استقلال انجمن به خطر می افتد اگر این موضوع انجام شود.شانیت انجمن منتقدان زیر یوغ بودن نیست.اصلا منتقد سینمایی که زیر سیطره جایی رفت دیگر نمیتواند منتقد مستقلی باشد.تجربه ثابت کرده.نمونه اش؟ همین تشکل هایی که به جای انجمن صنفی روزنامه نگاران در اشکال استانی روییده اند.منتخب مجمع عمومی زمانی به هیات مدیره راه می یابد که صلاحیت تک تک افراد از منظری غیرتخصصی در حیطه فعالیت فرهنگی تایید شود…این یعنی هیات مدیره منصوب می شود نه انتخاب.این اصلی ترین نکته است.مرحوم علی معلم و برخی از دوستان در دهه های پیش تلاش بسیار کردند که انجمن منتقدان سینما مستقل بماند .حالا به بهانه های واهی راهی برای این تشکل واحد طراحی شده که هویت انرا نشانه گرفته است.از جواد طوسی و برخی دوستان حاضر درهیات مدیره انجمن بعید است تن دادن به این خواسته که هویت انجمن را به باد می دهد.به اندازه کافی یک بیسواد و کاریکاتور نقد سینما و مضحکه عام و خاص شغل ما شده است و شغل ما را بدون استدلال و دلبخواهی جلوه میدهد در سیمای میلی.حالا چند قدم مانده که زیر چتر مستقیم برویم و بزرگترین مایه افتخار صنف مان که همانا هویت مستقل انست{علیرغم همه اختلاف سلیقه ها}بر باد رود.اقایان خانم ها .دوستان.سروران گرامی تامل کافی کنید و از عاقبت سایر نهاد های روییده شده این شکلی درس بگیریم.مسیر و اتفاق خوبی نیست.به عنوان یک عضو فعال صنف که سه بار درهیات مدیره و سمت بازرس خدمت صنفی داشته ام وبدان افتخار میکنم زیر یوغ رفتن تشکل مان را هراسناک با اینده ای نه چندان روشن میبینم
صندلی ها عوض می شوند یا رویه ها؟
در پی انتصابات دوران ریاست حسین انتظامی بر سازمان سینمایی این سوال بزرگ برای همگان پیش امده که این همه عزل و نصب برای چیست؟آیا این عزل و نصب ها برای تغییر رویه است واگر ابن منظور است رویه های مدیران جدید به کدامین سو می رود؟آیا مثلا در نظارت و ارزشیابی سخت گیری ها بیشتر خواهد شد یا بر عکس توقیفی ها کمتر؟آیا داروغه زاده که اکنون فقط دبیر جشنواره فجر شده در سمت مدیرکل نظارت ارزشیابی مطابق سلیقه یا بخش نامه ها عمل نکرده؟یا فشار بیرونی در این تغییر حکمفرما بوده…اینها همه سوالات بی جوابی ست که بی پاسخ است و شاید در اینده با دیده شده تصمیم ها جوابی در پی داشته باشد.از سویی دیگر باید پرسید ملاک اصلی برای واگذاری عناوین انتصابات به افراد جدید آیا با تخصص و جهان فکری افراد منتصب شده مهیاست؟مثلا آیا مدیر مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی تخصصی در سمت نظارت و ارزشیابی دارد یا مدیر منتصب شده به جای وی در مرکز آیا به توصیه طباطبایی نژاد بوده و حمیدی مقدم که در تلویزیون صرفا در حوزه تولید فعال بوده در کرسی مدیریت آشتایی و تخصص دارد؟ یا مدیر منتصب شده در موزه سینما به چه میزان با حوزه کاری محول شده اشناست؟ هر چه هست ملاک و معیار ها دقیقا روشن نیست .باید منتظر ماند و بنا به عملکرد افراد درباره آنها و دوران مدیریت شان به تحلیل رسید.قضاوت عجولانه البته که همیشه کار اسان و سهلی ست.باید خروجی عملکرد ها را دید و تفسیر کرد
جورج اورول : روزنامهنگاری یعنی انتشار چیزی که نمیخواهند منتشر شود. باقی چیزها روابط عمومی است.
حقیقتی غیر قابل انکار.چیزی که در روزنامه نگاری امروزه فراموش شده است.چله نشین های کامپیوتر این عرصه را اشغال کرده اند.کاسبی میکنند و…اندک اند روزنامه نگاران این روزگار.بسیار اندک
داماد ناشایست؛ تنیس را به قعر دره برد
هشت سال با بند پ سکان تنیس دستش بود هشت ماه است غیرفانونی سرپرست…از روز اول امدنش به تنیس ،سینه سوخته های تنیس ازین ورزش فراری شدند قراری شان داد.هرکدام را به نحوی.اکنون که تنیس ایران به دسته چهار اسیا سقوط داده شده و بواسطه خردورزی بیش از حدش سکوت پیشه ساخته به سبک ان جانباز خودساخته از باسن که فوتبال را به سبک دورهمی مدیریت می کند مدتی ست در سایه به سر پی برد تا ابها از اسیاب بیافتد و دوباره اسب زین کند برای فلاکت بیشتر تنیس.اخر پسر خاله اش همیشه وزیر است حتا اگر اباد نکند و داماد اخلاق در خانواده.سیری هم ندارد.در کیش ،شهرداری و…جایی نبوده که اباد کرده باشد حالا9سال است تنیس را به فلاکت انداخته.تنیسی که روزگاری با کامبیز درفشی حوان بر صدر اسیا بود اکنون به لطف درایت یک ژن خوب در دسته چهار پایین ترین رده اسیاست و این همه هوشمندی نبوغ برعکس می طلبد.اقای وزیر دیگر وقت آن نرسیده یک مدیر لایق بر تنیس بگمارید؟یا هنوز در بند توصیه پارتی های اقای شایسته هستید؟اقای داوزنی چرا هشت ماه است غیر قانونی مجمع فدراسیون تنیس را برگزار نمی کنید تا خانواده تنیس ازین وضع نجات یابد
بیگانه با فوتبال، غریبه با مدیریت
سعید آقایی
«اینجا پادگان نیست!» این عنوان برگزیده سرمقاله ایران ورزشی به محمد رویانیان چند روز پس از اعطای حکم مدیریت باشگاه پرسپولیس به وی بود. یک سردار که از دل سیاست و نیروی انتظامی به ورزش آمده و پیش از آن دنیایش در تخلفات رانندگی، برگه های جریمه و کارت سوخت محصور شده بود. مبدع پروژه کارت سوخت که با لباس سفید و درجههای روی شانه به باشگاه پرسپولیس آمد تا بلکه با اقتدار و روحیه نظامیگریاش به اوضاع آشفته پرسپولیس سر و سامانی بدهد و به مدد مسیرهای درآمدزایی که در پلیس راهور و پروژه کارت سوخت آن را فرا گرفته بود، مهمترین باشگاه ایران را از گرداب بی پولی و مصیبت نجات دهد. مردی که تا پیش از حضور در باشگاه پرسپولیس هرگز یک بازی فوتبال را حتی از تلویزیون دنبال نکرده بود و با فوتبال و مشکلات و مصایبش به کل بیگانه بود و در نهایت آنچه بر جای گذاشت، ویرانهای بود که کوه بدهیهایش به عرش رسید و بزرگترین غرامت تاریخ باشگاه با قرارداد عجیبش با مانوئل ژوزه را به یادگار گذاشت که تا مدتها کابوس پرسپولیس شد و حتی کار را به جمع کردن اعانه برای جلوگیری از تعلیق باشگاه کشاند.
رویانیان فیالنفسه چهره منفوری نبود اما عدم آشناییاش با فوتبال و گلوگاهها و البته سیاهچالههای آن کار را به جایی رساند که با فاصله لقب بدترین مدیر تاریخ پرسپولیس را از آن خود کند. مدیری که پای ستارههای زیادی را به پرسپولیس باز کرد اما تمامی این ستارهها پشت این آوار بدهیها و سومدیریت ها مدفون شدند تا تنها سیاهی از دوره او باقی بماند.
ایرج عرب مدیر فعلی پرسپولیس اگرچه در شخصیت و جایگاه تفاوت های شگرف و اساسی با رویانیان دارد اما دو شاخصه سبب شده تا اون در همان باتلاقی فرو برود که رویانیان در آن غرق شد. عرب همانند رویانیان با فوتبال بیگانه است. مردی که با چراغ خاموش و به عنوان یک چهره ناشناخته و معاون باشگاه پرسپولیس آمد و با جدایی ناگهانی گرشاسبی یک شبه حکم مدیریت گرفت. چهره ای که همانند رویانیان عقبه نظامی دارد و کارمند بخش حراست بوده اما روزمه و اعتبارش به هیچ وجه با آوازه رویانیان قابل قیاس نیست.
عرب نیز همانند رویانیان با فوتبال یک بیگانه تمام عیار است و این ناآشنایی حالا در کلیدی ترین و بحرانی ترین شرایط سالیان اخیر بدل به پاشنه آشیل او شده. در حالیکه نشانه های جدایی برانکو ایوانکوویچ از پرسپولیس از مدتها پیش هویدا بود، عرب با خوش خیالی محض تا روز آخر آن را انکار کرد و حتی بعد از ارسال نامه فسخ قرارداد برانکو به باشگاه روی نظریه خود اصرار داشت که برانکو هنوز مربی پرسپولیس است و هیچ اتفاقی رخ نداده!
او تا همین جا به دلیل از دست دادن موفقترین مربی خارجی تاریخ فوتبال ایران و مردی که پرسپولیس را از خاکستر ناکامی به قله موفقیت رساند، به تنهایی شایسته کسب عنوان بدترین مدیر تاریخ پرسپولیس است و از رویانیان پیشی می گیرد اما او در این مسیر سقوط آزاد با سرعتی عجیب پیش می رود. عرب غریبه ایست که نه تنها از فوتبال چیزی نمی داند، بلکه مدیریت را هم بلد نیست و لاجرم مولفه های مدیریت را فرا نگرفته. پس اساسا نمی داند مدیریت بحران چیست و به هنگام بروز بحران چه باید کرد و نتیجه همین می شود که با بروز بحرانی به این بزرگی در پرسپولیس نه از منظر فوتبالی و نه از وجه مدیریتی نمی تواند تصمیمی درست و اصولی گرفته و بحران را مدیریت کند و تلفات را به حداقل برساند.
مدیرعامل پرسپولیس نزدیک به 10 روز با ماجرای جدایی ناگهانی برانکو سرگرم بود و با شوک ناشی از آن و خرج کردن کلیدواژه هایی همچون پرداخت حقوق، بازگشت، شکایت و… وقت را تلف کرد و از ابتدای هفته جاری تصمیم برای استخدام یک مربی جدید گرفت. این تصمیم اما با یک بحران تازه همراه بود؛ ابتدا چند روز به پای مربی تحت قرارداد با باشگاه دیگر تلف شد و پس از آن باشگاه و هیات مدیره منفعل تصمیم گرفتند تا یک مربی خارجی را جایگزین برانکو کنند. اتفاقی که سبب شده تا در این هفته نام نزدیک به 10 مربی حوالی باشگاه پرسپولیس شنیده شود. نام هایی که هر کدام محصول پرزنت کردن یک مدیربرنامه هستند که مدیریت باشگاه را تحت تاثیر خود قرار داده اند.
در شرایطی که تمامی تیم های لیگ برتری سرمربیان خود را شناخته اند و جسته و گریخته تمرینات خود را کلید زده اند، پرسپولیس هنوز مربی ندارد و هر روز یک نام جدید حوالی باشگاه شنیده می شود که همین تشتت نفرات و مانور مدیربرنامه ها قطعا کار را برای یک انتخاب معقول و منطقی دشوار و دشوارتر می کند. بیهوده است اگر انتظار داشته باشیم عرب با آن بیسوادی در حوزه فوتبال و بی تجربگی در حوزه مدیریت یک انتخاب اصولی و درست برای نیمکت پرسپولیس داشته باشد.
پس هواداران پرسپولیس بهتر است با خیال راحت و بدون استرس، چشم بر این بلبشو بسته و سعی کنند در فصل جاری از فوتبال بدون حرص و رقابت لذت ببرند. چرا که با این مدیرعامل و هیات مدیره ظاهرا قرار است پرسپولیس در این فصل به نیت ورزش و برای حفظ سلامتی در لیگ شرکت کند!
ایران ورزشی
گزارشی از یك اداره فرهنگی عجیب و غریب
اینجا فیلمخانه ملّیست… سایر ادارات را فراموش كنید؛ اینجا همه پاسخگویند تا سر حد مسئولیت وجدان بشری. مبل و زرق و برق آنچنانی ندارد؛ صندلیهای معمولی انتظارتان را میكشد؛ اما در كمترین زمان ممكنه میتوانید مدیر فیلمخانه را ببینید. در اتاقش خبری از شكلات، قهوه و آلات تزیینی نیست و صندلی لهستانی قدیمی با چوب گردویی درجه یك منتظر شماست؛ میزهایی كه متعلق به دوران قاجار است؛ اما مدیر پشت این میزها به مانند كارمندانش انسان شریفی است؛ لادن طاهری؛ بگذریم از نسب نزدیكش با فلان كارگردان سینما. ژن خوب در او نیست. او انسان شریفی است با نهادی پاك كه بر حسب اتفاق بر سر جایش نشسته است. او و همكارانش به شما پژوهشگران، مستندسازان و علاقهمندان هنر تا سر حد امكان و در نهایت مسئولیتپذیری پاسخگو خواهند بود و شما را مزاحم گذشت زمان اداری خود و زودتر رسیدن به خانههایشان نمیپندارند. آنها با وجدان آموختهاند كه وظیفهشان اینست كه كار شما به نحو احسن انجام شود، تا آنجا كه بضاعت فیلمخانه ملی جواب میدهد.
اگر تجربه بسیار منفی در مراجعه به مراكز پژوهشی، اداری این مرز و بوم در شما ذخیره شده است و با این خیال به سر میبرید؛ كافیست یكبار امتحان كنید.
البته اگر پژوهشگر هستید و مراجعه به فیلمخانه ملّی دردی از شما دوا میكند؛ مشاهده میكنید كه در این كهنبوم جاهایی هم هستند كه با آغوش گشاده پذیرای شما هستند و حضور شما را بیلانپركن نمیبینند.
در فیلمخانه ملّی از كهنترین آثار سینما میتوانید ردّی بیابید تا پوسترهای قدیمی اولین موزیك فیلمها و… البته گذشت دوران بدان صدمههایی هم زده اما كاركنان حال حاضر فیلمخانه، تمام تلاششان را در جهت ترمیم انجام دادهاند. اینجا كسی شما را پاسكاری نمیكند و به دیگری حوالت نمیدهد؛ انگار اینجا جزیرهای تافته و جدابافته از سایر ادارات است. نیروهای انسانیاش انگار اصلا شبیه سایر ادارات نیستند؛ اصلا وقت تلف نمیكنند؛ ناهار و نمازشان 2 ساعت طول نمیكشد؛ عجیب و غریب است اینجا، فیلمخانه ملّی ایران. كسی زیرآب كسی را نمیزند همه با مدیرشان رفیقاند؛ گویا یك خانواده منسجماند.
اینجا جای دیگریست؛ اگر فراموش كنی كه از در ارشاد وارد اینجا شدهای و در ساختمان معاونت یا سازمان سینمایی قرار داری، یك لحظه تصور میكنی كه اینجا سوییس است. زمان را مینگرم و تاریخ را، 1398 خورشیدیست؛ شاید اینجا جزیره رابینسون كروزنه است در قلب ایران اكنون. شاید هم ما اكنون در درون داستانهای باورنكردنی ژولورن هستیم كه تعبیر شده است. هر چه هست در شرایط كنونی رفتار اینان عجیب است؛ غریبا.
از شیر مرغ تا جون آدمیزاد در باب سینمای ایران در اینجا پیدا میشود؛ اشتباهی نروید، مركز اینجاست؛ موزه سینما را هم اینجا مییابید؛ چرا كه غنیتر از آنجاست؛ اینان سعی كردهاند تاریخ را همچون بیهقی نگاهداری كنند و بدان جهت نبخشند. خدا قوتشان دهد كه كارشان درست است؛ بلكم دیگران از آنها یاد بگیرند. آری اینچنین است برادر. بلاخره استثناهایی هم وجود دارد که میتوان بدان اتکا کرد.خوب و بد درهم است.
سالار عقیلی: زبان موسیقی؛بین المللی ست
لی لا رضایی
میزانسن موسیقی سنتی ایران بعد از حیات هنری استاد شجریان چه خواهد بود؟ چه کسی جای ایشان را پر خواهد کرد.؟ عقیلی که مدتی است جزو خبرسازترین خوانندگان عرصه موسیقی سنتی است طی 21 شب برگزاری کنسرت توانست با استقبال خوبی از سوی هواداران خود ومخاطبان موسیقی سنتی مواجه شود به گونه ای که وی را واداشت تا از مردم تشکر و قدردانی کند
با وی درخصوص این کنسرت ها گفت و گو کرده ایم.
*شما به عنوان یکی از معدود خوانندگان سنتی خوان ایرانی توانسته اید درخصوص تعدد کنسرتهای یک تور در خارج از کشور رکورددار شوید، چگونه چنین اتفاقی دامن زده شد.
بله برگزاری این کنسرت به پیشنهاد آقای حسین بهروزی نیار بود. من در این کنسرتها به همراه گروه اساتید در آمریکا و کانادا کنسرت دادیم و تعداد آنها به 21 کنسرت رسید . در این تعداد کنسرت، گروه اساتید متشکل از آقایان حسین بهروزی نیا، سعیدفرجپوری ، هنری و همسرم خانم حریر شریعت زاده من را همراهی کردند.
البته در ابتدا 20 کنسرت قرار بود داشته باشیم که یکی از کنسرت ها به دوشب کشیده شد و مجموعا 21 کنسرت شد که منجر به رکورد شد.
*گویا بلیت این کنسرتها همگی در همان روزهای اول به فروش رسیده بود.
خوشبختانه خیلی از دوستان ایرانی که مقیم آمریکا و کانادا هستند، ما را در طول برگزاری تور کنسرتهای مان حمایت کردند. جا دارد ازهموطنان عزیزم در امریکا و کانادا نهایت تشکر را کنم ،به جهت همراهی و همدلی که از خود نشان دادند. من قبلا هم با گروه دستان چندین مرتبه در آمریکا تور 14 کنسرته داشته ام . چهار سال پیش نیز باز با همین گروه اساتید ،حدود16-17 کنسرت در آمریکا و … داشتیم. اما این تعداد کنسرت در یک تور برای اولین بار است که اتفاق می افتد.
*کمیت این کنسرت ها موجب نشد تا از کیفیت آنها کاسته شود و با کنسرتهای کم کیفیت مواجه شوید؟
نه به هیچ وجه! در تمام شهرهایی که کنسرت های مان را اجرا کردیم، کیفیت برنامه ها یک جور بوده است. شاید شما هم بدانید نوازندگانی که در کنار من هستند ، از بهترین نوازندگان ایران هستند. خودتان می دانید که چقدر تجربه نوازندگی این دوستان عزیز بالاست. در تمام شهرها، شما حتی می توانید با مردمی که به کنسرت آمده اند صحبت کنید؛ به شما می گویند که چقدر کیفیت نوازندگی این هنرمندان نوازنده بالا بوده است و ما سعی کردیم همه جا ،همان طوری که در شهر قبلی کنسرت برگزار کردیم، نسبت به برگزاری دیگر کنسرتها، اقدام کنیم.
*برای رسیدن به چنین کیفیتی چه اقداماتی صورت گرفته است؟
صدابردارهای خوب برای سالنها در نظرگرفته شده است و همین طور سعی کردیم تا در سالنهای خوب کنسرت برگزار کنیم. مخصوصا صدابرداری در تمام کنسرتها بسیار خوب بود به جز در مواردی که گاها صدا به مشکل برمی خورد که آن هم نه اینکه بد باشد، بلکه مثل صدابرداری دیگر کنسرتها در حد ایده آل نبود.
سالنهای خوب در کنار نوازندگان بسیار خوب که تک تکشان جزو نوازنده های مطرح عرصه موسیقی و هنر هستند، کیفیت این کنسرت ها را بالا می برد. ناگفته نماند که ما تمرینهای زیادی را در ایران داشتیم که به محض رسیدن به آمریکا در فیلادلفیا و در بدو ورود سه روز تمرین کردیم . اینها، تماما کارهایی هستند که برای کیفیت هر چه بهتر و بیشتر برنامه انجام دادیم.
*اینکه شما در ایران گروه خود را دارید اما در آمریکا با گروه اساتید همکاری می کنید. دلیل این موضوع چه چیزی می تواند باشد؟ آیا نوازندگانی که در ایران در کنار شما هستند، قابلیت این را ندارند که در خارج از ایران نیز شما را همراهی کنند؟
چرا اتفاقا ما در دو تور قبلی خود با گروه راز و نیاز به آمریکا و کانادا رفتیم . نزدیک به 6سال پیش این اتفاق افتاد که با استقبال بسیار زیادی نیز همراه بود. منتهی هزینه ها و همین طور دریافت ویزا برای سفر به آمریکا و کانادا از عمده مشکلاتی است که همیشه در برگزاری این کنسرتها داریم. برنامه ریزی و هماهنگ کردن سفر به آمریکا برای 7-8 نفر در جریان برگزاری کنسرتها همیشه یکی از سخت ترین کارهاست. به همین دلیل دوستانی مثل آقایان هنری، بهروزی نیا و فرج پوری که هر سه در کانادا زندگی می کنند وقتی به من و خانم شریعت زاده پیشنهاد دادند ، به آمریکا آمدیم و به این دوستان پیوستیم. یعنی پیشنهاد از سوی آقای بهروزی نیا بود، وگرنه دلیل خاصی نداشت که از گروه خودم استفاده نکنم، چون پیشنهاد از طرف ایشان بود. دلیل اصلی این بوده وگرنه این بدان معنا نیست که گروه خودم، نمی تواند با من همکاری داشته باشد و یا قابلیت اجرا در آمریکا و کانادا را ندارد.
*با توجه به اینکه این کنسرتها در خارج از ایران است و بخشی از مخاطبان شما، فارسی زبان نیستند، چگونه سعی در جذب مخاطب دارید و چه تفاوت هایی را با کنسرتهایی که در ایران برگزار می کنید لحاظ کردید؟ به هرحال لازم است مخاطب جهانی شما هم حفظ شود وگرنه نیازی به برگزاری کنسرت در آن طرف نبود.
البته لازم است این را بگویم که 95 درصد مخاطبان ما در آمریکا و کانادا ایرانی هستند و شاید فقط 5- 6 درصد آنها خارجی باشند. در فیلمهایی که من منتشر کرده ام می بینید وقتی که شنونده های آمریکایی می آیند، چقدر هیجان دارند ،ارتباط برقرار می کنند و راضی هستند. درست است که زبان ما را متوجه نمی شوند اما با فضا و ریتم و فرم موسیقی ما ارتباط خوبی برقرار کردند .قریب 80 درصد جوانهای ایرانی موسیقی های ملل مختلف را گوش می دهند . شاید هم زبان آنها را بلد نباشند اما از خود موسیقی لذت می برند. چون زبان موسیقی یک زبان بین المللی است و با زبان محاوره ما بسیار متفاوت است. نیازی نیست که برای شنیدن موسیقی یک کشور حتما به زبان آن کشور تسلط داشته باشیم.
* نحوه اجرای این کنسرتها به چه صورت بود؟ آیا توانست، تمامی سلیقهها را متوجه خود کند؟
برنامه متنوع بود و برای هر سلیقه ای تصانیف خاصی در نظر گرفته شده بود، مثل ساخته های آقای فرجپوری یا آهنگی که ساخته خود من است و کارهای قدیمی دیگر که در سه بخش اجرایشان کردیم.
بخش اول کنسرت ، ساخته های آقای فرجپوری از میخانه خاموش بود و بخش دوم نزدیک به 25 دقیقه، سازی بود و مهارتهای سازهای ایرانی در آن، نشان داده می شد و این بدین جهت بود که موسیقی و سازهای ایرانی را به دنیا بشناسانیم. در بخش سوم نیز به اجرای آثار قدما پرداختیم و آثاری را که من قبلا اجرا کرده بودم و یا به هر حال ،برای هر سلیقه ای، کار داشتیم. هم از اشعار کلاسیک قدیمی استفاده کرده ایم و هم از اشعار بزرگان معاصر همچون فروغ فرخزاد ، سایه و …
*فکر می کنید به عنوان یک هنرمند که حامل یک پیام مهم فرهنگی از ایران به خارجی زبانها هستید، آیا توانستید موفق عمل کنید؟
فکر می کنم توانستم با مخاطبان موسیقی سنتی ارتباط خوبی برقرار کنم. مهم نیست که چقدر ایرانی و چقدر خارجی برای دیدن کنسرتهای ما به سالن آمده باشند بلکه آنچه مهم این است که خود این ایرانی ها ،می توانند بعدا برای خارجیها توضیح بدهند ومشوقهای خوبی برای حضور و استقبال آنها از چنین برنامههایی باشد و از آن به بعد، تعداد آن هایی که به سالن می آیند، بیشتر باشد.
برعکس چنین چیزی نیز ممکن است اتفاق بیفتد و اگرتماشاچیان از برنامه و نحوه اجرای کنسرت بدشان بیاید دفعه بعد که خودشان نمی آیند، هیچ، حتی نمی گذارند دیگران هم به تماشای کنسرت بیایند. چنین چیزی بسیار می تواند تاثیرگذار باشد. یک برنامه موفق با یک برنامه ناموفق به لحاظ جذب مخاطب بسیار فرق می کند.
*شما از شناساندن موسیقی ایران به جهانیان گفتید . در این زمینه یک نفر شاید توانسته باشد در جهان مطرح شده باشد. معمولا چه در ایران و چه در خارج از ایران وقتی صحبت از موسیقی سنتی و آواز می شود، اولین کسی که به ذهن خطور می کند، نام استاد شجریان است. با این حساب فکر می کنید موسیقی سنتی ما با ایشان تمام بشود؟ یعنی پس از ایشان تکلیف موسیقی سنتی کشورمان چه خواهد شد؟
اتفاقا بسیار درست است که گفته می شود نام شجریان برای یک ایران، کافی است . باید ببینیم بعد از شجریان یعنی چه؟ اما مسلما شما فکر می کنید بعداز تاج اصفهانی، قمرالملوک و بنان و …مگر موسیقی اصیل از بین رفت؟ موسیقی خوب همیشه و در همه حال باقی می ماند و استاد شجریان نه تنها خود باقی خواهند ماند که صدا و شاگردان ایشان نیز باقی می مانند.
*ولی خوب تکرار هم نشدند!
هیچ هنرمندی بعد از خود تکرار نخواهد شد. قرارهم نیست کسی تکرار شود. هنرمندان هر کشوری الگوهای آن کشور در زمینه هنری خود هستند. استاد شجریان نیز الگوی جامعه موسیقی سنتی و آوازخوانان ایرانی هستند . گذ شتگان، الگوهای ما هستند و ما از آنها الگوبرداری می کنیم. استاد شجریان الگویی است برای من خواننده که این راه را حفظ بکنم. حال اگر در آن بتوانم نوآوریهایی نیز داشته باشم که خیلی جلو هستم ولی آن الگو هیچ وقت تغییر نمی کند. انشالله که سایه استاد شجریان بالای سر موسیقی اصیل ایران باشد . من همیشه و همه جا و در مصاحبه هایم نیز گفته ام که هر کسی در ایران آواز می خواند ، خودش را باید شاگرد استاد شجریان و مدیون ایشان بداند. همه ما نه به طور مستقیم بلکه غیرمستقیم شاگرد ایشان هستیم و ایشان الگوی تمام خوانندگان هستند. استادشجریان به نظر من تحول بزرگی در آواز ایران به وجود آوردند همانطور که استاد بنان در نسل خودشان این تحول را در موسیقی به وجود آورد. حال ممکن است کسان دیگری بعداز استاد شجریان تحول بزرگی در موسیقی و آواز ایرانی ایجاد کنند ولی الگوها، هیچ وقت از بین نمی روند.
*از شاگردان ایشان کسی می تواند جایگزین ایشان در آینده باشد؟
اصلا به نظرمن هیچ کس نمی تواند جایگزین کسی دیگر شود. به نظر من جایگزینی اصلا درست نیست و اینکه اگر کسی بخواهد جایگزین کسی شود، از نظر من اساسا اشتباه است. چرا که ما باید بر اساس معلومات خود جلو برویم. استاد شجریان برای ما یک الگو است همانطور که استاد بنان برای ما الگو هستند. تاج اصفهانی، قمرالملوک، طاهر زاده، اقبال السطان و … برای ما الگو هستند. قرار نیست من بیایم و جای سید حسین طاهرزاده را بگیرم. ولی ایشان می تواند الگوی من باشد. من با تقلید و جایگزینی کلا مخالف هستم و به نظرم باید دنباله روی تفکر استادانمان باشیم نه اینکه مقلد انها باشیم و صرفا ادا در بیاوریم.
*پس اینکه امروزه آواز سنتی با نام استاد شجریان گره خورده است از نظر شما مردود نیست.
نام خیلی ها با موسیقی سنتی و اصیل ما گره خورده است. مثلا موسیقی قدیم ما گره خورده با نام استاد بنان! در هر دوره ای یک اسطوره می آید. استاد شجریان در طول 50 سال اخیر بیشترین تاثیر را بر روی عرصه موسیقی گذاشته است و تاثیرگذارترین خواننده بر روی موسیقی ایران بوده است. ایشان نقش بسیار مهم و بسزایی در موسیقی ما داشته اند که این تاثیر را امروزه در جوانها ، آواز و …می بینید. چون ایشان نگرش و تحول عظیمی در آواز ایران به وجود آوردند.
*برنامه پیش روی شما چیست؟
به زودی به ایران باز می گردم و در خدمت هموطنان عزیز خود خواهم بود.
احتمال دارد همین برنامه را با ترکیب دیگری، به اضافه یک سری کارهای دیگر با استاد فرجپوری و گروه بزرگتر برای اواخر تابستان در ایران روی سن ببریم.
*منظور از گروه بزرگ اجرای یک کار ارکسترال است؟
خیر. یک گروه بزرگتر متشکل از 8-9 نوازنده است که نی، تار و تارباس به این ترکیب اضافه خواهد شد.
*برای اجرای ایران سه ساز اضافه می کنید در حالی که در تور آمریکا این کار را نکردید. فکر نمی کنید عدم حضور این سازها موجب ضعف در اجرای کنسرت شما شده باشد؟
نه خوب .الان کلیت کار و فضای آن بسیار متفاوت است و فرق می کند. آنچه که قرار است در ایران اجرا کنیم چیز دیگری است و از ساخته های جدید آقای فرجپوری است که در دستگاه همایون ومتفاوت اجرا خواهد شد.
قرار است ترکیب کارفرق کند به اضافه اینکه بخشی از تور آمریکا را نیز به اجرا درخواهیم آورد اما دقیقا، مثل این کنسرت ها نخواهد بود.
*آنچه از تور آمریکا برایتان باقی ماند چه بود؟
حضور هموطنان عزیزم در این کنسرتها بود که مرا به وجد آورد.
جا دارد از تمامی ایرانی های وطن پرست و عاشق ایران که اینگونه استقبال کردند و ما را دلگرم قدردانی و تشکر کنم. حضور مردم در امریکا و کانادا را باید مغتنم شمرد و به فرهنگ وهنراین مرزو بوم افتخار کرد. با آرزوی اینکه ، موسیقی اصیل و فاخر ایرانی همواره در تمام دنیا بدرخشد و برای حفظ و اشاعه آن به گونه ای قدرتمندانه بکوشیم.
اگهی نامه
علی ظهوری راد
هست در سیمای ملی آگهی
تا کند اذهان ما روشن گَهی
تا که هنگام خرید و انتخاب
بهر فرش و پوشک و مبل و کتاب
یا برای انتخاب بانک تان
گاه حتی خوردن یک لقمه نان
آشنا باشید با صد اسم و مارک
توی قزوین،یا که تهران،یا که خارک!
هست تبلیغات فرزند زمان
بینی آن را در تمام این جهان
عصر مصرف،عصر تبلیغ است وبس
می برد تبلیغها از ما نفس
لیک در سیمای ما قصه جدا است
آگهی بهر تماشاگر بلا است
این بلا چون اژدها دارد دو سر
قصه هر یک بگویم ای پسر
یک سرش باشد همانا کیفیت
نیست توی آگهی ها خاصیت
جملگی بد مزه چون نان بیات
پر ز آوازند،چون قند و نبات
از پفک تا بانک با آواز خویش
قلب بیچاره مخاطب کرده ریش
گاه شامپو می دهد مارکو پولو
گاه شرلوک هلمز،می افتد جلو
یک زمانی رخت عاشق می شود
یا موبایلت،شکل قایق می شود
یک زمانی کارناوال بچه ها
می برد تبلیغ پوشک را هوا
یا که ماشین می شود هم شکل اسب!
ای خدایا،اسم این تبلیغ هست؟
هر چی بینی این میان غرق ملال
خالی از جذابیت،پر ضد حال
ضد تبلیغ است،آنچه هست و نیست
عامل کیفیت تبلیغ چیست؟
الغرض،کیفیت تبلیغها
یک سر است از کله های اژدها
آن سر دیگر،بدان،کمیّت است
حرف مقدار و حضور و قیمت است
صبحت خرج است و سیمای فقیر
پولها بیرون سیما کرده گیر!
چون ورود پول در تبلیغ هاست
اولویت اگهی های شماست!
گر که فیلمی می دهد سیمای ما
یا ببینی قسمتی از کیمیا
بینشان تبلیغ بینی بی شمار
بهر فیلمت می شوی آن دم خمار
می بری از یاد فیلم و قصه اش
قصه پر خنده ویا با غصه اش
چون که پول آگهی ها خوب هست
در سیمای ما آگهی محبوب هست
بیشتر از فیلم و فرهنگ و هنر
یا که ورزش یا سیاست یا خبر
آنچه بینی آگهی باشد و بس
بهر این سیمای ملی چون نفس
الغرض شد آگهی نامه تمام
شادمان باشید و خوب و مستدام
کمال تبریزی: فراستی امالفساد منتقدان سینماست
پاسخ تند کارگردان «ما همه با هم هستیم» به انتقادات مسعود فراستی از این فیلم و سرمایهگذارش: او یک آدم ریشوی نامحترم است
کمال تبریزی به خبرآنلاین گفت: به نظرم تلویزیون جایی برای فراستی است، او میآید و اینطور که میبینیم صحبت میکند، از نظرم امالفساد حوزه منتقدان است و مشکلاتی از این دست دارد. اصلا نباید از دستش ناراحت شوید، او یک آدم ریشو نامحترمی است که نباید به او کاری داشت. اما من برای سایر منتقدان احترام زیادی قائل هستم چه از فیلم من تعریف کنند و چه علیه فیلم من تعریف کنند.
الان به آقای فراستی تذکرات لازم را دادند و با ملاحظه بیشتری نسبت به گذشته صحبت میکند، اما الان هم که صحبت میکند به یک نقد نخ نما، کهنه و تکراری تبدیل شده است و دیگر چیزی به عنوان نقد فیلم از او نمیبینیم و تمام آنچه برای فیلمهایی که دوست ندارد تکرار میکند و تنها هم ۱۰ دقیقه نخست فیلمها را تماشا می کند و سپس درباره کلیت فیلم هم صحبت میکند.این آزاردهنده است و باعث میشود که خیلیها روی گردان شوند، اگر یک روز آقای فراستی از فیلمی تعریف کرد باید کارگردان ببیند مشکل فیلمش چیست که آقای فراستی از آن تعریف کرده است و بالعکس.
سرمایهگذار قبل از فیلم ما خیلی فعالیتهای دیگری را انجام داد و با تلویزیون هم همکاریهای زیادی داشته است، آن وقت تلویزیون در یکی از برنامههای خود این آدم را به چالش میکشد و این سوال را مطرح میکند که سرمایهاش را از کجا آورده است.این مسئله تعجبآور است، حس آدم این است که واقعا تلویزیون ما میخواهد به هر قیمتی هم که شده سینما را لگدمال کند و بگوید بد است، من فقط این استنباط را درباره برنامههای سینمایی تلویزیون میکنم که خیلی اسفناک و بد است
این اولین بار نیست که از منعقد مورد اشاره که خود را به جای منتقد جا زده است اینگونه ذکر میشود.این بی فراست بد اخلاق عاری از خرد ورزی در راستای ماموریت اش مجری و فرمانبردار است و ذره ای استدلال و مطالعه از حرفهایش برنمی خیزد و صرفا لجن پراکنی می کند

