن به سرمایه یا مجوز این و آن نیست، بلکه خطر اصلی سینمای غیرمستقل در «نقدناپذیری» و در کپکزدگی تاریخیست. نتایج چنین سینمایی هم چیزی نیست جز: معتاد شدن به دریافت جایزه، میل مفرط به تشویق شدن، نیاز به زود کشفشدن و زیاد دیدهشدن، و نهایتأ نفرتورزیدن به مخالف و منتقدی که ممکن است در برابر تجربههای سینمایی آنها قرار گرفته و پنبۀ کارشان را بزند.
در حالی که در «سینمای مستقلِ تجربهگرا» (کوتاه، داستانی، مستند، و بلند)، گوهر «استقلال» و «تجربهگرایی»، در «نقد دیدگاه» است نه در «تثبیت دیدگاه».
اگر فیلمسازِ «مستقل» و «تجربهگرا» حق دارد و بلکه موظف است که از کلیشههای تجربی و از کلیشههای عامهپسند قصهگو (کلیشههای وابسته) فراتر رود، چرا مخاطب اثر و منتقد اثر حق نداشته باشد از تجربۀ فیلمساز عبور کند و در «نقدِ یک اثر تجربی» به «استقلال» برسد؟.
اولین پیروزیِ سینماگرِ «سینمایِ مستقل»، تربیتِ مخاطبیست که او هم در دیدگاهای زیباشناسانه و حتا انتقادی خود به «استقلال» میرسد. چرا که «سینمای مستقلِ تجربهگرا» خودش خالقِ نقدِ جهان، نقدِ پیشینیان و نقدِ کلیشههاست. اگر سینماگر سینمای «مستقل و تجربهگرا» نقدناپذیر بماند، خودش هم به یک کلیشه تبدیل میشود. مثل کلیشۀ «سینمای هنر و تجربه»، مثل کلیشۀ سینمای «عامهپسند قصهگو».
فیلمسازان «مستقلِ تجربهگرا»، قبل از شروع ساختِ فیلم، باید بتوانند تجربهگرایی و استقلال را در ذهنیاتِ خود، در روانیاتِ خود و در منافع سینمایی خود، تجربه کنند و بعد شروع به ساخت فیلم «مستقل و تجربهگرا» کنند. در غیر این صورت، اگر بخواهند در درونیاتِ خود نقدناپذیر بمانند، ولی در بیرون از خود و برای بیرون از خود، تجربهگرایی و استقلال را تبلیغ کنند، باید بدانند که بینانگذار «شبهفیلم»هایی شدهاند که فقط ادای مستقلبودن و ادای تجربهگرایی را در میآورد.
فیلمسازان بزرگ، قبل از هر چیز، انسانهای بزرگ بودند. و انسان بزرگ بودن، «تجربه بزرگی»ست که فقط با ساختن چند فیلم تجربی به دست نمیآید.
«تجربۀ نقد»، نه فقط وظیفه منتقد، که اساس کار فیلمساز «مستقل» هم هست، زیرا «تجربۀ نقد» هم برای رسیدن به یک فرم زیبا و هم برای خلق یک دیدگاه نوین درباره جهان، ضروریست.
از «نقدِ خود» به «خودِ نقد» و از «خودِ نقد» به «نقدِ جهان» میتوان رسید. خارج از این فرآیند، هر تجربهای از جهان، «تجربۀ مستقل» محسوب نمیشود.
آیا فیلمسازان تجربهگرای سینمای ایران، میتوانند با تجربۀ «نقدِ خود»، ابتدا «خودِ نقد» و سپس «نقدِ جهان» را تجربه کنند تا از این راه به استقلال در نگاه واز آنجا به استقلال در فیلمسازی برسند؟ بیآنکه اسیر کلیشههای سینمای ازمُدافتاد و کلیشهای «هنر و تجربه» و سینمای راکد و فاقدِ ارزش نقادی «عامهپسند قصهگو» بشوند؟
سینمای مستقل؛باید ها و نباید ها جواد طوسی
تصور نگارنده این است که “سینمای مستقل” در شرایطی میتواند جولاندهیِ مطلوبِ مفهومی و اجرایی داشته باشد که سینمای اصلی یا بدنه و “نظام استودیویی” بتواند به حیات طبیعی و مناسبات حرفهای خود ادامه دهد. سینمای مستقل در مفهوم درست و قابل دفاعش میباید جسور و خلّاق و جستجوگر و زمانهشناس باشد. اگر فیلمسازی با این عنوان بخواهد به نقض قواعد و قراردادهای عُرفی سینمایی بپردازد و به هویتمندی صحنه که با “میزانسن” شکل گرفته تعریفی تازه بدهد، در وهله اول باید فرم را بشناسد و اصول و مبانی سینما را دوره کرده باشد. اما اگر خالیالذهن و بدون شناخت کافی از سینمای کلاسیک با یک “جامپ کاتِ” نچسب حرف از دگما95، سینمای آلترناتیو، اینتراکتیو، پرفورماتیو و… بزنیم، به شکل تویذوقزنندهای دچار از خودبیگانگی شدهایم.
با مرور تاریخ سینمای پردستاندازمان میبینیم که ما، “سینمای مستقل” در آن قالب متحول و جریانساز نداشتهایم. آیا با پول “کنسرسیوم نفت” و امکانات استودیو گلستان میتوان فیلم مستقل ساخت و اسمش را گذاشت “خشت و آیینه”؟ اما در دو تجربه فرخ غفاری (جنوب شهر و شب قوزی) بهتر میتوان با اولین نشانههای اصیل یک سینمای مستقل روبرو شد. در این فاصله، دو فیلم “سیاوش در تختجمشید” و “پسر ایران از مادرش بیخبر استِ” فریدون رهنما هم میتوانند از سوی موافقانشان، توّهم مستقلبودن داشته باشند، منتها جدا از عشق و علاقهی سازندهی محترم این دو فیلم به خاک سرزمینش که در جای خود قابل ارجنهادن است، واقعا چه سنخیتی میان این بیان و اجرای کسالتبار نمایشی با مؤلفههای سینمای مستقل وجود دارد؟
یا شکلگیری و دوام “موجنو” در نیمهی دوم دهه چهل و نیمه اول دهه پنجاه، نمونههای پراکندهای از یک سینمای مستقل را در آثاری چون “یک اتفاق ساده” و “طبیعت بیجان” سهراب شهید ثالث، “مغولها”، “باغ سنگی” و “پ. مثل پلیکان” پرویز کیمیاوی، “سفر”، “غریبه و مه” و “کلاغ” بهرام بیضایی، “رضا موتوری” مسعود کیمیایی، “اون شبی که بارون اومد”، “قلعه”، “ندامتگاه” و “تهران پایتخت ایران” و “صبح روز چهارم” کامران شیردل، “باد جن” و “آرامش در حضور دیگران” ناصر تقوایی، “زیر پوست شب”، “مهر گیاه” و “کندو” فریدون گله، “شازده احتجاب” و “سایههای بلند باد” بهمن فرمانآرا، “شطرنج باد” محمدرضا اصلانی، “گاو” و “دایره مینا” داریوش مهرجویی میبینیم. جالب آنکه تعدادی این فیلمها با بودجه سازمانهای دولتی ساخته شدهاند.
در همان محدوده زمانی، تشکّلی به نام “سینمای آزاد” با مدیریت بصیر نصیبی تلاش داشت با دایرکردن دفاتر فیلمسازی هشت میلیمتری در تهران و چند شهرستان، تصویر متفاوتی از سینمای مستقل را در قالب فیلم کوتاه تجربی ارایه دهد. شماری از فیلمسازان نسل اول بعد از انقلاب همچون کیانوش عیاری با “آن سوی آتش”، “خاکبازان”، “انعکاس” و “رود زهر”، ناصر غلامرضایی با “دختربس نمیخواست تنها باشد”، “زیر طاقهای کاهگلی”، “آن مرد اسب دارد” و “چه پرستاره بود شبم”، عبدالله باکیده با “زیارت” و “نذر”، مجید قاریزاده با “مکث” و “سیاهیلشگر”، مهدی صباغزاده با “معلم من” و “آواز شب” و محمد علی سجادی، در کنار زندهیاد زاون قوکاسیان با “عروس کهنه” و “فصلی دیگر” و ابراهیم حقیقی (طراح و گرافیست معروف) با “خانه ابری” و “سوگ مشکوک” موجودیت اولیهشان را در “سینمای آزاد” کسب کردند. جدا از این افراد، میباید از اثار ارزشمند و قابل بحثی همچون “ارتفاع متروک” بهنام جعفری، “نهنگ” حسن بنیهاشمی، “بازی تمام شد” و “باران بارید” مهرداد تدیّن، “رویا” رشید داوری و “هیس” داریوش ارجمند نام ببریم. البته در میان تولیدات سینمای آزاد، نمونههای پرت و غلطی از سینمای تجربی مثل “اُرگانیک” فرامرز معطر نیز وجود داشت، همانگونه که جدا از تولیدات سینمای آزاد، نصیب نصیبی (برادر بصیر بصیری) هم فیلم عجیب و شبه آوانگاردی به نام “چه هراسی دارد ظلمت روح” را برای تلویزیون ساخت که دارای یک حس و نگاه شاعرانهی بشدت انتزاعی و ناموفق بود و ربطی به سینمای مستقل نداشت و از این حیث فیلم “مرگ یک قصه”اش قابل تحملتر و منطقپذیرتر است.
اگر بخواهیم با نگاهی واقعبینانه به ردیابی “فیلم مستقل” در سینمای بعد از انقلاب بپردازیم، با ترکیب مغشوش و متناقضی مواجه خواهیم شد. ملاکومتر و معیار و مشخصههای سینمای مستقل این دوران چیست؟ آیا هر فیلم ضدقصه که به محاق توقیف درآید و یا به هر علتی نمایش داده نشود، استحقاق مستقلبودن را دارد؟ آیا فیلم مستقل میباید صرفاً متکی به فرم باشد و در مواردی با نگاه نمادین و تأویلپذیر به سیاست متمایل شود؟ فیلم مستقل با تاریخ و ریشههای فرهنگی و ادبی و جامعه ملتهب و بحرانزده معاصر میتواند همسویی داشته باشد یا خیر؟ این توهّم غلطیست که هرچقدر فیلم مجردتر و فراواقعیتر باشد با سینمای مستقل همخوانی بیشتری دارد. “فیلم مستقل” در جایگاهی درست میباید دنیای خود را به شکلی متقاعدکننده و باورپذیر بنا کند و مخاطب منطقی خودش را داشته باشد. با این پیشزمینه فیلمسازانی چون خسرو سینمایی، محمدرضا اصلانی، ابوالفضل جلیلی، عباس کیارستمی، علیرضا امینی، جعفر پناهی، مانی حقیقی، مهدی نوربخش، محسن امیریوسفی، سامان سالور، محمد رسولاُف، بهمن قبادی، پرویز شهبازی، بهنام بهزادی، محمد شیروانی، جمیل رستمی، رامین بحرانی، بابک پیامی، نقی نعمتی، نیکی کریمی، امید بنکدار و کیوان علیمحمدی، سپیده فارسی و بایرام فضلی توانستهاند در برخی آثارشان تصویر متناسبی از این نوع سینما ارائه دهند که نمونههای قابل بحث و استنادش “مرثیه گمشده”، “یار در خانه”، “در کوچههای عشق” و “گفتگو با سایه” خسرو سینمایی، “آتش سبز” محمدرضا اصلانی، “گال” و “رقص خاک” ابوالفضل جلیلی، “نامههای باد” علیرضا امینی، “پذیرایی ساده” مانی حقیقی، “رأیباز” مهدی نوربخش، “دایره” و “طلای سرخ” جعفر پناهی، “ده” و “طعم گیلاس” و “کلوزآپ نمای نزدیک” عباس کیارستمی، “چند کیلو خرما برای مراسم تدفین” سامان سالور، “آن سه” نقی نعمتی، “زمانی برای مستی اسبها” و “لاکپشتها هم پرواز میکنند” بهمن قبادی، “تنها دوبار زندگی میکنیم” بهنام بهزادی، “ماهی و گربه” و “طوفان سنجاقک” شهرام مکری، “فصل بارانهای موسمی” و “پرویز” مجید برزگر، “خواب تلخ” و “آتشکار” محسن امیریوسفی، “دایره”، “کاندیدا”، “گیلاسهایی که کمپوت شدند” و “رییسجمهور میرقنبر” محمد شیروانی [فیلم “لرزاننده چربی” را ندیدهام]، “آن سه” نقی نعمتی، “نفس عمیق”، “عیار ۱۴”، “دربند” و “مالاریا” پرویز شهبازی، “عصر جمعه” مونا زندی و “خونبازی” رخشان بنیاعتماد است. به نظر میرسد که گروه “هنر و تجربه” فراتر از نمایش انبوه و بیضابطهی فیلمهایی که به درستی یا غلط میخواهند هویت مستقل داشته باشند، میباید با برنامهریزی و آیندهنگری صحیح و روشنبینانه شیوهی تولید و نمایش و مخاطبشناسی این نوع سینما را متحول سازد. در این وضعیت بلاتکلیف و جداافتاده ، اگر فیلمسازی اصرار بر مستقلبودن داشته باشد و جلوتر از اثرش شعار مستقلبودن بدهد و به نشانهشناسی متظاهرانه کارش بپردازد، ناخواسته حضوری متفرعانه ودافعهانگیز خواهد داشت. به این جملات قصار محمد شیروانی توجه کنید: “تا مغزِ مغزِ استخوان، آلترناتیو؛ من اصلا تگران این نیستم که چیزهای بیربط کنار همدیگر قرار بگیرند… در فیلمهایم درگیر حاشیهپردازی، بیربطگویی، بهم ریختن زبان سینما و پرواز تفکرم، دوران تکگویی و خطابه گذشته است، به رفتار پارودیک وآیرونی تمایل پیدا کردم، حالا دیگر دیجیتال همراهمان است، در جیبمان..، من همیشه دو چشم چرخان دارم که دارند میچرخند. اینها لنزهای من هستند و شاید یک روزی به خودم گفتم خودم سینما هستم و بیخیال سینما شوم”
قالیباف دستور داد، وزیر جوان اجرا کرد
مشترکین همراه اولی که از روز پنج شنبه برای خرید بسته اینترنتی به سایت یا اپلیکیشن همراه اول مراجعه کردند با دو شوک بزرگ مواجه شدند: شوک اول تغییر ماهیت بسته ها و جدا شدن اینترنت داخلی از بین الملل بود و شوک دوم افزایش صددرصدی قیمت برای عامه مردمی که استفاده چندانی از اینترنت داخلی ندارند.
اگر یک مشترک از قشر متوسط جامعه تا پیش از این برای خرید یک بسته اینترنت ده گیگی بین الملل که معادل بیست گیگ داخلی بود سی هزار تومان در ماه پرداخت می کرد، اکنون با همین مبلغ فقط می تواند پنج گیگ اینترنت بین الملل در کنار ده گیگ داخلی بخرد. نکته فاجعه بار بسته های جدید عدم قابلیت تبدیل اینترنت داخلی به بین الملل است. مشترک مجبور شده یا از اینترنت داخلی استفاده کند، یا استفاده نکند و به جایش امتیاز! بگیرد. در سایت همراه اول آمده: « این بسته ها در دو صورت به پایان می رسند: ۱-پایان مدت اعتبار بسته پایان۲- حجم ترافیک بین الملل بسته. در حالتی که بسته مشترک به دلیل اتمام حجم ترافیک بین الملل، پیش از اتمام مهلت زمانی بسته به پایان برسد، درصورتیکه از حجم ترافیک داخلی بسته وی باقیمانده باشد، به ازای هر 200 مگابایت از حجم ترافیک داخلی باقیمانده، 1 امتیاز باشگاه فیروزه ای به وی تعلق می گیرد و مشترک می تواند از هدیه های این باشگاه بهره ببرد.»!
مدت زیادی از شوکه شدن مشترکین همراه اول نگذشته بود که ایرانسل نیز بسته هایش را در اپلیکیشن ایرانسل من تغییر داد و به همان شیوه همراه اول درآورد. هنوز تا لحظه تنظیم این گزارش ایرانسل هیچ توضیحی درباره نحوه به پایان رسیدن بسته ها و عدم تبدیل اینترنت داخلی به بین الملل نداده که البته بعید است قانونش تفاوتی با همراه اول داشته باشد. ضمن آنکه فعلا بسته های سابق در سایت ایرانسل به فروش می رسد (برخلاف همراه اول) و این شرکت هنوز صد در صد به این تصمیم جدید که گویی حاکمیتی ست نپیوسته است. این تصمیم حاکمیتی در نطق رییس مجلس تجلی یافت که خواستار اعمال روشی خاص از تعرفه گذاری برای تغییر نحوه استفاده مردم از اینترنت شده بود.
وزیر جوان و اینترنت موبایل!
اوایلی که وزیر جوان به این سمت رسیده بود صحبت از دامپینگ اپراتورهای موبایل، در نطق هایش فراوان بود. اما این صحبت ها چون در نهایت به افزایش قیمت اینترنت موبایل می انجامید چندان مورد توجه مردم قرار نگرفت و حتی باعث ایجاد جوی منفی بر علیه وزیر شد. جناب وزیر دیگر حرفی درباره این موضوع نگفت و به عمل پرداخت! در سازمان تنظیم مقررات قانونی تصویب شد که کف قیمت یک گیگ اینترنت موبایل که در آن زمان کمتر از دو هزار تومان بود به ۲۹۵۰ تومان افزایش میداد. قانون بی سر وصدا ابلاغ شد و اپراتورها بعد از مدتی تاخیر فقط در بسته های ماهیانه آن را اعمال کردند. چند ماهی گذشت که اپراتورها در بسته های سالیانه هم مجبور به اعمال این تعرفه ها شدند. اعتراضها زیاد شد. ناگهان جناب وزیر مانند سوپرمن! در جهت احقاق حقوق مردم! از راه رسید و به اپراتورها دستور! داد تا قیمت ها را به حالت قبل برگردانند! اپراتورهای موبایلی که در اوایل وزرات وزیر جوان حتی به حرفهای ایشان مینی بر ارائه اینترنت رایگان وقعی نمی نهادند؛ اکنون حتی جرأت اینکه مردم را در جریان اصل ماجرا قرار دهند، نداشتند!
در دوران وزارت وزیر جوان در حوزه اینترنت موبایل، رقابت بین ایرانسل و همراه اول و به تبع آن کاهش قیمت اینترنت موبایل تبدیل شد به گوش به فرمان بودن در مقابل دولت حتی در جزییات تعرفه ها. روز به روز در عمل همه چیز دولتی تر می شود؛ وزیر جوان هم مشغول جذب جوانان دهه هشتاد با کاهش پینگ بازی ها! و پهپاد پست!
آیا وزیر جوان مانند دفعه قبل سر میرسد و این بار، اجبار مردم به استفاده از اینترنت داخلی و افزایش صددرصدی قیمت اینترنت برای مردم عادی که استفاده چندانی از اینترنت داخلی ندارند را مخالف حقوق شهروندی و منشور دولت می داند، یا اینکه ترجیح میدهد در روزگاری که نمایندگان مجلس با حدود چهل درصد مشارکت تعیین می شوند، به حفظ قدرت و جایگاهش در پس از ۱۴۰۰ با ترفندی دیگر (گوش به فرمان بودن!) بیندیشد؟
از خون به ناحق ریخته شده “پول های داوودی” نمی روید
…اونم چه خونی…خونی که وقتی در رگ ها جاری بود حاضر نشد بره کهریزک جوونای مردمو آزار بده…وتاوان سنگینی برای این حاضر نشدن داد سنگین تر از همه زخمایی که خورده بود و دعواهای بزرگ…نوچه های اون نکبت، کوچکتر از اونی بودند که بتونن از پا درش بیارند.وحید تاوان چیز دیگری را پرداخت کرد .اون چیزایی که تو شهر تو بهش میگن کارت ما میگیم ورق.ورق به درد نخور آخه یه دوره تو جنوب شهر طهران این شهر بیغوله شده به دست ….میزدی تا درست میفهمیدی لاتهای این ورا هنوز لوطی کم ندارند و مثل اونایی که تو ذهنت بودند ازگل نیستند.ورق ناجور؛تو اومدی از یه خون به ناحق ریخته برای خودت کلاهی ببافی و بری بالا.بالاتر از نیاوران و اسکار که نمیتونی بری.ته اش هنو نفهمیدی چیه؟ته اش هیچیه بچه جون.اسکارو جایزه شانسی مثل خونه شانسی در نیاوران توهمه؛ مثل رویابافی های بچگی.بزرگ شو ورق ناجور.بدرد نخور مفت بر.بدحور داری مفت بری میکنی.مفت بری که میدونی چیه بچه؟درسته روزگار ،وجدان و مردونگی رو پخ پخ کرده اما نالوطی،هنوز تو جنوب شهر اگه ماشینت یا موتورت یا خودت بخوری به دیفال شاید مثل قدیما از هر ده نفر هشت نفر وانیایستند کمکت کنن که بلند شی اما دو سه نفر هستند که با سرعت بسیار بزنن رو ترمز و دستتو بگیرن یا بنزین بهت بدهند ویا ببرن خونت که درمونده نمونی.حالیته که…اگه حالیت بود که اینجوری از پله اول نمیخواستی بپری بالا پشت بوم.روزگار حالیت میکنه پسر.حالا میبینی.اون جنوب شهری که همه برای اسم در کردن و برند شدن حاضرند هرکاری بکنن، تو ری و باغاتش”طهران” نیست اینجا هنوز شرف و ازادگی حتا بین لاتهاش معنی داره شاید کم رنگ سده اما بی رنگ نشده.پسرجون اینجا خاک سفید یا محل بچگیت نیست که همه مردمش اینقدر سیاه باشن.اینجا لاتی به سرپا…..نیست.اینجا هنو مردونگی میچربه به مفت بری؛ زرنگ الکی.دیگه دهه شصت نیست که از فیلم هندی داوودی بشه چندتا خونه تو نیاوران خریدو هر آدمی رو پله کرد.دنیا دار مکافاته بچه.چوبشو میخوری.الان شاید عشق کنی که قربون دست و پای بلورین این کلیشه فیلمفارسی سطحی بری اما مرد من زند تو.روزگار شلاقت میزنه.شک نکن.ورق بدرد نخور گوشت کیلوییه جیگر سیخیه.تو دنبال خروار شهرت و پول میگردی اما به انبار کاهدون زدی.این شهرت الکی و جهش ناجور زمینت میزنه.حالا میبینی.این خط این نشون.این خون یختو میگیره
جشن تصویر سال؛از امروز در خانه هنرمندان
جشنواره مستقل و خصوصی تصویر سال که شامل نمایش فیلمهای کوتاه، بلند و عکس های منتخب است هرساله در نیمه دوم اسفند برگزار می شود به دلیل شیوع کرونا باچند ماه تاخیر از امروز در خانه هنرمندان برگزار می شود.این جشنواره که به همت و دبیری سیف الله صمدیان راه اندازی شده و برگزار می شود هرساله شاهد نمایش اثاری درخور تامل است و با حسن نظر نسبت به کشف استعداد های هنر سینما شاخص بوده و خصوصی ترین جشن مستقل سینمای ایران است.
فیلمی که شاکی دارد چگونه اکران شده؟؟
فیلمفارسی امروز سینمای ایران که در روزهای اخیر اکران شده است وقتی اکنون شاکی خصوصی دارد چگونه مافیای اکران و حامی بر حقش در ارشاد انرا اکران کرده است؟مگر شرط و بخش نامه صریح نظارت ارزشیابی در این خصوص تصریح نکرده که با وجود داشتن شاکی، فیلمی نمی تواند اکران شود؟ این فیلم ضعیف و ناشیانه که تنها تیپی از شمایل بچه های جنوب شهر را تحریف کرده گره افکنی و گره گشایی اش بسیار باسمه ای ست با هیاهوی بسیار و لشکر کشی به به گویان برای هیچ و ادعای فراوان کارگردانش بر شناخت از اهالی جنوب شهر که وارونه و عاری از واقعیت است به روی پرده سینماها رفته است.حال سوال از سازمان سینمایی که شعارش شفافیت است این است که این تناقض چگونه رخ داده است؟ اینکه یک فیلمساز کوتاه یک شبه با رایزنی توانسته نظر یک کارگردان تهیه کننده سینمای ایران را که سابقه اندک خبرنگاری دارد را جلب کند کافی ست که دست به هر تحریفی برای درخشش در سینما و خود نمایی بزند و اهالی بدون وکیل مدافع و نجیب جنوب شهر را یکسره سیاه و تیره جلوه دهد؟ سوالهای بسیاری در این خصوص وجود دارد….که سازمان سینمایی و تهیه کننده این فیلم باید پاسخگوی آن باشد.