پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو: «یلدا بدون تو» عنوان جدیدترین اثر یک خواننده موسیقی اصیل است که همزمان با بلندترین شب سال رونمایی و منتشر شد.اشکان کمانگری جدیدترین اثر خود را در قالب تک آهنگ با عنوان «یلدا بدون تو» منتشر و روانه بازار موسیقی کرد.
موسیقی این قطعه را حامدفکوری ساخته و غزل آن را محمدمهدی سیار سروده است.
خوانندگی در سریال ستایش ۳ ,زرد سرخ ارغوانی , آواز سکوت (ماهور)، بادآباد (آوای باربد)، ده تصنیف(سازآواز)، خیام خوانی(رهگذرهفت اقلیم) و رخت بنما (ماهور) از کارهایی است که وی در آنها خوانندگی کرده است.
کمانگری تا کنون با گروه هایی همچون گروه خورشید به سرپرستی مجید درخشانی، همساز به سرپرستی مسعود شعاری، گروه آوازی تهران به رهبری میلادعمرانلو همکاری داشته و کنسرتهایی نیز در کشورهایی چون انگلستان، فرانسه، بلژیک، تونس و تاجیکستان به صحنه برده است؛ ازدیگر فعالیتهای او میتوان به اجرای فرازهایی از آواز ایرانی در فیلم مستند “Home” به آهنگسازی Armand Amar اشاره کرد.
یلدا بدون تو منتشر شد
سعید مطلبی: من جنوب تا شمال شهر را سینه خیز آمده ام؛برخی با تاکسی
پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو؛ به گفته خودش از سال 1355 تاکنون هیچ گفتوگوی مطبوعاتی نداشته است؛ سعید مطلبی؛ نامی آشنا و قدیمی در سینمای ایران که با سریال «ستایش» درسهای فراوانی به فیلمنامهنویسان امروزی در تلویزیون یاد داد. راست میگوید؛ لااقل خودم شاهد بودم در هنگام پخش «ستایش1» از تلویزیون، به سفارش دبیر سینمایی روزنامه شرق، برای گفتوگو با او به سراغش رفتم؛ با آغوش باز مرا پذیرفت؛ به خانهاش دعوتم کرد؛ اما گفتوگو نکرد. هرچه گفتم و تلاش کردم فایدهای نداشت. از تمام تجربه خبرنگاریام استفاده کردم؛ تلخندی داشت با روی باز؛ اما گفتوگو نکرد. اینبار اما چون قبلش در فیلم «اصطکاک» توانسته بودم گاردش را باز کنم و حرف بزند، پذیرفت. این گفتوگو برای ثبت تاریخ شفاهی سینما در مطبوعات؛ تاریخی و خواندنیست.
امیر فرض اللهی
□ آقای مُطَلِّبی؛ شما به قول خودتان اولین نویسنده کتباً ممنوعالکار در بعد از انقلاب هستید. حتماً هر جامعهای برای خودش خطوط قرمز دارد. من تصور نمیکنم حتی هالیوود هم برای خودش خط قرمز نداشته باشد. در ایران هم همین قاعده بوده؛ ولی علاوه بر خطوط قرمز واقعی، خطوط قرمز کاذب نیز همیشه وجود داشته. از این دوران سخت بگویید تا مقدمهای باشد برای ورود به مبحث.
خط قرمز معمولا در مورد مطلب اعمال میشود؛ در مورد اثر اعمال میشود؛ اما من به عنوان مؤثر، خط قرمز بودم؛ یعنی کار من را ممیزی نکردند؛ بلکه خود من را ممیزی کردند. در بین گروهی مثل مرحوم فردین، قادری، ملک مطیعی، وثوقی، بیکایمانوردی که تمامشان بازیگر بودند، من را هم به عنوان نویسنده ممنوع کرده بودند. البته همیشه، روش این نیست که به تو اعلام کنند نمیتوانی کار کنی؛ بلکه اینقدر تو را میآورند و میبرند که خودت عاصی شوی؛ ول کنی و بروی. اینرا در حقیقت برای خودشان یک زرنگی میدانستند. آن زمان تا آنجایی که من یادم هست، چپهای حکومتی در وزارت ارشاد بودند. کسی صراحتاً نمیگفت که سعید مطلبی ممنوعالکار است؛ ولی اگر کسی فیلمنامهای از من میبرد، خصوصی با او صحبت میکردند که حالا چرا فلانی؟ چرا از بچهمسلمانهایی که متعهد و انقلابی هستند استفاده نمیکنی و آدمهایی را به عنوان جایگزین معرفی میکردند. تا بالاخره یک فردی به اسم هاشم سَبُکی یک فیلمنامهای از من به اسم «اویاق» را به وزارت ارشاد برده بود. او آدم سمجی بود؛ پیله میکند بهشان؛ میخواهد هر اشکالی که این فیلمنامه دارد به صورت کتبی نوشته شود. بنابراین در دفتر نظارت و نمایش که آن زمان آقای مسعودشاهی مسئول بود، مطلبی درباره فیلمنامه «اویاق» نوشته میشود. دو مورد راجع به فیلمنامه مینویسند؛ مورد سوم این بوده که نویسنده حق انجام فعالیت ندارد. به این ترتیب من میشوم تنها ممنوعالکار ِکتبی، آنهم به سماجت آقای هاشم سبکی. دیگر نشد کار کنیم تا اینکه کاظم روشنضمیر آمد پهلوی من؛ گفت آقاییست به نام حاج آقای توبهخواه که علاقهمند فیلمهای تو است و میخواهد تو را ببیند. ما رفتیم پیشش؛ گفت من یک فیلم دیدم به اسم «پشت و خنجر»؛ دلم میخواهد این فیلم را که درباره مواد مخدر است، بدون رقص و فروزان و این حرفها بسازم. مینویسی چنین چیزی را؟ گفتم بله. آن فیلمنامه را من نوشتم؛ آقای توبهخواه شد تهیهکننده و دادستانی مواد مخدر پشتیبانی کرد. این فیلم را ما شروع کردیم به ساختن که من کارگردانش هم بودم. به طور کلی تصور آنها این بود که وقتی دادستانی مواد مخدر یک فیلم تبلیغی درباره مواد مخدر میسازد، دیگر در پیچ و خم مسایل اداری نباید باشد؛ بنابراین اجازهای از وزارت ارشاد نگرفتند. فیلم در سال ۱۳۶۲ به اسم «پنجمین سوار سرنوشت» ساخته شد. آدمهای معتبر حکومتی مثل آقای واعظ طبسی، آقای ولایتی، دادستان کل که موسوی تبریزی بود و… فیلم را دیدند و اغلب معتقد بودند که در آگاهی دادن نسبت به شیوع مواد مخدر که برای ایران برنامهریزی شده است، میتواند خیلی مفید باشد. یک بار هم فیلم را در دفتر رییسجمهور وقت نشان دادند که خیلی هم ایشان پسندید. فردایش هم تلفن کردند که من با آقای روبیک منصوری بروم دفتر رییسجمهوری که با آقای روبیک ما به آنجا رفتیم. آن زمان فیلمها را با بوبین نشان میدادند و هنوز نوار نبود. بار دوم هم ایشان دیدند؛ خیلی هم پسندیدند؛ حتی به همه عوامل سلام رساندند و گفتند که اگر کاری هم بود به آقای میرسلم بگویم. جالب اینجاست که همین فیلم وقتی به وزارت ارشاد رفت تا مجوز اکران بگیرد توقیف شد! آقای توبهخواه به من گفت آقای رییسجمهور گفت اگر مشکلی پیش آمد بروید پهلوی ایشان که گفتم نمیروم. من یکی از پنجاه میلیون نفر بودم که بیشتر از سهمم هم گرفتم؛ حالا دوباره بروم صورت حساب صادر کنم که شما اینرا پسندیدی و یک جای دیگر نپسندیده؟ آنهم در این اوضاع جنگ که فکرش پیدا کردن پوتین برای آدمهای جنگ هست؛ من چرا باید بروم یک فیلم را مسئله کنم و بین ایشان و بین یک فرد دیگر مسئله ایجاد کنم. نرفتم و آنها هم پول من را ندادند. بعد از این اتفاق هم سالهای سال کار کردم؛ ولی قاچاقی کار کردم.
□ به چه دلیل فیلم را توقیف کردند؟
خیلی جالب بود؛ بعدها یک آقایی صورتجلسه را برای من آورده بود که پنج، شش نفر امضاء کرده بودند. در دلیل توقیف نوشته بود: استفاده از واقعیتهای اجتماعی برای تحت تأثیر قراردادن تماشاچی! خودِ این یک موضوع، موضوع دوم که بیشتر میخندید این بود که «واقعیتها» را با «غ» نوشته بودند. بعدها یک آقایی فیلمنامه برای بازنویسی آورده بود که گفت من جز شورایی بودم که فیلم «پنجمین سوار…» را رد کردم. فیلمنامه را دادم بهش؛ گفتم اصلا ناراحت نیستم از اینکه شما یک متن اضافه کردید که آن جمله را نوشته. من به این دلیل فیلمنامه را به تو پس میدهم که شما نمیدانی «واقعیتها» با «قاف» هست نه با «غین». دیگر مثل یک کارگر -بارها گفتم؛ از گفتنش هم خودم خجالت میکشم- مثل یک کارگر خارجی که در کشور بیگانه اجازه کار ندارد فعالیت خودم را ادامه دادم. آدمهایی که در وزارت ارشاد مطلوب بودند یا آشنا بودند، فیلمنامههایی مینوشتند و آنها تأیید میکردند؛ بعد به تهیه کننده میگفتند که آن فیلم را بساز؛ سپس تهیهکننده برای اینکه بشود فیلمنامه را ساخت، میداد به من تا بازنویسی کنم. البته این کار نیروی زیادی از من میبرد. من در حقیقت یک سوم تا یک دوم دستمزد را میگرفتم. تا اینگه ایرج قادری که بعد از «برزخیها» ممنوعالکار شده بود، برای «میخواهم زنده بمانم» اجازه کار گرفت. در ان زمان همدیگر را نمیدیدیم؛ دلیل این بود که قادری مطلبی در یکی از روزنامهها شبیه توبهنامه نوشته بود که من مخالف بودم. من میگفتم تو هیچ کاری بیشتر از سی میلیون آدمی که در ایران بودند نکردی؛ ولی خب او عاشق کار بود و خیلی علاقهمند بود که به هر قیمتی شده بتواند کار کند. یک روز آقای صدرعاملی و جیرانی با قادری آمدند منزل ما و صدرعاملی گفت من راجع به یک واقعه که اتفاق افتاده تحقیقی کردم و واقعه را برای من تعریف کرد. بالاخره قرار شد که من آنرا به صورت فیلمنامه بنویسم. منتها در آن مرحله هم ظاهراً وقتی آقای تهیهکننده فیلم را به ارشاد میبرد، به او میگویند که اشکالی ندارد آقای قادری کارگردان باشد ولی اسم سعید مطلبی در کنار ایشان خیلی زیاد است؛ نام یک فرد دیگر را به عنوان فیلمنامهنویس بگذارید. که وقتی آمدند پیش من، گفتم دو شرط دارم؛ یکی اینکه اسم نویسنده رسول صدرعاملی باشد؛ چون ایده اصلی برای او بوده؛ دوم اینکه چون من همیشه قرارداد داشتم که اسمم بعد از اسم فیلم بیاید، حتما اسم ایشان را جایی که اسم من باید باشد، بگذارید.
□ چه آثاری از قادری بوده که شما ننوشته باشید؟
من مثلاً یک فیلم برای قادری مینوشتم؛ سپس دعوایمان میشد؛ سه، چهار سال نمینوشتم. ولی آنهایی که برایش نوشتم در قبل از انقلاب «پشت خنجر»، «برادرکُشی»، «بت»، «نقرهداغ» که اولین ایده علیرضا داوونژاد بود که فیلمنامهاش را من نوشتم، «هدف» که البته داوودنژاد نوشته بود و من بازنویسیاش کردم. و بعد از انقلاب «دادا»، «برزخیها»، «میخواهم زنده بمانم» و «آکواریوم» بود.
□ که جوندارترین اثر مرحوم قادری «میخواهم زنده بمانم» بود. پرشکوهترین فیلماش هم به زعم بسیاری منتقدها و حتی احتمالا خود شما.
بله همینطور است. بعد «ستایش» را نوشتم. فکر کنم بیست قسمت اولیه، اسم من را نگذاشته بودند. نوشته بودند گروه نویسندگان لوح زرین. بعد یکروز تهیهکننده را میخواهند که یکعده به جاهای مختلف مراجعه میکنند؛ میگویند ما همان گروه نویسندگان لوح زرین هستیم. اسم فلانی را بنویسید. درست است که ایشان در وزارت ارشاد ممنوعالنام هست؛ اما در تلویزیون ما میتوانیم اسم ایشان را بنویسیم؛ که از قسمت بیست اسم من را نوشتند.
□ «ستایش» را شما دعوت به کار شده بودید یا از قبل نوشته بودید؟
یک آقای تهیهکننده طرحی از خانم مونا انوریزاده را به تصویب رسانده بود. با ایرج قادری قرار میگذارند که ایشان این سریال را بسازد و بازی کند. ایرج قادری که طرح را میشنود، میگوید من اینرا کارگردانی و بازی میکنم؛ فقط شرطم این است که سعید مطلبی بنویسد. آنها آمدند دنبال من؛ خلاصه را که خواندم؛ شرط کردم هر نوع تغییری بخواهم بدهم. خانم نویسنده هم که دختر خیلی خوبی بود، با بزرگواری پذیرفت. مدتی هم خودش با من کار میکرد. اینگونه «ستایش» را شروع کردم به نوشتن.
□ چه شد که آقای قادری کارگردانی نکرد؟
تلویزیون به بازی قادری رضایت نداد. ظاهراً در مشاوره به نتیجه رسیدند که بازی قادری به صلاح نیست. بنابراین قرار شد فقط کارگردانی کند. مدتی هم رفت؛ حتی عوامل را انتخاب کرد و با آنها قرارداد بست. بعدش متوجه شد که بیمار است. بیماریاش هم شدید و رو به پیشرفت بود؛ بنابراین انصراف داد.
□ پس تلویزیون جلوی کارگردانیاش را نگرفت…
تلویزیون آمادگی داشت که ایرج قادری کارگردانی بکند.
□ شما قبل از انقلاب بسیار فعال بودید و بعد از انقلاب هم در سایه فعالیت داشتید. در سینمای قبل از انقلاب با وجود صحنههای غیراخلاقی، ولی در نهایت، مرام، معرفت، انصاف، مروت و مردانگی داخل فیلمها تبلیغ میشد که روی مخاطب اثرگذار بود. خود ناصر ملکمطیعی برای من تعریف میکرد که نقشهای منفی را من تبدیل به مثبت کردم. لوطی و جاهل را من مثبتش کردم. بعد، اینقدر روی خود من تاثیر گذاشت که گاهی در زندگی هم میخواستم یک کار غلطی کنم، تأثیر این نقش جلوی رفتار اجتماعی من را میگرفت. اما در سینمای بعد انقلاب این را نمیبینیم. در ده، پانزده سال گذشته مرام و معرفت، شعور و انسانیت در سینمای بدنه تبلیغ و ترویج نمیشود. صرفا ارضاء نیازهای سطحی مخاطب تبلیغ و ترویج میشود. به عبارتی دیگر منفعتپرستی، خودخواهی، تنآسایی و رفاهطلبی به شدت تبلیغ میشود.
اگر شما نویسنده یا دبیر یک مجلهای بودی که خارج از ایران چاپ میشد یا خارج از ایران زندگی میکردی، من از سوال شما تعجب نمیکردم؛ ولی شما را آدمی میشناسم که در کف خیابان زندگی میکنی؛ بنابراین از سوال شما تعجب میکنم. ما در مملکتی هستیم که آدمهایی را به عنوان دزد، اختلاسگر و مالِ مردمخور، میبرند در دادگاه و آن آدمها از لحظه ورود به دادگاه تا خاتمه دادگاه میخندند و شوخی میکنند. معیارها، موازین و مترهایی عوض شده. من باورم ندارم که در کوتاه مدت، آن چیزهایی که عوض شده، بشود سر جایش برگردد. کوتاهمدت که عرض میکنم منظورم مثلاً در پنجاه سال است، نه در دو سال. به یارو وقتی میگویند دزد، با غرور طریقه دزدی را شرح میدهد؛ وقتی میگویند مختلس قاهقاه میخندد و جامعه را به ریشخند میگیرد…
□ چون فکر میکند این کارها عرضه است…
به فکر او کاری ندارم؛ ولی به یک چیزی اطمینان دارم؛ مترها عوض شده؛ ارزشها عوض شده. آن زمان لوطیگری ارزش بود؛ تبلیغش هم خواستار داشت. آن زمان اگر مثلا فاحشهای را آب توبه سرش میریختی و نجیب میشد، ارزش بود. خواستار داشت؛ پس تبلیغ میشد. الان این چیزها تبلیغ هم شود، نه کسی باور میکند؛ نه کسی میپذیرد.
□ البته من قصد تطهیر سینمای قبل از انقلاب را ندارم…
من هم ندارم. من اصلا راجع به سینما نمیگویم؛ راجع به یک جامعه دارم صحبت میکنم. سینمای قبل از انقلاب نقص هم داشت؛ مشکل هم داشت. همه اینها درست؛ اما من راجع به جامعه دارم صحبت میکنم. جامعهای که آن چیزهای نیکی که در فیلم وجود داشت برایش پذیرفتنی بود. رفاقت را میپذیرفت؛ فداکاری را میپذیرفت؛ حالا نمیپذیرد. این چیزها در ادبیات امروز، در صحبتهایی که آدمها میکنند، چیزهای مردودی است. یک جوان الان ممکن است از آن فیلمها خوشش بیاید؛ ولی به اینکه ما چه چیز را داشتیم در آن فیلمها تبلیغ میکردیم، پوزخند میزند. چنین چیزهایی باورش نمیشود. شاید هم همه دنیا اینطوری باشد. شاید دنیا دارد از اخلاقیات دور میشود. به هر حال اگر ما در اینجا نمونهای از دنیا باشیم، اخلاقیات دارد به سمت بدی میرود.
□ یعنی شما معتقدید این فرایندی که در سینمای ایران طی شده و به اینجا رسیدهایم که اینگونه دارند منفعتپرستی و خودخواهی و تنآسایی را تبلیغ و ترویج میکنند، برخواسته از جامعه فعلی ماست.
شما چنین اعتقادی ندارید؟
□ قطعاً دارم.
پس دیگر بحثی نداریم.
□ و چه باید کرد تا ضد ارزشها دوباره ضد ارزش تلقی شود و ارزشهای انسانی بیاید سرجایش؟
بههمریختن و خرابکردن هر چیزی آسان است؛ ولی ساختن خیلی سخت هست. شما اگر بخواهی این را حاکم کنی که دزدی اینقدر هم کار بدی نیست که سرت را پایین بگیری، این کاری ندارد؛ اما اگر بخواهی این را حاکم کنی که مثل یک ژاپنی اگر گفتم جرم کردی، دزدی کردی، خیانت کردی، تنها راهش این هست که خودت را بکشی، این سالها کار میبرد. اینگونه نیست که به آدمها اینگونه چیزها را تزریق کنند یا به یک جامعه بشود تزریق کرد. ذرهذره این حس در جامعه ایجاد شد که اینگونه چیزها زیاد هم ارزش نیست؛ اینکه آدم میتواند دروغ بگوید؛ اینکه آدم میتواند به صراحت دروغ بگوید. یک وقتی پدر من میگفت آقا جان میدانم که دروغ خواهی گفت؛ ولی دروغی بگو که حداقل پنج سال بعد رو بشود؛ نه اینکه سال بعد رو شود. بنده خدا راجع به سال صحبت میکرد؛ اما الان ما آدم داریم که دروغ میگوید و در همان لحظه همه میدانند دروغ میگوید؛ ولی با این وجود میگوید. یعنی خجالت نمیکشد. مسئله این است که آدم نباید از بقیه خجالت بکشد بلکه باید از خودش خجالت بکشد. وقتی آدم از خودش خجالت نکشید؛ وقتی خلاف کردی و صبح جلوی آیینه ایستادی و از خودت خجالت نکشیدی؛ شال و کلاه کردی و بیرون رفتی؛ آنوقت یک جامعه را که خودت هم عضوی از آن هستی نابود کردی.
□ و متأسفانه این قضیه در سینمای سالهای اخیر، فضا را برای فیلمهای انسانی مستقل و واقعاً اجتماعی بسته. فیلمهایی که به ندرت، فقط به همت جوانها و فیلمسازهای متعهد به انسانیت ساخته میشود. یعنی حتی فیلم اجتماعی و مستقل تولید هم بشود، فرصت اکران پیدا نمیکند.
البته شرایط خیلی از هنرها اینطوریست. یک نقاشی اگر زندگیش از این راه بگردد، وقتی نقاشی میکشد باید بتواند آنرا بفروشد که اغلب نمیتواند؛ البته تفاوتی هم هست و آن اینکه بقیه هنرها به اندازه هنر سینما گران نیست. پس وقتی تو مرتکب یک هنر گران میشوی بایستی بتوانی برای بعدی و بعدی نفس داشته باشی. این چیزهایی که شما میگویی الان خریدار ندارد. کسی برای دیدن سینمای متعهد اجتماعی بلیط نمیخرد. البته مردم را نفی هم نمیتوانم بکنم. ببین؛ آنچه که برای غصه و اندوه لازم است، ما به اندازه کافی داریم. گاهی تمام آبی این آسمانِ ما، یکباره تیره گشته و بیرنگ میشود؛ گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود؛ از هرچه زندگیست دلت سیر میشود. دقیقاً زندگی ما مثل این شعر است؛ یعنی از هر چه زندگی دلمان سیر شده؛ تمام آبی آسمان تیره شده؛ تمام غصههای عالم روی دوش ما هست؛ تمام غصههای عالم در دل ما هست. تمام غصههای خانوادگی در وجود ما هست. تمام غصههای رفاقتی هست؛ تمام غصههای زندگی هست؛ تمام غصههای کاری هست. ما مردم پرغصهای هستیم؛ دیگر ظرفیت نداریم که تو برای من فیلم بسازی، یک غصه دیگر بگذاری روی غصههایم. میگوید بروم دو ساعت پول بدهم که فقط به هر چه که شده بخندم.
□ یعنی مردم علت نیستند و معلولند؟
مردم اصلا علت نیستند. امروز سینما رفتن کار گرانی هست. بنابراین من این پول را میدهم که خانوادهام بخندد و با دل شاد تفریح کند. من بروم پول را بدهم که گریه کنم؟ یا پول بدهم که به یک چیزهای تلختر از آنچه که الان در زندگیام هست فکر کنم؟ یا به یک چیزهای تلخی شبیه تلخیهای زندگی خودم فکر کنم؟
□ اینکه تلنگری بزند یا تأملی ایجاد کند…
نمیشود؛ ظرفیتی باقی نمانده. در هیچکس ظرفیتی نمانده. خداییاش را بخواهی من هم الان دلم میخواهد اگر یک فیلمی میبینم، فیلمی باشد که یک ساعت به هیچ چیز فکر نکنم. تلویزیون من اغلب روزها حتی یک بار هم باز نمیشود، چون هر چه نگاه کنم جز اینکه غصه من را افزوده بکند؛ نیست. وقتی حالم را خوب نمیکند پس تلویزیون را باز نمیکنم.
□ و متأسفانه در دهه اخیر دو جریان غالب در سینمای ایران داشتیم. یک جریان همینی هست که عرض کردم؛ سینمایی که فقط سعی میکند به هر قیمتی، با هر واژگانی، با هر شیوهای، یک ذره خطقرمزها را دور بزند و نیازهای سطحی مخاطب را ارضاء کند و از یک طرف دیگر جریانی که به دنبال فتح جشنوارهها است. و این وسط فیلمسازها و نویسندگانی که جز هیچ کدام از این دو دسته نیستند، مظلوم واقع میشوند. سینمای دغدغهمند، به شدت در کنج قرار گرفته و متأسفانه لای منگنه این دو جریان سینمایی گیر کرده.
این دو جریان سینمایی نیست که سینمای دغدغهمندی که شما میگویید را تحت فشار قرار داده. این شرایط اجتماعی است که این سینما را برایش طالبی نگذاشته. من برای شما گفتم که محصول سینمایی بایستی خواستار داشته باشد. یک وقتی در حمامها یک بوق میگذاشتند که صبح وقتی حمام باز میشد بوق بزند. یک نفر رفت در قم دید که بوق دانهای یک قران است که در تهران دو زار میفروشند. ذوق کرد؛ هر چه بوق بود، خرید و آورد که در تهران بفروشد تا سود دوبرابر کند. آخر مگر در تهران چند حمام بود؟ الان فکر میکنی چند نفر حاضرند وقتشان را، اعصابشان را، بگذارند، بروند یک فیلمی که شما میگویی ببینند؟ عامه مردم، فراری از شرایط روزگار، عاصی از فشارهای روزگار و تمام دردسرهای روزگار، فقط میخواهند دوساعت لبخندی بزنند. بنابراین شما برای آن سینمای دغدغهمند مشتری پیدا نخواهی کرد.
□ شما راهکاری سراغ دارید که احساس نیاز در مخاطب برای این سینمای دغدغهمند مستقل و انسانی در مردم حس شود که باعث تنفس سینمای دغدغهمندی که هدفش فتح جشنوارههای جهان یا ارضای نیازهای سطحی مخاطب نیست؛ شود؟
نه؛ راهکاری به نظرم نمیآید
□ یعنی محکوم به فناست؟
نمیدانم؛ شاید بتوانند دولتیاش کنند؛ یعنی تلویزیون فیلم سینمایی بسازد و در خود تلویزیون هم نشان بدهد. به جای این به اصطلاح تلهفیلمی که میسازند، با بودجه بیشتری فیلمهای درستتری بسازند و نشان بدهند؛ که به این کار هم باور ندارم چون معمولا اینطور چیزها وقتی دولتی میشود، تولیدش به دست آدمهایی که توانایی این کار را دارند نمیافتد؛ باز یک عده دیگری که کارشان این نیست از آن منتفع میشوند.
□ یعنی به عنوان مخاطب حرفهای سینما از این نوع سینما قطع امید کنیم؟
نه؛ قطع امید که نمیشود کرد. یکی از بیتهای همین شعری که از قیصر امینپور خواندم میگوید: گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود. درست وقتی که گمان نمیکنی خوب میشود. اینکه میگوید گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود؛ من آنرا قبول ندارم. گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود.
□ با وجود همه انتقادهایی که به حوزه مدیریتی سینمای دهه شصت سینما میشود؛ که سینما گلخانهای بود و این حرفها، اما در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، در آن دوران یازده ساله که مدیریت سینما ثابت بود، آثار فاخر و قابل قبولی در همه ژانرها ساخته شد. به نظر میرسد سالهای سال هست که سینما به حال خودش رها شده؛ به خصوص از زمانی که حمایتهای فارابی برداشته شد…
وقتی تو یک گلخانه داری، تا ابد باید گلخانه داشته باشی. دیگر نمیتوانی باغ پرورش بدهی. نگذاشتند سینما یاد بگیرد که روی پای خودش تاتیتاتی کند. سینمای گلخانهای را تا ابد باید ادامه بدهی. وقتی از یک جایی جمع میکنی، دیگر گلدانهای گلخانه هم تمام میشود. من آن اوایل میخواستم انجمنهای مختلف را تشکیل دهم. به عنوان انجمن نویسندگان و… که جمعشان بشود خانه سینما. همه از همین نویسندههای قدیمی تا جدید حضور داشتند. آقای عبدالله اسفندیاری هم از طرف فارابی آمده بود. یک صحبتی آنجا کردم که هنوز یادم است. احتمالا کسانی هم که آنجا بودند هنوز یادشان باشد. من فکر میکردم هر چیز دولتی تالی فاسد دارد؛ هر چیز دولتی نمیتواند منافع اعضایش را حفظ کند؛ چون وامدار دولت است. سندیکای هنرمندان را نمیتوانستند منحل کنند؛ چون یک چیز قایم به ذات بود. آنجا گفتم که آقا یک فرد سیاهی بچهای را گرفته بود در بغلش، بچه گریه میکرد؛ هی میخواست بچه را آرام کند اما نمیشد. بچه از خود تو میترسد. بگذارش زمین؛ آنوقت آرام میشود. شما هم ما را بگذار زمین، آرام میشویم؛ برای ما دل نسوزان. البته نشد؛ دل سوزاندند و این هم عاقبتش شد.
□ فریدون گله یکی از فیلمنامهنویسان قوی قبل از انقلاب بود. سهگانهاش منبع الهام بسیاری از فیلمسازان جوان و حتی نوجوان است. «مهر، گیاه»، «زیر پوست شب» و به خصوص «کندو» فیلمی که در زمانه خودش خیلی از آن استقبال نشد ولی به شدت تاثیرگذار بوده و هست. فیلمی چند لایه و عمیق. عمیقتر از حتی قیصر و گوزنها. یک خاطرهای سیروس الوند تعریف میکرد که به این مبحثی که داریم ربط مستقیم دارد و گفتنش خالی از لطف نیست. میگفت قبل از انقلاب خانه فریدون گله نشسته بودیم. صحبت کارهای مختلف میکردیم که یک تهیهکنندهای در زد؛ بعد فریدون رفت دم در؛ تهیهکننده گفت که فریدون جان این فیلمنامه را یک ذره شادترش کن؛ شادیاش کم است. فریدون همان دم در خودکار را برداشت؛ یک جاهایی را خط زد؛ یک جاهایی را اضافه کرد! به نظر میرسد که حال و روز اکنون سینمای ایران هم شبیه آن دوران و شبیه این خاطره شده.
من الان زیاد با این نوع تهیهکنندهها در تماس نیستم. نمیدانم وضعیت فعلی چگونه است؛ اما بعید هم نیست اینگونه باشد.
□ شما بیشترین فعالیتهایتان قبل از انقلاب بوده. آیا در آن زمان صرفاً هدف شما بفروش بودن یک فیلم بود؟
نه؛ اتفاقاً من جز آدمهایی بودم که تکلیفم با خودم روشن بود؛ یعنی چپ و راست نمیزدم. نظر من همیشه همین بوده که فیلم و سینما وقتی سرپاست که بیننده آنرا ببیند. یک فیلمساز وقتی غرق لذت میشود که فیلمش دیده شود. حالا نگاه من اینطوری است که این فیلمی که دیده میشود یک محصول سالم به تماشاچی بدهد؛ نه اینکه بخواهی دنبالش بدوی. بنابراین فیلمهایی که ساختم یا فیلمهایی که نوشتم را اگر نگاه کنید، میبینید این نگاه داخلش است. یعنی نه خواستهام که تماشاچی را از دست بدهم و نه خواستهام به هر ترفندی که میشود او را به سینما بکشم. الان اکثر آدمها اگر فیلمنامهای که من بنویسم را بخوانند، میفهمند مال من است. یعنی نوشته من هویت دارد. الان سریالی که دارم مینویسم، نمینویسم که پربیننده شود؛ پربیننده هست. نمیدانم چرا پربیننده است؛ حالا ناخودآگاه شاید یک طوری مینویسم که پربیننده میشود. ولی در نوشتهام دنبال این هستم که آن چیزهایی که در زندگی از آن بهره بردم و خوب بوده را ارایه دهم؛ چیزهایی که من از آن سود بردم. اگر رفتم در یک رستورانی، غذایی که خوردم خوب بوده، دلم میخواهد آدرسش را بدهم به دیگران. بنابراین سعی میکنم نوعی که زندگی کردم و از آن رضایت داشتم، در نوشتههایم تبلیغ بکنم.
□ بدون شک حداقل در ده سال اخیر موفقترین سریالی که در تلویزیون ساخته شده «ستایش» بود. «ستایش» از طرحی که مونا انوریزاده خدمت شما ارایه کرد تا آن چیزی که روی آنتن دیده شد چقدر تغییر کرد. من بعید میدانم مونا انوریزاده شخصیت داریوش ارجمند را خلق کرده باشد. به شمایل شما و شمایل اجتماعی و بچه جنوب شهر بودن شما بیشتر میآید که چنین آدمی را خلق کرده باشید. این شخصیت از کجا آمده؟
هر طرحی وقتی قرار است نوشته شود به هرحال دچار تغییراتی میشود؛ اما هیچ وقت نمیشود منکر کسی که رفته و آن فکر را کرده و طرح را داده، شد. من حدود چند سال در میدان شاه قدیم که الان میدان قیام است، در دبیرستانی درس میدادم. این آدمهای «میدونی» مثل مرحوم طیب و… بچههایشان پیش من درس خواندند. بیژن حاجرضایی شاگرد من بوده. اینها را من میشناسمشان و باهاشان زندگی کردم. همیشه یک جورهایی وامدارشان بودم که چهره واقعیشان را در فیلم بگذارم. درواقع حشمت فردوس مجموع چند آدم هست.
□ چه سالی تدریس میکردید؟
در دبیرستان اخباری سال ۱۳۴۳تا ۴۵ تدریس میکردم .
□ آن موقع هنوز فیلمنامهنویس حرفهای نبودید؟
تقریبا از ۴۵ فیلمنامهنویس شدم. قبلش معلم دبیرستان بودم. اول، ادبیات درس میدادم بعد ریاضیات کلاس یازده و دوازده.
□ در دانشگاه چه خوانده بودید؟
حقوق خواندم.
□ فعالیت حرفهای هم در حقوق داشتید؟
نه… جز چیزهایی بود که پدر من زیاد دوست نداشت. ما جز آن نسلی هستیم که وقتی یک چیزی پدرمان میگفت، مثل اینکه روی سنگ نوشته بود و نمیتوانستیم زیرش بزنیم.
□ مثل داوود رشیدی که پدرش او را موظف میکند علوم سیاسی بخواند و علوم سیاسی که میخواند، میگوید بیا؛ این مدرک؛ من رفتم دنبال بازیگری.
البته او من را وادار نکرد. من امتحان دادم؛ قبول شدم و رفتم دانشگاه. آن زمان خیلی دانشگاه مهم بود. ما حتی دیپلم که میگرفتیم، همه در محل بهمان سلام میکردند. رفتم دانشگاه ولی در همان سال اول، دوم بود که وارد فیلمنامهنویسی شدم. حقوق را هم تمام کردم؛ ولی پدر من زیاد دوست نداشت که کار قضا بکنم؛ حالا از هر نوعش؛ چه وکالت، چه قضاوت. بنابراین فیلمنامهنویسی را ادامه دادم؛ خودم هم دوست داشتم.
□ پس درواقع شما هم که بچهمحل آقامرتضی احمدی هستید، بسیاری از فیلمنامههایتان از محل تولد و نوجوانی و جوانی میآید.
بله؛ خاستگاه ما هست…
□ و شما یک جمله قشنگ دارید که بعضیها با تاکسی آمدند بالاشهر؛ ما سینهخیز آمدیم…
بله یک ضربالمثلی وجود دارد که میگویند این یارو پنج تا پیراهن پاره کرده؛ آخه این پیرهنها را پوشیده و پاره کرده یا همینطوری گذاشته، مانده و پوسیده؟ ما پیرهنهایمان پاره شده؛ ولی پوشیدیم که پاره شد.
□ بسیار مثال جالبی بود. با این اوصاف حال و هوای حتی فیلمنامههای اخیرتان هم تحتتاثیر جوانی و نوجوانی هست؛ رصد کردن اجتماع امروزی نیست…
(کمی سکوت) همینطور است. البته یک فیلمنامه دارم که رصد کردن اجتماع امروز است؛ ولی به نظرم تلخ است و قابل ساخت نیست. یک چیز به شما بگویم؛ من سه تا رفیقم اعدام شدند. اینها وزیر بودند؛ خلعتبری، دکتر آملی، دکتر آزمون. سه رفیق دیگرم هم باز اعدام شدند؛ یکی قمارخانهداربود؛ یکی قاچاقچی بود و دیگری آدم کش بود. من فاصله بین زکی ترکه و خلعتبری را زندگی کردم. بنابراین از همه آدمها سعی کردم نیکیهایشان به یاد بماند و آنرا منتقل کنم. تمام تلاشهایم را کردم که اینها را به صورت مؤثر منتقل بکنم. حالا اینکه چقدر موفق بودم یا نبودم را نمیتوانم قضاوت بکنم. اما کاری که میخواستم بکنم را کردم. یعنی الان اگر حضرت عزراییل بیاید، من راحت باهاش میروم. من هیچ خواستهای ندارم؛ یعنی هیچ طلبی از این دنیا ندارم. هرچه خواستم گرفتم؛ هرچه خواستم داشتم.
□ یعنی هیچ حسرتی از سینما ندارید…
نه تنها از سینما که از زندگی ندارم. چرا یک حسرت دارم؛ خیلی کتابها هست که نخواندم. ولی به جز این، در زندگی من ذرهای به اندازه یک ابسیلون حسرت چیزی وجود ندارد؛ به والله وجود ندارد.
□ و برای پایان مبحث من باز میگردم به یکی از جملات اولِ خودم که از رویش رد شدیم. اینکه هر کسی که روی صندلی مدیریت فرهنگ و هنر مینشیند؛ البته در سایر حوزهها هم همین هست؛ چرخ را میخواهد از نو اختراع کند و خطوط قرمز ذهن خودش را خطوط قرمز جمهوری اسلامی تلقی میکند. چقدر این شما را اذیت کرده؟
این مسئله فقط من را اذیت نکرده. مملکت را اذیت کرده. چند عارضه هست؛ یکی اینکه آدمها با تجربههای پیشین نمیآیند در پشت یک میز بنشینند. به قول شما میآیند؛ مینشینند و دوباره چرخ اختراع میکنند. دو اینکه آدمها چیزی یاد نمیگیرند تا بیایند پشت این میز بنشینند؛ پشت میز مینشینند، بعد آن چیزهایی که باید یاد بگیرند به مرور و با آزمون و خطا یاد میگیرند. سوم اینکه آدمها خودشان را عین جمهوری اسلامی میبینند؛ یعنی کاری ندارند که خط قرمزهای جمهوری اسلامی چیست. خط قرمزهایی که خودش دارد، فکر میکند خط قرمزهای جمهوری اسلامی هم است و مهمتر از همه اینکه اینجا به تو یک میز میدهند و میگویند خودت حافظ این میز باش. تو برای اینکه حافظ آن میز باشی حاضری هر کاری کنی و به هر کس که میخواهی هر سختی روا بداری. حتی شغلی که آنجا سر آن میز نشستی تا حمایت کنی، آن شغل تعطیل بشود؛ ولی تو سر میز نشسته باشی.
□ یک سری آدمها بعد از انقلاب شما را خیلی اذیت کردند؛ از کدامهایشان نمیگذری؟
(کمی سکوت) ببین؛ همین الان هم اگر کسی با اعتقادش با من مخالف باشد، دستش را هم میبوسم؛ میگویم اعتقادش این است. این فرد من را نمیپسندد؛ روش من را نمیپسندد؛ ولی اگر کسی با من به این دلیل مخالف باشد که من تا وقتی روی صندلی نشستهام، او جایی برای نشستن ندارد؛ من این را پسفطرتی میدانم. من در زندگی هم از چپ خوردهام، هم از راست. هم زمان میرسلیم ممنوع بودم، هم زمان آقای خاتمی. هم آقای خاتمی فیلم من را توقیف کرده، هم آقای میرسلیم. هم آقای موسوی به من گفته روشنفکر قراضه و هم بقیه. ولی البته او خودش تحتتاثیر آدم دیگری بود. آدمی که با شارلاتانبازی این جو را در سینما ایجاد کرد و من او را فراموش نمیکنم. نه اینکه بگذرم یا نگذرم؛ ولی فراموش نمیکنم. آدمی که از فرصت پیش آمده استفاده کرد؛ تحت لوای اسلام و انقلاب و اینطور چیزها با شارلاتانبازی جوّی ایجاد کرد که بسیاری از دوستان من دق کردند. فردین دق کرد که مُرد. آن آدم را نه؛ فراموش نمیکنم.
چاپ شده در شماره هفتم مجله هنر سیاه سفید
نامه سرگشاده اهالی رسانه های سینمایی به انتظامی؛پردیس ملت نواقص زیادی دارد
اوست ماندگار
حضور محترم دکتر حسین انتظامی
ریاست سازمان سینمایی
باسلام
از آنجا که حضرتعالی خود از اهالی صاحب منصب رسانهها هستید و همواره به خواست رسانهها توجه دارید و اهمیت ویژه قائلید، شمار قابل توجهی از اهالی بدنه رسانههای سینمایی که در طول سال در حوزه سینما دائماً به انتشار اخبار و نقد آثار سینمایی مشغولیم با توجه به مشکلات عدیده پردیس ملت خواهشمندیم در این تصمیم شتابزده بازنگری فرموده و اهالی رسانه را از مشکلات ذیل برهانید:
کار ما بعد از دیدن فیلم شروع میشود، پردیس ملت فضای کافی مناسب برای نشستن، نوشتن و انتشار اخبار ندارد به خصوص که فود کورت جدیدش باعث شده این فضا بسیار محدود شود.
آنتن دهی تلفن همراه در این مرکز بسیار ضعیف است و علیرغم هیاهوی بسیار، این نقیصه در این مرکز همچنان پابرجاست و یک اشکال بسیار بزرگ و اختلال در کار اهالی رسانه محسوب میشود.
ترافیک جغرافیایی منطقه ای که پردیس ملت در آن واقع است انرژی بسیار مضاعف برای رسیدن و خروج ،از اهالی رسانه میگیرد و دردسرهای فراوانی برای ما ایجاد میکند.
علیرغم هیاهوی بسیار، به دلیل خیابان باریک منتهی به پردیس ملت، پارکینگ این مرکزمحدودیتهای بسیاری دارد و هر ساله ما شاهد درگیری فراوان برای پارک وسائل نقلیه در نقاط مختلف این مرکز هستیم که در شان اهالی فرهنگ و جشنواره فجر نیست
چاره کار خبرنگاران وحدت است،نه کثرت
جناب آقای انتظامی؛ حضرتعالی که همواره طرفدار شفافیت بوده و خواست اهالی رسانه در همه این سالها برایتان اهمیت داشته است با تدبیر ویژه خود با توجه به مشکلات مذکور در این تصمیم شتابزده بازنگری فرموده و اهالی رسانه را از این مشکلات برهانید.
ما، جمع قابل توجه از اهالی رسانههای سینمایی عقد اخوت با برج میلاد نبسته ایم، اما به دلیل فضای مناسب آن مرکز و سهولت در رفت و آمد، آنتن دهی موبایل و همچنین پارکینگ مناسب، مرکز همایشهای برج میلاد را مناسب این کار میدانیم و میتوان با چیدن تمهیداتی موارد رفع نگرانی تبلیغاتی برای حضور برخی از مهمانان ناخوانده را در مرکز برج میلاد گرفت و اهالی رسانه را از این همه خلل در انجام وظایفشان رهانید.منتظر تصمیم مدبرانه شما میمانیم.
با احترام
جمعی از اهالی رسانههای سینمایی
فاطمه آذری (آپارات)سپیده آرمان (فعال رسانه)محمدحسین آسایش (منتقد و روزنامه نگار)شیده احمدی (نویسنده سینمایی)مهدی احمدی (مدیر مسئول و سردبیر روزنامه هنرمند)مجتبی احمدی (دبیر سرویس فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا)مجتبی اردشیری (ویکی سینما)سمیرا افتخاری (دبیر سینمایی هنرآنلاین/ انجمن منتقدان)آریان امیرخان (فیلم نیوز)آیدا اورنگ (روزنامه نگار)امیر اهوارکی (انجمن منتقدان)اسماعیل باستانی (رادیو تهران)سام بهشتی (انجمن منتقدان)مجتبی بیات علی پاکزاد (اعتماد آنلاین)باران بن یاسین(عکاس و خبرنگار آزاد)وحید پناهلو (مدیر مستند سوره)محمد پورصادقی (سایت سینمافا)میلاد پیغمرزاده (فیلم نت)،رضاپورزارعی(خبرنگار روزنامه هنرمند و عضو انجمن منتقدان)،امیرحسین تاجبخش(انجمن منتقدان)امیررضا تجویدی (فیلم نگار)حمید توران پور (آرت نیوز).مریم حضرتی .فرهاد جاویدی. راضیه جباری (خبرگزاری صبا)مهیار جوادی فر (مدیرمسئول سایت سینمای نو) علی چاشنی گیر مهدیار حسن پور (دبیر سرویس فرهنگ وهنر خبرگزاری میزان)سعید حسینی (سینمادیلی)سیاوش حقیقی (تهیه کننده سینما)میثم حیدری (آپارات)فرهاد خالدی نیک (انجمن منتقدان)پیام خدابنده لو (سایت سینمافا) مهدی خرمدل (تابناک)خسرو خسروپرویز (نویسنده سینمایی)علی خسروجردی(انصاف نیوز)یاسمن خلیلی فر (انجمن منتقدان)دنیا خمامی(صبا)علیرضا دباغ (مدیر مسؤل و سردبیر سرزمین هنر)احسان دبیروزیری (کافه سینما)زهرا دمزآبادی (وصف صبا) مارال دوستی (مدیر روابط عمومیپردیس سینمایی کوروش/ فعال رسانه)فریده ذاکری (انجمن منتقدان) حسین رامه .ارس رزاز .ایمان رحیم پور (فعال رسانه) مرتضی رنجبران احسان رستگار روزنامه نگار و منتقد.هانیه زاهد(عکاس)محسن سلیمانی فاخر (انجمن منتقدان و مدیر مسئول «جامعه سینما») لیلا رضایی(خبرنگار نویسنده ازاد)رسول شادمانی.خبرگزاری دفاع مقدس .سیده نازنین شادپی (فعال رسانه) احمد شاهوند (سردبیر سایت سی نت، انجمن منتقدان)امیر شاهرودی .محسن شرف الدین (سایت کافه سینما) بهنام شریفی (دیالوگ نیوز)محمدرضا شفیعی (تهیه کننده سینما و مدیرمسئول روزنامه و خبرگزاری صبا) فرزانه شکوریان (صاحب امتیاز و مدیرمسئول سایت سینمای نو) بهناز شیربانی (روزنامه شرق) امیرعباس صباغ (برنامه رادیویی سینمامعیار) علی صفری (خبرگزاری میزان)احسان ظلی پور (روزنامه نگار) عسل عباسیان (روزنامه شرق) محمد عسگرخوانی (روزنامه اطلاعات) فائزه علیمردانی خبرنگار،محسن فاضلی زاده (انجمن منتقدان) سمانه فراهانی امیر فرض اللهی (سردبیر مجله هنر سیاه سفید وپایگاه خبری نگاتیو)یاسر فریادرس ،فاطمه فریدن (انجمن منتقدان و فیلم نگار) مجید فلاح شجاعی (مجله اطلاعات هفتگی)محمدرضا فهمیزی ،آرش فهیم (خبرنگار روزنامه کیهان)هادی فیروزمندی (حوزه هنری)هاوار قاسمی(سینما اکران)سحر قریب،روزبه قمصری (فعال رسانه) مهدی قنبر،فرانک قنبری(خبرنگار آزاد)مونا کریمی(انجمن منتقدان) مریم کریمیان (برنامه هفت)،دانیال کسائیان (خبرگزاری آریا) بهاره گل پرور (خبرنگار) حمید لازمی(فعال رسانه)زرنوش محمدی (سی نت) میثم محمدی (انجمن منتقدان) الهام مرادی (خبرنگار خبرگزاری برنا) آیدا مصباحی (روزنامه نگار) مازیار معاونی (انجمن منتقدان) کاوه معین فر (عصر ایران) محمدرضا مقدسیان (انجمن منتقدان) حامد ملک پور (خبرگزاری تسنیم) سیدرضا منتظری (دبیر تحریریه سینماپرس)اشکان منصوری (خبرنگار باشگاه خبرنگاران جوان) بیتا موسوی (خبرنگار) ایزد مهرآفرین (روزنامه جوان) رضا میرمحرابی (عصر ایران) علی ناصری (خبرنگار خبرگزاری برنا) انسیه نجفی نشلی (انجمن منتقدان) زهرا نجفی (سایت سینماسینما) آذین نعمتی (دنیای زنان) آرین نغزگو (انجمن منتقدان) عباس وردی (جی پگ مدیا) مریم وفایی (انجمن منتقدان) مهسا همتی (روزنامه نگار)سینا هنربخش (سایت سینمافا) احسان هوشیارگر (روابط عمومیپردیس سینمایی باغ کتاب/ فعال رسانه)
“ملاقات با جادوگر”در اخرین مراحل فنی
صداگذاری فیلم سینمایی «ملاقات با جادوگر» به کارگردانی حمید بهرامیان و تهیه کنندگی حمید اعتباریان توسط علیرضا علویان آغاز شد.
فیلمنامه این اثر توسط امیرمهدی ژوله نوشته شده است مانی حقیقی، امیرمهدی ژوله ،هستی مهدوی، علیرصا خمسه، نسیم ادبی ، امیر شریعت، سپیده مرادپور،ستاره پروین و بهرام بهرامیان بازیگران اصلی این فیلم هستند.«ملاقات با جادوگر»در ژانر کمدی ساخته شده است و فیلم نامه اولیه این اثر با نام «ماساچوست» پیش تر توسط پیمان عباسی به نگارش در آمده است.
عوامل و دست اندرکاران «ملاقات با جادوگر» عبارتند از: مجری طرح و مدیر تولید:حسن مصطفوی ، مدیر فیلمبرداری محمدرضاسکوت، مدیر صدابرداری : نظام کیایی، تدوین: بهرام دهقانی، طراح صحنه و لباس: مجید لیلاجی، طراح چهره پردازی: علی بهرامیفر، صداگذار:علیرضا علویان، برنامه ریز و سرپرست گروه کارگردانی :رضا سخایی، دستیار اول کارگردان: سعید آهنج، عکاس:احمدرضا شجاعی، منشی صحنه: آتوسا شاه سیاه، دستیار اول فیلمبردار:امیر پرچمی، دستیار تولید :محمدرضا دلنوازی، مدیر تدارکات: مجید لعل سنجیان، مشاور رسانه ای :منصوره بسمل، سرمایه گذاران: سید جواد حسینی و حمید اعتباریان، تهیه کننده:حمید اعتباریان
دربست عشقآباد منتشر شد
مجموعهداستان «دربست عشقآباد» نوشتهی سمیرا آرامی که داستانهای آن در اغلب جشنوارههای داستاننویسی برگزیده شدهاند توسط نشر نیماژ منتشر شد.
بهگزارش نگاتیو کتاب «دربست عشقآباد» که در بر گیرندهی 10 داستان از سمیرا آرامی است توسط نشر نیماژ منتشر شده و روی پیشخوان کتابفروشیها قرار گرفت. سمیرا ارامی متولد خرداد 1364 است و داستانهای او سرشار از تصویر و عموماً دیالوگمحور هستند. روابط انسانی، عشق، زندگی و گاهی ظلم به زن و حتی فروش فرزند را چنان صمیمی روایت میکند که خواننده در جایجای داستان با خود همراه میکند. قلم سمیرا ارامی سرشار از طنز و پر است از شیطنتهای کودکانه. هرکدام از داستانهای این مجموعه برندهی جوایز متعدد جشنوارههای ملی همچون؛ مقام اول جایزهی داستان تهران، مقام اول جشنوارهی داستان ایرانی، مقام اول جشنوارهی ملی جوان ایرانی، مقام اول کنگرهی ملی شعر و قصهی هرمزگانف مقام اول جایزهی نیمروزف مقام اول جایزهی شهر کتاب، مقام اول جایزهی ادبی اصفهان، برگزیدهی جایزهی ادبی بیهقی، برگزیدهی جایزهی ادبی بوشهر و… بودهاند. این کتاب 120 صفحهای با قیمت پشت جلد 17000 تومان روانهی کتابفروشیها شده است.
هیات اعمال سلیقه یا انتخاب؟؟؟
بدون شک یکی از معضلات بزرگ سینما در ایران نحوه انتخاب اعضای هیات انتخاب برای جشنواره هاست.این معضل، بخصوص در جشنواره هایی که کمیت عظیمی متقاضی دارد چالش برانگیز تر است. از انجا که این وظیفه مهم کار سخت و طاقت فرسایی محسوب می شود چرا که باید تعداد بسیاری فیلم را ببینند و درباره انها داوری کنند؛پس معمولا توسط مدیران، افرادی انتخاب می شوند که به نسبت سطح کیفی هیات داوران آن جشنواره پایینتر هستند در حالیکه این هیات انتخاب است که با دست پختشان به داوران نشان می دهند که کدام فیلم بهتر است و لایق جایزه؛در نتیجه دقت در چینش و انتخاب این هیات مهم تر از هیات داوری ست اما ازانجا که ما ایرانی ها غالبا عقل مان به چشممان است وهیات داوری در جشنواره ها ویترین یک جشنواره محسوب می شود معمولا مدیران هنر در چینش اعضای هیات انتخاب بسیاری از ملاحظات کیفی متناسب را در نظر نمی گیرندمثلا در جشنواره حقیقت در اکثر موارد ترکیب چینش اعضای هیات انتخاب ترکیب جامع و عادلانه ای نیست چرا که در ارزیابی فیلم مستند از انجا که با واقعیت و حقیقت روبرو هستیم تنها نباید به فیلمسازان بی فیلم در جشنواره یا مدیران بیکار بسنده کرد.به دیگر سخن هیات انتخاب در جشنواره های مستند علاوه بر تسلط بر فن سینما باید دارای مطالعات کافی و وافی در حوزه تاریخ واجتماع باشند تا انتخابشان از روی اگاهی تاریخی یا تسط به دانش جامعه شناسی باشد و صرفا به جنبه های تزیینی هنر بسنده نکنند.متاسفانه این افت بزرگ هرسال و در بیشتر جشنواره های فیلم در ایران اتفاق می افتد.فرم پرستی و گرفتار شدن در رنگ و لعاب ظاهری یک فیلم و عدم توجه کافی به درونمایه یک اثر، بزرگترین افت هیات های انتخاب در جشنواره سینما حقیقت در همه ادوارش بوده است حتا در سالهای اول که پر از فیلمهای خوب بوده بی عدالتی هایی درباره برخی اثار انجام شده.اکنون اگر بر اسامی اعضای هیات انتخاب کوتاه نیمه بلند و بلند نظری عمیق بیافکنیم به واقع دچار حیرت میشویم که ایا برخی ازین افراد واقعا صلاحیت از بین بردن اثاری درباره مفاخر فرهنگ ما را با اعمال سلیقه محض شان دارند یا نه؟افرادیکه بعضا یک یا دوفیلم بیشتر نساخته اند که انهم اثار مهم و محکمی محسوب نمیشوند و بیشتر با تمسک به یک واقعه یا سوژه هایی که بیشتر در سینمای داستانی جادارد در میان این اسامی دیده میشوند.افرادی که فاقد مطالعات تاریخی اجتماعی برای فهم یک اثرند و تنها مرعوب فرم بزک کرده فیلمها…صد البته منظور ازین سطور زیر سوال بردن برخی اثار ارزشمند در جشنواره نیست بل انکه به این مهم اشاره داریم که بی عدالتی های بسیاری در جشنواره سینما حقیقت به دلیل ترجیح حس به خردورزی در ارزیابی اثار به وفور مشاهده میشود.به دیگر سخن؛متاسفانه اغلب، در انتخاب نهایی اثار حاضر در جشنواره، هیات های انتخاب مرعوب حس شخصی شان به فیلم میشوند و بخصوص اگر به موضوع فیلم علاقه یا شناخت کافی نداشته باشند انتخابشان بر مبنای حس و سلیقه است نه خردورزی و جامع نگری.این آفت درباره اثار تاریخی و فیلمهایی که سوژه شان مفاخر فرهنگی ست درجشنواره سینما حقیقت بسیار تکرار شده و می شود و میتوان گفت جشنواره مزبور قربانگاه اثار تاریخی و مفاخر فرهنگی ست بواسطه عدم دقت در چینش و انتخاب خردورزانه هیات انتخاب.اخر چه میتوان گفت درباره ترکیب هیات انتخابی که متشکل از یک مدیربازنشسته فرهنگی ست که کارنامه ناموفقی داشته. یک فیلمساز با سابقه غیر تخصصی در حوزه هنر و یک جوان جویای نام که خداوند بغل اش کرده و مانندفیلمسازی که کعبه آمالش است واسکار گرفته شانسی؛ خوش شانس محض می باشد و فاقد مطالعه و تجربه کافی در ارزیابی اثار.آقای دبیر جشنواره سینما حقیقت؛ مهم ترین بخش جشنواره ات را با دست فرمان چه کسانی هدایت کردی که حاصل انتخابشان فقط مرعوب نام و شهرت شدن برخی فیلمسازان خوشنام است به قیمت بی عدالتی درباره فیلمسازان دغدغه مند تاریخی و اجتماعی؟؟؟حالا ما هرچه بگوییم درس و عبرت نمیشود اما با این جمله میتوان سخن را به پایان برد که استفاده از منتقدان سینما که مطالعه کافی دارند و در شناخت فرم نیز کارشناس اند بدلیل جغرافیای فکری عمیق و وسیع شان در ارزیابی اثار این تاسف و آفت همیشگی که منجر به بی عدالتی محض و از بین رفتن اثار دغدغه مند مستند میشود را میتوان جبران کرد.کاش این درد کهنه شنیده شود و مدیران این افت بزرگ را چاره ای اندیشند
جایزه پژوهش راهی برای افزایش مطالعات تطبیقی در سینماست
پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو: رییس شورای سیاستگذاری جایزه پژوهش سال سینمای ایران تاکید کرد هدف این جایزه بهبود روابط سینمای ایران با سایر حوزههاست.به گزارش روابط عمومی سومین دوره جایزه پژوهش سال سینمای ایران، نشست خبری این جایزه با حضور محمود اربابی (معاون توسعه فناوری و مطالعات سینمایی و رییس شورای سیاست گذاری جایزه)، اعظم راودراد (دبیر سومین دوره جایزه پژوهش سال سینمای ایران) و محمدحسین لواسانی (مدیر روابط عمومی جایزه) در پژوهشکده موزه سینما برگزار شد.
اعظم راودراد در ابتدای این نشست گفت: جایزه پژوهش سال سینمای ایران برای سومین سال متوالی در حال برگزاری است، ما امسال چهار حوزه برای مسابقه داریم که عبارتند از پایاننامهها، مقالات علمی و پژوهشی، پژوهشهای آزاد و حوزه چهارم که امسال برای نخستین بار به جایزه افزوده شده است پژوهشهای بصری است که باید موضوع فیلمها سینمای ایران باشد و زمانشان 30 دقیقه باشد.
او ادامه داد: «88 اثر به دبیرخانه رسیده است که از هفته آینده مورد داوری و قضاوت قرار می گیرند. که شامل 16 مقاله پژوهشی و 13 مقاله مستقل و 54 پایان نامه میشود.
سپس محمود اربابی درباره پژوهش در سینمای ایران گفت: مسئله پژوهش در سینما در طی سه سال اخیر شکل و شمایل مطلوبتری گرفته است، رویکرد جایزه نگاه علمی و پژوهشی به مقوله سینماست و در طی دو سال اخیر روند بهتری به خود گرفته است و آثار آن را در سینمای کشور مشاهده میکنیم.او ادامه داد: سازمان سینمایی مجموعه فعالیتهایی که ابتدا متولی ندارد و انگیزهای برای آغاز آن نیست را در دستور کار خود قرار میدهد و سپس در طول زمان افراد یا سازمانهایی که ساختار عمومیتر دارند و امکان برگزاری آن رویداد را دارند را در اولویت برگزاری قرار میدهد. به همین دلیل خود را آماده کردهایم که جایزه چهارم پژوهش سال سینمای ایران را خانه سینما به عنوان نهاد صنفی سینمایی برگزار و اجرا کند.
برگزاری نشستهای تخصصی در حاشیه جایزه
راودراد سپس درباره نشستهای جشنواره، بیان کرد: در حاشیه برگزاری جایزه ما نشستهایی را در نظر گرفتهایم که در آن کارشناسان سینمایی، علوم انسانی و اجتماعی حضور دارند تا موضوعات را از منظر سینما، علوم انسانی و اجتماعی بررسی کنند. مسئلهای که نشستها را بیشتر تقویت میکند، جایگاه مباحث میان رشتهای در این نشستهاست و سه نفر از رشتههای مختلف و یک نفر از حوزه سینما در نظر گرفته شده تا درباره اینکه رشتههای دیگر چطور میتوانند باعث گسترش سینما شوند، به گفت و گو بپردازند.
او ادامه داد: ما 54 پایاننامه را از موسسات آموزشی و دانشگاهها دریافت کردیم که بیشتر متمرکز بر مقطع کارشناسی ارشد است.
اربابی در ادامه درباره پایاننامههای ارسال شده به جایزه پژوهش سینمایی، توضیح داد: واقعیت این است که 54 پایاننامه در خصوص سینمای ایران عدد قابل توجهی است، جایزه در نظر دارد پژوهشهایی که در حوزه سینمای ایران انجام شده است مورد توجه قرار بگیرد، نکته دیگر این است که دانشجویان رشته سینما، پژوهش هنر و علوم اجتماعی بیشترین دغدغه را درباره نگارش پایاننامه درباره سینمای ایران دارند.او تاکید کرد: نکته دیگر که باید بیان کنم سازمان سینمایی از پایان نامههایی که درباره سینمای ایران در سطح کارشناسی ارشد و دکتری تهیه شود حمایت میکند، این حمایت در دوره دکتری پنج میلیون تومان و دوره کارشناسی ارشد سه میلیون تومان است اما متاسفانه صاحبان این 54 پایاننامه برای بهره بردن از این امکانات مراجعه نکردند.
راودراد در پاسخ به پرسشی درباره اهداف جایزه پژوهش سینمایی بیان کرد: هدف اصلی ما ارتقا و رشد سینمای ایران به طور کلی است اما امسال با ورود بحث میان رشتهای و حضور کارشناسان خواستیم نشان دهیم سینماگران تنها به توان سینمایی خود نباید اتکا کنند و علوم مختلف میتوانند در گسترش و توسعه سینما نقش داشته باشند و باید مورد توجه قرار بگیرند. پژوهش بصری هم که امسال به بخشها اضافه شده است بستری برای ایجاد تعامل و تفاهم را با ساخت آثار بصری فراهم میکند.
تلاش برای بهبود تعامل سینما با سایر حوزهها
اربابی هم درباره اهداف این جایزه گفت: اهداف جایزه پژوهش یک شکل عام دارد که هر سال تکرار میشود یا به هم پیوسته میشود چون نمیتوانیم یک هدفی را از فعالیت پژوهشی منتفی کنیم چرا که ممکن است رویکرد جدیدی را در پی داشته باشد. هر سال با توجه به اتفاقات یکسری مسایل اهمیت پیدا میکنند به عنوان مثال تعامل سینمای ایران با سایر حوزهها ضعیف است و تنها سینمای اجتماعی و سینمای کمدی در ایران دارای جایگاه هستند و دیگر انواع و ژانرهای سینمایی مورد توجه قرار نمیگیرند.
او افزود: جایزه پژوهش از طریق افزودن اهداف جدید به اهداف پیشین خود این جالی خالی را پر و توجه سینماگران را به موضوعی جلب میکند، بحث تعاملات میان رشتهای در حوزههای فلسفه، اقتصاد، روانشناسی و … مسئلهای است که برای سینمای ایران مهم است و امسال مورد توجه قرار گرفته است. نکته مهم دیگر ابزار پژوهشی است، با توجه به پیشرفت فناوری و تکنولوژی هنوز ما ابزار پژوهشی را در پرسش نامه و … میبینیم اما استفاده از فیلم در این دوره در پژوهش سینمایی فرصتی را برای به کارگیری ابزار جدید پژوهشی فراهم میآورد.رییس شورای سیاست گذاری جایزه پژوهش سینمایی تاکید کرد: پژوهشها چون کاربردی و مرتبط با مسئله سینمای ایران است، تاثیر دانشی دارد، به عنوان مثال ما در مورد تاثیرات اجتماعی فیلمها در شکل دادن به نوع تفکرات، تصورات و سلایق مخاطب کار میکنیم و سینماگران ما با استفاده از این تحقیق میتوانند سبک و سیاق فیلمسازی خود را متناسب با ویژگی مخاطبان تغییر دهند. البته اندازه گیری و تعیین متر و معیار آن چندان آسان نیست و این آسیبهایی است که ما داریم، اما جایزه پژوهش و سازمان سینمایی باید تلاش کند تا فضای تعاملی را در جامعه ایجاد کند.
راودراد سپس در پاسخ به چگونگی دسترسی داشتن به پایاننامهها و مقالات راهیافته به جایزه گفت: سازمان سینمایی پژوهشهایی که برتر شدهاند را در سایت منتشر کرده است و هرکس بخواهد میتواند آنها را مطالعه کند. نکته دیگر اینکه سه پایاننامه که سال گذشته جایزه گرفتند امسال در مجموعه نشستها قرار است عرضه شده و نقد و بررسی شوند. البته جایزه جوان است و مدت زمانی را نیاز دارد تا شناخته شود تا پژوهشگران بتوانند آن را بشناسند و آثار خود را برای شرکت در آن ارسال کنند.
تلاش برای متمرکز کردن پژوهشها بر سینمای ایران
دبیر جایزه پژوهش سینمای ایران بیان کرد: تاثیری که پژوهشهای سینمایی مختلف میتواند بر سینما داشته باشد، این است که توجه پژوهشگران را از سینمای خارجی به داخل ایران متمرکز کند. ما امروز میبینیم بسیاری از دانشجویان علاقهمند به تحقیق و بررسی درباره فیلمهای سینمای جهان هستند در حالیکه تحقیقات لازم توسط پژوهشگران خارجی انجام شده است، مسئلهای که درباره سینمای ایران انجام نشده است و به نظرم بهتر است توجهات را به داخل سینمای ایران متمرکز کنیم تا از لحاظ مختلف به تحقیق بپردازیم.
او اضافه کرد: این اتفاق یک انگیزه را درباره تحقیق و پژوهش درباره سینمای ایران فراهم میکند که در سالهای آینده میتوانیم شاهد آن باشیم. بیشترین تحقیق مربوط به حوزه علوم انسانی است چون فضای کار پژوهشی بیشتری دارد اما سایر رشتهها سینمای جهان و هالیوود را ممکن است از سینمای ایران مهمتر بدانند، امیدوارم شاهد تغییر این نگاه باشیم.
اربابی در پاسخ به اینکه چه تعاملاتی با دانشگاهها انجام شده است، توضیح داد: ما از جایزه اول پژوهش سینمایی توافقنامهای را با همه دانشگاههایی که مرتبط با سینماها هستند منعقد کردیم مانند دانشگاه هنر، سوره، صداوسیما و … و آمادگی خود را برای پشتیبانیهایی که برای فعالیتهای پژوهشی باید انجام شود اعلام کردیم، این پشتیبانی شامل چاپ، هزینههای تحقیق، نشستها و … میشود. واقعیت این است که مهمترین چالش در این زمینه نزدیک کردن افکار کسانی است که در این حیطه موثر هستند، من به عنوان کسی که استاد راهنمای پایاننامههای زیادی بودم دیدم همیشه بین دانشجو و خواستگاه پژوهشها فاصله زیاد است. ما تلاش کردیم فرایندی را ایجاد کنیم تا به جدی شدن مقوله پژوهش در سینمای ایران بینجامد.
راودراد هم تاکید کرد: ما جلساتی را با اساتید دانشگاههای مختلف برگزار کردیم تا نظرات خود را درباره جایزه مطرح کنند، موضوع پیشنهاد دهند و درباره چگونگی تعاملات سینما با حوزه های مربوطه نظر دهند. در طول زمان وقتی این اتفاق ملکه ذهن فعالان سینمای ایران شود که جایزهای هم در حوزه پژوهش برگزار شود، میتواند به رشد سینما کمک کند.
جایزه پژوهش فعالیت تحقیقی است
اربابی همچنین بیان کرد: جایزه پژوهش سینمای ایران یک فعالیت تحقیقی است اما معاونت توسعه سینمای ایران این تعامل را با تمامی دانشگاهها دارد تا مسئله سینمای ایران را از طریق دیدگاهها، نگرشها و … دنبال کند. یکی از آسیبهای جایزه پژوهش نبود میل و رغبت در پژوهشگران است، ما ابتدای هر سال اولویتهای پژوهشی را نسبت به اهداف خود اعلام میکنیم، در آغاز بهار 98 84 موضوع را اعلام کردیم و تا الان حدود 95 تا 100 درخواست ارائه شده است و برای اینکه در پروسه تحقیق دچار مشکل نشویم مبنا را بر موضوع گذاشتهایم. اصلیترین مشکلی که داشتیم نبود تناسب بین دغدغههای ذهنی با نیازهای سینمای ایران است، یکی از جدی ترین نیازهای سینمای ایران امکان حضور در بازارهای بین المللی است و باید یک بستری فراهم شود تا پژوهشگرانی را برای انجام این هدف پیدا کنیم و به چند الگوی مشخص برسیم تا براساس آن رفتار آزمایشگرانه خود را انجام دهیم.
او افزود: با توجه به اینکه نزدیک به سه سال است این فعالیت را دنبال می کنم اما نتیجه مثبتی ندارد و فکر میکنم دلیل عمده آن هم نبود پژوهشگر حرفهای است، بسیاری از افراد در کنار سایر کارها به پژوهش هم میپردازند و این مسئله فضای پژوهشی را با آسیب مواجه می کند. ما از هر پایان نامهای که درباره سینمای ایران باشد حمایت میکنیم. طبیعی است وقتی پایاننامه وجه کاربردی داشته باشد بیشترین حد حمایت را دریافت میکند و وقتی نظری و تئوری باشد یا سینما مسئله اصلی آن نباشد حداقل حمایت مالی را دریافت میکند. مشکل اصلی ما مراجعه نکردن پژوهشگران است که شاید ناشی از نبود اطلاع باشد.
بودجه 250 میلیون تومانی جایزه
رییس شورای سیاست گذاری جایزه پژوهش سینمایی درباره بودجه این جایزه توضیح داد: واقعیت این است که جایزه پژوهش هزینه چندانی ندارد و پیش بینی بودجه این جایزه حدود 250 میلیون تومان است که بخش اعظم آن مربوط به جوایز است. ما از 300 میلیون تومان آغاز کردیم و در حال صرفه جویی هستیم تا بیشتر متمرکز بر اصل حوزه پژوهش باشیم، البته به نظر من این مبلغ قابل قبول است. نکته دیگر اینکه سازمان سینمایی نقشی در این بودجه ندارد و اگر فعالیتی صورت نگیرد به خزانه کشور باز میگردد.
نبود رشته مطالعاتی در حوزه دانشگاهی سینما
او همچنین درباره وجود سامانهای جهت دسترسی به مقالات دانشجویان گفت: ما آمادگی لازم را جهت چاپ مقالات و پایاننامهها در قالب کتاب داریم. ضمن اینکه پایان نامهها در سامانه ایران داک قابل دسترسی است و خود سامانههای دانشگاهها هم امکان دسترسی به پایان نامه را فراهم می کنند. هیچ مانعی برای فعالیت علاقهمندان به حوزه پژوهش سینمایی وجود ندارد، بخش عمده فعالیت پژوهشی توسط پژوهشگران علوم اجتماعی انجام میشود اما مشکلی که وجود دارد آنها میخواهند از نگاه خود به حوزه سینما نگاه کنند، مسئله ما سینماست تا از دنیای سینما هر کس وارد حوزههای دیگر شود. این برای فارغ التحصیلان و پژوهشگران اولویت ندارد و برخی اوقات آگاهی کامل را به مسایل ندارند. در واقع همه فارغ التحصیلان سینما ابتدا برای فعالیت هنری وارد دانشگاه شدند و هیچ رشته مطالعاتی در حوزه سینما نداریم. تعداد خیلی کمی از این افراد تبدیل به آدمهایی میشوند که علاقه پژوهشی دارند و این وضعیت کار پژوهشی را سخت کرده و ما در همه جلسات میخواهیم این دو فضا را به هم نزدیک کنیم. در واقع این تفاوت نگاه پاشنه آشیل ماست و باید مقالات را بر مبنای پژوهش سینمایی انجام شود، دوستان اگر می توانند در اشاعه و بیان این حوزه به ما کمک کنند.
توجه به ارتباط مخاطبان با سینما
او درباره نتایج تحقیقات در حوزه اکران سینماها و بهبود اوضاع آن، پاسخ داد: «در خصوص مقوله اکران که جزو مسئله اساسی سازمان سینمایی است، یکی از اولویتهای سازمان سینمایی در دوره آقای حیدریان و دوره جدید اخذ سهم از بازارهای جهانی بود، این مسئله الزاماتی را نیاز دارد و سازمان سینمایی سه پژوهش انجام داده است، ما در این پژوهشها ما از روشهای تطبیقی که فیلم را اکران کنند و در ارتباط مخاطب با سینما موثر باشند استفاده کردهایم و مهمترین دستاورد این پژوهشها برای سینمای ایران افزایش سهم سینمای ایران در زمینه تولید مشترک و بازارهای جهانی است. تولید مشترک خود الزاماتی دارد که مهمترین آن مسایل حقیقی و حقوقی است.
اربابی همچنین گفت: «ما تدابیری را برای تحقیقات و پژوهشهای بومی و مرکز گریزی انجام دادهایم و به عنوان مثال امسال پایان نامههایی از منطقه سیستان و بلوچستان داریم اما نکته این است که میبایست اطلاعاتی را درباره مناطق داشته باشیم.
آقای ریس جمهور:جمع کنید بساط تجزیه طلبان را
اقای رییس جمهور؛عده ای در پوشش هواداری مدتهاست در اذر ابادگان پرچم بیگانه بر باد می وزند لاطایلات تجزیه طلبی سر می دهند و این تاج بی شهامت و مقتصد تاب آن ندارد تا با انها برخورد کند.او تنها زورش به مردمی ترین باشگاه ایران می رسد و تا می تواند به پرسپولیس پرهوادارترین باشگاه آسیا در نبود عقل سلیم در ارکان فدراسیون فوتبال ظلم میکند و دل مردم را خون کرده است.حالا که نمیشود اورا عوض کنید تا فیفا شمارا به دخالت سیاست در فوتبال متهم نکند و فوتبال را تعلیق نکند لااقل بر رفتارهای ظالمانه و بی شهامت فدراسیون نشینها نظارت کنید و این جماعتی که نه فوتبال دوستند و نه فوتبال میفهمند را از میادین ورزشی اذرابادگان دور سازید.ایران تمدنی بسیار فراتر از چندهزار سال به گونه های نژادی مختلف دارد و زندگی مسالمت امیزی دارند.دیار ستارخان و باقرخان که سر بر ره ازادگی دادند پربها تر از انست که این لکه های ننگ را بر تارک نام خود ببیند و با اینها شناخته شود.غیرت ترک مردان غیور در مواجهه با صدام مثال زدنی تر ازین حرفهاست.این اوباش بیسواد و بی غیرت را جمع کنید.فوتبال دوستان اصیل ایرانی هرگز بی غیرتی در مرامشان نیست اینها خاینینی اند که به اسم هواداری از فلان تیم سودای پیوستن به استان های جدا شده از ایران را دارند.چندسال است دارند به فوتبال خیانت میکنند و این فدراسیون ظالم پول دربیار از تیم های مردمی اصلا وجود انرا ندارد که به برخورد با این بی غیرتان فکر کند چه برسد به اینکه بخواهد با انها برخورد جدی کند اقای روحانی اینها دارند دامان فوتبال دوستان را چرک میکنند.لطفا دستور عاجل دهید با با شیوه های کاملا معقول شناسایی و بدور از میادین ورزشی باشند.اهالی فوتبال ایران پاک تر از انیند که لکه ننگین خیانت به وطن بر انها بچسبد.کمیسیون با کارگروهی را مامور شناسایی و برخورد با این عده خاینین کنید و فوتبال ایران را از شر این بی غیرتان پاک سازید
دویست سینماگر به نبود امنیت شغلی، ممیزی مضاعف، روند طولانی صدور مجوز، قاچاق فیلمها و سرمایههای مشکوک اعتراض دارند
پایگاه خبری تحلیلی نگاتیو؛ ۲۰۰ سینماگر با امضای بیانیهای ۱۰ مادهای به نبود امنیت شغلی، ممیزیهای زیاد، روند طولانی دریافت مجوز، قاچاق فیلمها، ورود سرمایههای مشکوک و سوءاستفاده از ارزشها به بهانهی فیلم ارزشی اعتراض دارند. به گزارش نگاتیو، بیش از ۲۰۰ سینماگر با امضای بیانیهای مشترک اعتراض خود را به نبود امنیت شغلی، ممیزیهای زیاد، روند طولانی دریافت مجوز، قاچاق فیلمها، ورود سرمایههای مشکوک و سوءاستفاده از ارزشها به بهانهی فیلم ارزشی مطرح کردند.سینماگرانی همچون بهرام بیضایی، ناصر تقوایی، پرویز کیمیاوی، جعفر پناهی، مسعود جعفری جوزانی، ابوالحسن داوودی، خسرو معصومی، محمد رسول اف، حسن برزیده، عزیزالله حمیدنژاد، علی مصفا، سعید روستایی، رویا تیموریان، مسعود رایگان، فردین خلعتبری، جمال ساداتیان، نیکی کریمی، حمید فرخ نژاد، نوید محمدزاده و مهتاب نصیرپورمتن بیانیه را امضا کردهاند.بیانیه مذکور بدین شرح است :ما سینماگران، گروهی نویسنده، کارگردان، تهیهکننده، بازیگر و طیفی از نیروی انسانی با تخصصهای گوناگون و دستاندرکار هنر و صنعت سینما هستیم که برای آفریدن یک اثر در قالب فیلم مستند، داستانی یا انیمیشن فعالیت میکنیم. اما سالهای سال است موقعیت حرفهای ما مورد هجوم و آسیب قرار گرفته است.
۱. ما امنیت شغلی نداریم، بسیاری از همکاران ما به دلیل سیاستهای تصمیمگیران، همواره با بیکاریهای درازمدت روبرو بوده و هستند. برخی فیلمسازان به خاطر ساختن اثری انتقادی، محکوم به زندان، ممنوعیت خروج از کشور و یا با ممنوعیت کار روبرو شدهاند. تبعیضهای آشکار در توزیع فرصتها و امکانات، اختناق و سانسور، موجب مهاجرت ناخواستهی شماری از سینماگران شده است.
۲. ما نه تنها امنیت نداریم که ایدهها و فیلمهایمان نیز به علت نداشتن قانون جامع و کامل در زمینهی حق مالکیت فکری امنیت ندارند و توسط کاربران ناآگاه و دزدان در اینترنت و در برخی شبکههای ماهوارهای و خانگی مورد سوءاستفاده قرار میگیرند.
۳. فیلمهای ما نه تنها از دست دزدان در امان نیستند بلکه طی سالیان متمادی با تعدد مراکز تصمیمگیری برای سینما روبرو بودهایم و همواره از طرف قوای مجریه، مقننه و قضائیه و نیز نهادهای صاحب نفوذ و جریانها و افراد به اصطلاح خودسر، فیلمهای بسیاری توقیف و سانسور شدهاند.
۴. سانسور و مراحل دریافت مجوز برای هر بار ساختن فیلم، تبدیل به دیوارهای مرگبار شده است. شوراهای پروانه ساخت و پروانه نمایش در وزارت ارشاد، همواره با نگاه سلیقهای و ایدئولوژیک، فیلمسازان را پیش و پس از تولید، ناگزیر به دستکاری در شکل و محتوای آثارشان میکنند. این آثار، ماهها و سالها در چنگال توقیف و سانسور گرفتار میشوند و گاه به حبس سرمایههای معنوی و مادی سینماگران تا زمان نامعلومی میانجامد. برخی آثار با وجود داشتن پروانه ساخت و حتی پروانه نمایش، توقیف میشوند. سیاستهای کنترل محتوا تا جایی است که صاحبان سرمایه امنیت لازم برای سرمایهگذاری در صنعت سینما را ندارند.
۵. ما در عرضهی فیلمهایمان هم امنیت نداریم. برخی نهادها اغلب سالنهای سینما را در اختیار دارند و همواره فیلمها را با دیدگاه سلیقهای و رانتی به نمایش درمیآورند.
۶. مقررات، مصوبات و آییننامههای دولتی طوری تنظیم شدهاند که اشتغال به کسب و کار سینمایی را نه یک حق انسانی که یک امتیاز به شمار آورده است. بهرهبرداری از این شیوه، سلب حقوق انسانی فیلمسازان است.
۷. دخالت آشکار و پنهان دولت و دیگر نهادها در زیرساخت و عملکرد اصناف سینمایی، باعث شده است فعالیتهای صنفی سینماگران فاقد استقلال لازم باشند، تداخل و تشتت در حوزههای تصمیمگیری و دخالت برخی قوا در عملکرد مجری قانون، ناتوانی قوهی مجریه را دوچندان کرده است.
۸. حمایت دولت و نهادهای سینمایی در زیرمجموعهی وزارت ارشاد و دیگر ارگانهای خاص از آثار سینمایی به گونهای بوده است که فیلمهایی با محتوای نازل یا پروپاگاندای خاص سهم بیشتری در اشغال پردههای سینما داشته و کمتر جایی برای آثار دیگر سینمایی باقی میماند.
۹.سرمایههای مشکوک از طریق اشخاص و گاه با حمایت برخی نهادها وارد سینما شده و موازنهی اقتصاد طبیعی میان دو سوی تولید و عرضه را برهم زده و تهیه فیلم را در انحصار گروهی خاص درآورده است. در این شرایط، نهادهای نظارتی در دولتهای گوناگون تنها نظارهگرند.
۱۰. سوءاستفاده از ارزشها به بهانهی فیلم ارزشی و به قصد تصاحب سرمایههای عمومی و ایجاد رانتهای هنگفت برای نهادها و افراد خاص، اغلب محل درآمدی برای کسانی است که تنها خود و افکارشان را ارزشمند میپندارند. این دست افراد و نهادها برای گرفتن رانتهای بیشتر، به تخریب و زدن انگهای ایدئولوژیک به فیلمهای مستقل روی میآورند تا آن فیلمها را از چرخهی تولید و اکران بیرون کنند.
سینمای ایران بنابر همهی این محدودیتها و موانع از درخشش در عرصههای جهانی بازمانده و در داخل هم با ریزش مخاطب روبروست. ما بیزاری خود را از سیاستهای تفتیش شکل و محتوا به هر نحوی اعلام میکنیم و خواهان آزادی بیان و اندیشه هستیم.
اسامی امضاکنندگان بیانیه بر اساس حروف الفبا به شرح زیر است:
مسعود آبپرور
عبد آبست
سپیده ابطحی
پرویز آبنار
طهورا ابوالقاسمی
امیر اثباتی
داوود آجرلو
نسیم احمدپور
امرالله احمدجو
محمد احمدی
بهرام ارک
محسن استادعلی
آرش اسحاقی
الهام اسحقی
سیاوش اسعدی
نگار اسکندرفر
لاله اسکندری
مهرداد اسکویی
محمد اسماعیلی
اشکان اشکانی
محمد اطبایی
رویا افشار
مهناز افضلی
حسن آقاکریمی
مجید آقایی
مینا اکبری
جلیل اکبریصحت
مصطفا آلاحمد
مصطفی امامی
حسین امیریدوماری
محسن امیریوسفی
کامیاب امینعشایری
مسعود امینیتیرانی
محمدجعفر باقرینیا
حببب باویساجد
روحالله برادری
مجید برزگر
حسن برزیده
شیرین برقنورد
رخشان بنیاعتماد
ایمان بهروزی
مهدی بوستانیشهربابکی
بهرام بیضایی
فرزاد پاک
ژینوس پدرام
جعفر پناهی
امیر پوریا
ناصر تقوایی
فرهاد توحیدی
امیر تودهروستا
رویا تیموریان
یلدا جبلی
مانی جعفرزاده
حمید جعفری
زهرا جعفری
محمد جعفری
مسعود جعفری منجیلی
روناک جعفری
مسعود جعفریجوزانی
محمدرضا جهانپناه
پوریا جهانشاد
ستار چمنیگل
عزیزالله حاجیمشهدی
شادی حاجیمشهدی
روحالله حجازی
سیروس حسنپور
آتبین حسینی
پیمان حقانی
منیژه حکمت
محمد حمزهای
عزیزالله حمیدنژاد
فرهنگ خاتمی
محسن خانجهانی
سهراب خسروی
اشکان خطیبی
فردین خلعتبری
فرزاد خوشدست
نوید دانش
ابوالحسن داودی
شاهرخ دستورتبار
فرید دغاغله
محمدرضا دلپاک
محمد راسخ
امیر راضی
عباس رافعی
مسعود رایگان
مهدی رحمانی
محمد رحمانیان
جمال رحمتی
عباس رزیجی
جمیل رستمی
رئوفه رستمی
محمد رسولاف
ناهید رضایی
سیدرضا رضوی
امیرشهاب رضویان
محسن رمضانزاده
امید رنجبر
سعید روستایی
محمدرضا روشنقیاس
احسان روناسی
علی رویینتن
مرجان ریاحی
آرش رئیسیان
مونا زاهد
علی زمانیعصمتی
حمیدرضا زینالی
جمال ساداتیان
سامان سالور
رضا سبحانی
محمدعلی سجادی
کاوه سجادیحسینی
کامران سحرخیز
هومن سیدی
میثم شاهبابایی
محمد شاهوردی
مژده شمسایی
کتایون شهابی
شهنام شهباز زاده
شاهپور شهبازی
ابراهیم شیبانی
مهوش شیخالاسلامی
محمد شیروانی
مصطفی شیری
ویدا صالحی
جعفر صانعیمقدم
ناصر صفاریان
بهتاش صناعیها
احمد طالبینژاد
سیدعلیرضا طباطبایی
محسن ظریفیپور
امیر عابدی
علی عابدی
رضا عاطفی
سعید عالمزاده
نیما عباسپور
نسرین عبدی
محمدرضا عرب
فائزه عزیزخانی
بهرام عظیمپور
سیدعلیرضا علویان
پدرام علیزاده
مرجان علیزاده
فرود عوضپور
نازنین فراهانی
آذرخش فراهانی
حمید فرخ نژاد
فرید فرخندهکیش
علیرضا فرخندهکیش
مهدی فردقادری
سهیلا فرزاد
مرتضی فرشباف
امیر فرضالهی
کاوه فرنام
اصغر فرهادی
علی فرهمند
داود فروغی
مهرداد فرید
اسماعیل فلاحپور
محمد فیضی
حجت قاسمزادهاصل
فرهاد قدسی
محسن قرایی
مرتضا قیدی
محمد کارت
بهرام کاظمی
بهمن کامیار
مهدی کرمپور
واروژ کریممسیحی
نیکی کریمی
بابک کریمی
کیوان کریمی
شکوفا کریمی
ابوالفضل کریمیاصل
علی کلانتری
علیرضا کهندیری
پرویز کیمیاوی
مجید گرجیان
احمدرضا گرشاسبی
هوشنگ گلمکانی
رضا گوران
رامتین لوافی
سودابه مجاوری
سیدهادی محقق
نوید محمدزاده
فرشاد محمدی
مهناز محمدی
ابراهیم مختاری
شمیم مستقیمی
ایران مسعودی
مجیدرضا مصطفوی
علی مصفا
سحر مصیبی
بهمن معتمدیان
خسرو معصومی
مریم مقدم
شهرام مکری
اسماعیل منصف
آذر مهرابی
فرهاد مهرانفر
حسین مهکام
فرهاد مهندسپور
وحید موسائیان
امیر موسوی
گراناز موسوی
کاظم مولایی
میثم مویینی
محمدرضا مویینی
هدی مویینی
مجتبا میرطهماسب
مزدک میرعابدینی
اسماعیل میهندوست
مهدی نادری
محسن ناظری
سارا نامجو
قربان نجفی
محمدرضا نجفی
مهتاب نصیرپور
رایا نصیری
بهزاد نعلبندی
نقی نعمتی
پریدا نوریزاده
سیدضیاء هاشمی
مرتضی هرندی
مرضیه وفامهر
محمود یارمحمدلو
اصغر یوسفینژاد
هارون یشایایی
خطای فاحش پزشکی؛گریبانگیر منتقد سینما
اقای وزیر بهداشت :جمع کنید این بساط را.تا کی باید مردم ایران مورد پاسکاری اقتصادی و تشخیص نادرست برخی پزشکان به ظاهر متخصص باشند برخی ازاین بیمارستان های خصوصی دارند بدون هیچ نظارتی با جان مردم بازی می کنند.اخرین دسته گلشان؛محمد حسین آسایش منتقد وروزنامه نگار قدیمی سینما.فردی که در روزنامه سلام با سرویس سینمایی اش سینمای ایران را به درستی مورد نقد قرار می داد.منتقد فعلی مجله سیاه سفید.دوسالی ست از بیماری دستگاه گوارش رنج می برد و اخیرا تشخیص و عمل دیرهنگام یک غده که پس از عمل به دلیل عوارض ان متوجه می شوند اشتباها دراورده شده این منتقد خوشنام و با صفای سینمای ایران را اسیر کرده واین روزها دچار درد بسیار شدید این عمل و تشخیص اشتباه ست و عوارض این دسته گل او را به بیداد رسانیده.حالا پزشکانی که این عمل اشتباه را مرتکب شده اند و جان این منتقد پاک سینمای ایران را به خطر انداخته اند یک هفته است در کمیسیون پزشکی دنبال چه کنم چه کنیم هستند.اقای وزیر اگر میخواهید پزشکان مزبور دوباره جان یکی از اهالی سینما را بیش ازین به مخاطره نیاندازند و مورد هجمه جامعه سینمای ایران قرار نگیرید بجنبید.اگر جلسات و تشریفات بیهوده اجازه می دهد جان این مطبوعاتی گرامی را از خطر اشتباهات پزشکی بعدی در امان بدارید.اقای وزیر ؛با شما هستیم